سوم آبان سال ۹۳، مأموران پلیس اسلامشهر بهدنبال تماسی از بیمارستان این شهرستان درجریان کشته شدن مرد میانسالی قرارگرفتند که جسد خونینش به بیمارستان انتقال یافته بود.
پس ازحضور مأموران دربیمارستان و بررسیهای مقدماتی، جسد با دستور بازپرس کشیک قتل به پزشکی قانونی انتقال یافت. در ادامه نیز تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی مأمور تحقیق دراین باره شدند. یکی از فرزندان مقتول به مأموران گفت: «از چندی قبل خواهر ناتنیمان با پسر جوانی به نام «رسول» آشنا شده بود.
شب قبل هم آنها باهم بیرون رفته بودند که پدرم دراوج عصبانیت، وقتی موضوع را فهمید منتظرنشست تا پسرغریبه را بگیرد وتحویل پلیس بدهد. اما همین که آنها به مقابل خانه رسیدند وپدرم به طرف رسول هجوم برد او برای فرار با چاقو به پدرم حمله کرد وپس ازوارد کردن ضربهای از محل متواری شد.»
در حالی که تحقیقات برای دستگیری متهم به قتل فراری آغاز شده بود او با اطلاع از مرگ پدر دختر مورد علاقهاش خود را به پلیس معرفی کرد که پس ازتحقیق وبازجویی واعتراف، روانه زندان شد.
پس ازتکمیل تحقیقات وصدورکیفرخواست، پرونده برای رسیدگی ومحاکمه به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران ارسال شد. در این جلسه متهم به قاضی زالی -رئیس دادگاه- و قاضی اسلامی-مستشارعالی- گفت: «من وپریسا- دخترخوانده مقتول- قرار ازدواج داشتیم اما به خاطرمشکلات پیش آمده ازاین کار منصرف شده بودم.آن شب هم پریسا با من تماس گرفت و خواست دنبالش بروم و او را به خانه برسانم. من هم همین کار را کردم.
ساعتی بعد او دوباره تماس گرفت و مدعی شد پدرخواندهاش میخواهد مرا ببیند و از من تشکر کند. من هم آنجا رفتم، اما آنها مرا گرفتند و گفتند تحویل پلیس میدهند. درحالی که با شنیدن این حرف خیلی ترسیده بودم و نمیدانستم باید چه کار کنم تصمیم گرفتم با چاقو پیرمرد را بترسانم که یک ضربه به او خورد و فرار کردم.به هیچ عنوان هم قصد وانگیزهای برای قتل نداشتم.
حالا هم از خانواده مقتول درخواست میکنم به خاطرخدا مرا ببخشند وبه جوانیام رحم کنند. من به هیچ عنوان قصد کشتن کسی را نداشتم و آن شب هم فقط برای کمک به دخترشان او را به خانه رساندم.»
قضات پس از شنیدن اظهارات متهم وارد شور شدند و پسر جوان را به قصاص محکوم کردند.
معصومه مرادپور
- 14
- 6