شنبه ۰۳ شهریور ۱۴۰۳
۱۳:۰۲ - ۰۱ آبان ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۰۸۰۰۱۷۷
جرم و جنایت

قتل زنی که به زور می‌خواست با قاتل ازدواج کند

آخرین روزهای پرکار اسفندماه که باید بیشتر پرونده‌ها تعیین تکلیف می‌شدند و سر و سامانی به آن‌ها می‌دادم، پرونده دیگری به دایره فقدانی ارجاع شد که دختر ۲۸ ساله‌ای به نام «لیلی» از ظهر روز گذشته از خانه خارج شده و دیگر به خانه برنگشته‌است.

 

پدر این دختر که بازنشسته یکی از ارگان‌های دولتی بود، با نایلون مدارک و شناسانامه‌ دخترش روبه‌رویم نشسته ‌بود و آنقدر در فکر فرو رفته ‌بود که وقتی چندبار صدایش کردم تازه متوجه شد که با او کار دارم.

از او درباره ماجرا پرسیدم. گفت که دخترش تحصیلکرده حسابداری است و تا چندماه پیش در شرکت خصوصی کار می‌کرده، ولی با توجه به اختلاف با مدیر حسابداری از آنجا استعفا داده و چند روزی به دنبال کار جدید است.

 

نمی‌دانم چرا حسی به من می‌گفت که این مرد چیزی را پنهان می‌کند و نمی‌خواهد اصل ماجرا را برایم تعریف کند. بعد از اینکه اظهاراتش را ثبت کردم و تلفن دخترش را گرفتم، تحقیقات را از همان روز آغاز کردم و روز بعد شماره را استعلام گرفتم تا ریز مکالمه و پیامک‌هایش به‌دست بیاید.

 

بعد از اینکه در کمترین زمان فهرست تماس و پیامک‌های این دختر به دستم رسید، متوجه شدم او چند روز پیش از ناپدید شدن با شماره‌ای که متعلق به مرد جوانی به نام «محمدرضا» است، تماس گرفته و آخرین تماسش هم با همین جوان بوده‌است.

 

با شماره جوان تماس گرفتم ولی جواب تماس‌هایم را نداد. به پدر دختر زنگ زدم و از او خواستم تا خودش را سریع‌تر به اداره‌مان برساند. پیش از رسیدن او به فرضیه‌های دیگری هم فکر کردم؛ براي مثال، شاید پای رییس حسابداری شرکتی که لیلی در آن کار می‌کرده در میان باشد.

 

وقتی پدر دختر جوان به اداره آمد از او درباره محمدرضا پرسیدم. با سوالم جا خورد و طوری حرف زد که از چیزی خبر ندارد ولی وقتی گفتم که پرینت مکالمات دخترش را گرفته‌ام و او با این مرد چند مدتی است تماس داشته است، مجبور به بیان حقیقت شد و گفت که دخترش از سال‌ها پیش با این جوان رابطه دوستی داشته‌ و از سه سال پیش که این جوان به دلیل نامعلومی غیبش زده دخترش بی‌خیال او نشده‌است و سال‌ها دنبالش بوده و مثل اینکه چند ماه پیش او را پیدا کرده‌است.

 

با اظهارات پدر لیلی و با استعلام از مالک خط، به‌نشانی به‌دست آمده رفتم ولی کسی در را باز نکرد. با هماهنگی با بازپرس پرونده از دیوار بالا رفتم و پریدم توی حیاط و داخل خانه شدم. در پذیرایی مرد جوانی که از روی عکس مشخص شد محمدرضاست، بیهوش روی زمین افتاده‌بود. چند ورقه خالی قرص ترامادول هم کنارش افتاده‌بود که نشان می‌داد خودکشی کرده است. کمی آن‌طرف‌تر کاغذی را پیدا کردم که او برای همسرش به نام «سایه» درد‌و‌دل‌هایش را نوشته‌ و از او خداحافظی کرده‌بود. او در بخشی از این نامه درباره علت خودکشی گفته‌بود که از دست دختری به نام لیلی دست به این کار زده‌است.

 

سریع به اورژانس زنگ زدم و محمدرضا را به بیمارستان لقمان حکیم رساندیم. او را به بخش مسمومیت‌های دارویی بردند و بعد از شست‌وشوی معده‌اش به بخش مراقبت‌های ویژه انتقالش دادند. باتوجه به محتویات نامه، فرضیه قتل از سوی محمدرضا قوت گرفت. او در نامه‌اش نوشته‌بود لیلی را به قتل رسانده‌ و فقط نوشته‌بود برای رها شدن از دست او خودکشی کرده‌است.

 

برای رازگشایی از این پرونده هر روز به بخش مراقبت‌های ویژه زنگ می‌زدم تا ببینم محمدرضا به هوش آمده است یا نه و عصرها هم بیمارستان می‌رفتم و ساعتی کنار تخت می‌نشستم تا شاید به هوش بیاید و گره‌ای از این پرونده بگشاید.

 

در طول دو، سه روزی که او در کما بود تحقیق و تجسس‌های میدانی‌ را ادامه دادم ولی هیچ سرنخی به‌دست نیامد و انگار همه سرنخ‌ها در دست محمدرضایی بود که با مرگش راز این جنایت سربه‌مهر می‌ماند چراکه پزشکان امیدی به زنده ماندنش نداشتند.

 

روز سوم از بیمارستان خبر دادند که محمدرضا به هوش آمده است، سریع خودم را به بخش مراقبت‌های ویژه رساندم. او در حالت خواب و بیداری بود و نمی‌توانست حرف بزند و کسی را نمی‌شناخت؛ حتی همسرش را. چاره‌ای نداشتم تا صبح روز بعد صبر کنم.

