دوسال پیش بود که با میثم درفضای مجازی آشنا شدم. روزهای اول آشنایی خیلی زود گذشت وپس ازحدود چهارماه فهمیدم عاشقش شده ام.تا اینکه یک روز با دوستش آمد سراغم ومن هم با خوشحالی سوار خودروی سیاهش شدم. اما چند دقیقه بعد متوجه شدم گرفتاریک شیاد شیطان صفت شده ام.هرچقدر فریاد زدم والتماس کردم فایدهای نداشت. تا اینکه....
روی صندلی عقب نشسته بودم که با تهدید وضرب وشتم آنقدر به سروصورتم کوبیدند که بیهوش شدم ودیگر چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم خودم را در محله نا آشنایی یافتم. انگار کابوس میدیدم اما افسوس که همه چیز واقعیت داشت. بشدت سردرگم ودرمانده شده بودم و نمیدانستم چه کار کنم. بالاخره با هرزحمتی که بود خودم را به خانه رساندم. مادرم خانه نبود و مادر بزرگ گوشه اتاق پذیرایی نشسته بود. پس از سلامی ســـــرد و بی روح یکراست رفتم به اتاقم. همه چیز برایم تاریک وسیاه بود. موج ناامیدی همه وجودم را گرفته بود. وقتی به آینه نگاه کردم خودم را نشناختم چون حماقت وساده لوحیام باعث شده بود گرفتار دو پسر شیطان صفت وهوسران شوم. و...
درحالی که به آینه چشم دوخته و نادم و پشیمان بودم تصمیم گرفتم به کلانتری بروم وحقیقت را برای پلیس افشا کنم. تنها چیزی که از پسر شیطان صفت داشتم شماره تلفنش بود که آن را دراختیار کارآگاهان گذاشتم. تا اینکه خوشبختانه چند روز بعد میثم در یک قهوه خانه با چند دختر خیابانی دستگیر شد اما هنوز کابوسهای زجرآورم تمام نشده. من اسیر یک حماقت بزرگ شدم. از وقتی با میثم دوست شده بودم دروغ گفتن به پدر و مادرم راحت شده بود درباره اوقاتی که با او چت میکردم پدرو مادرم خبر نداشتند. میخواهم بگویم تاوان دروغ وحماقتم بلایی بود که دو شیطان صفت سرم آوردند. حالا دیگر تصمیم گرفتم فقط زیر سایه پدرو مادرم باشم و دیگر هیچ وقت چنین حماقتی نکنم.
سرانجام پرونده دو پسر شیطان صفت که پس از شکایت دختر جوان فریب خورده و با ردیابیهای پلیسی دستگیر شده بودند پس از بازجویی و صدور کیفرخواست، در شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز تحت رسیدگی قرارگرفت.
در آغاز جلسه محاکمه دختر جوان رنگ پریده در جایگاه قرار گرفت و از دو پسر جوان به اتهام تجاوز شکایت کرد. سپس متهم ردیف اول پشت میز محاکمه ایستاد تا به سؤالات قضات پاسخ دهد.
از چه طریقی با این دختر آشنا شدی؟
فضای مجازی.
چرا از احساسات این دختر سوءاستفاده کردی؟
نمیدانم. واقعاً اشتباه کردم.
شغلت چه بود؟
شغل خاصی نداشتم فقط بعضی اوقات در مغازه پدرم میایستادم.
چند کلاس درس خواندهای؟
دیپلمه هستم.
چند وقته اینطوری دختران را فریب میدهی؟
من هیچکس را فریب ندادم خودشان خواستند که فریب بخورند.
چرا به این دختر وعده ازدواج داده بودی؟
از او خوشم آمده بود اما وقتی دیدم چقدر راحت بامن قرارگذاشت دیگر نتوانستم قبول کنم که بهعنوان همسر او را قبول نمایم.
چرا؟
دختری که به راحتی با چند جمله با من رابطه برقرار کرده احتمال دارد با پسران دیگر هم باشد. من چنین همسری نمیخواستم.
خودت که براحتی با دخترها دوست میشدی؟
درسته اما میخواستم زنم اینطوری نباشه.
پس چرا با دوستت این دختر جوان را مورد آزار جنسی وتجاوز قرار دادی؟
اشتباه کردم اما این آزار نبود او خودش خواست و همراه ما آمد.
چرا کتکش زدی؟
پاسخی ندارم....
اعتیاد داری؟
بله چند وقتی بود که شیشه مصرف میکردم.
دختر جوان را پس از ربودن کجا بردید؟
من و دوستم باهم بودیم و اصلاً هیچ اجباری نبود. دخترهم خودش سوارماشین ما شد. سپس دیگر متهم پرونده پای میز محاکمه ایستاد وحرفهای همدستش را تکرار کرد اما اتهام آدم ربایی وتجاوز را انکار کرد.
پس از پایان اظهارات متهمان، قضات وارد شور شدند تا درباره متهمان باتوجه به اسناد و مـــــــــــــــــــــدارک موجود در پرونده تصمیمگیری کنند.
معصومه مرادپور
- 17
- 2