 

شب در اداره شیفت بودم و تا صبح به این پرونده فکر می‌کردم و فرضیه‌های دیگری به ذهنم خطور کرد. با خودم گفتم نکند محمدرضا قاتل نباشد و این چند روز زمان را از دست داده‌ام. در همین کش‌و‌قوس‌های درونی بودم که صبح شدم و منتظر تماس از طرف بیمارستان بودم.

 

ساعت ۹ صبح با من تماس گرفتند و همراه با یکی از خبرنگاران حوزه حوادث که از ابتدای تشکیل این پرونده جزییات و روند قانونی آن را در روزنامه منتشر می‌کرد، به بیمارستان رفتیم. دکتر به ما گفت به دلیل اینکه آثار قرص‌هایی که محمدرضا با خوردن آن‌ها خودکشی کرده‌است به این زودی‌ها از بین نمی‌رود، بیمار را زیاد سوال پیچ نکنیم.

 

وقتی وارد بخش شدیم محمدرضا به ما نگاه نمی‌کرد، نگاهش را به سقف دوخته ‌بود. خودم را معرفی کردم و پیش از اینکه سرنوشت لیلی را از او بپرسم، خواستم تا ماجرای خودکشی‌اش را تعریف کند. با لکنت حرف می‌زد، مشخص بود که تاثیر قرص‌هاست.

 

او گفت که چند سال پیش با دختری به نام لیلا آشنا شده‌بود، پس از چندماه، به‌دليل اخلاق بد او رابطه دوستی‌شان را بهم زد ولی آن دختر دست بردار نبود و هر روز به مقابل خانه‌شان می‌آمد و وقتی جواب منفی از محمدرضا یا خانواده‌اش می‌شنید، شروع به ناسزاگویی می‌کرد.محمدرضا گفت به‌خاطر آبروریزی‌هایی که لیلی در محله‌شان کرده ‌بود خانواده‌شان مجبور شدند که به محله دیگری نقل مکان کنند تا از دست مزاحمت‌های این دختر راحت شوند.

 

پس از یکسال بی‌خبری از این دختر، محمدرضا ازدواج می‌کند و پس از دو سال همسرش باردار می‌شود ولی این پایان ماجرا نبود چرا که لیلی دست بردار نبوده و خانه پدری محمدرضا را پیدا می‌کند و مزاحمت‌ها دوباره آغاز می‌شود و حتی این مزاحمت و ناسزاگویی‌ها به مقابل محل کار خواهران محمدرضا هم می‌کشد.

 

محمدرضا گفت که از ترس لیلی وسط هفته و ساعت ۱۲ شب به خانه پدر و مادرش سر می‌زد مبادا اینکه لیلی کشیک آن‌ها را بدهد و مقابل زنش آبروریزی کند.

 

این جوان گفت و گفت و گفت تا به جایی رسید که بغض امانش نداد و زیر گریه زد. هنگامی که کمی آرام‌تر شد پرده از راز جنایت برداشت؛ لحظه‌ای که من و خبرنگاری که همراهم بود انتظارش را می‌کشیدیم.

 

او گفت که برای پایان دادن به این ماجرا به لیلی زنگ زده و قرار ملاقات گذاشته‌اند. روز حادثه لیلی سوار ماشین شده و کلی درباره این ماجرا صحبت کرده‌اند. مرد جوان به گفته خودش از لیلی خواسته که بی‌خیال او و زندگیش شود و حاضر شده برای اتمام این قضیه پول هم بپردازد ولی دختر انتقامجو دست بردار نبوده و او را تهدید کرده که اگر با او ازدواج نکند آبروریزی‌ها را ادامه می‌دهد.

 

او حتی حاضر شده به ‌عنوان همسر دوم محمدرضا درآید ولی مشاجره بین آن‌ها بالا می‌کشد و درنهایت محمدرضا وقتی می‌بیند نمی‌تواند حریف او شود، از عصبانیت سر لیلی را چند بار به ستون ماشین می‌کوبد و در عین ناباوری متوجه می‌شود لیلی نفس نمی‌کشد.

 

او برای سرپوش گذاشتن به این جنایت، پیکر بی‌جان لیلی را به اطراف کرج می‌برد و همانجا داخل چاهی می‌اندازد و به خانه برمی‌گردد و با گذشت دو روز که عذاب وجدان دست از سرش برنمی‌دارد تصمیم به خودکشی می‌گیرد و در نهایت دست به این کار می‌زند.با اعتراف هولناک این جوان ماجرا را به فرمانده پایگاه چهارم پلیس آگاهی تهران گزارش کردم و به اتفاق تیمی از اداره قتل برای یافتن جسد به نشانی که محمدرضا گفته‌بود، رفتیم و پس از چند ساعت گشتن موفق به کشف جسد لیلی شدیم.

 

این پرونده یکی از فنی‌ترین پرونده‌هایی بود که موفق به کشف آن شدم و از طرفی تلخ‌ترین پرونده‌ای که دلم برای قاتل و مقتول سوخت. پیش خودم گفتم چرا چنین روابطی به اینجا برسد که با پایان زندگی طرفی، این رابطه خاتمه یابد!

 

رازگشایی از این پرونده، درست سه روز بعد از عید نوروز نتیجه داد؛ پرونده‌ای که حاضر شدم خانواده را به شهرستان بفرستم و بمانم تا آن را به سرانجام برسانم.

داوود محبی

 

ghanoondaily.ir
  • 19
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

چکیده بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید

نام کامل: هیثم بن طارق آل سعید

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش