به گزارش جام جم آنلاین، پسر تحصیلکرده که ورزشکاری حرفهای است، میگوید: «فوت مادرم، بیکاری و بههمخوردن رابطه دوستانهام با دختری که قصد ازدواج با او را داشتم، موجب شد دست به قتل پدرم بزنم.»
حالا پشیمان است و میگوید هر شب پدرش را در خواب میبیند، ولی هنوز باور نمیکند او را کشته باشد.
گفتوگوی اختصاصی تپش روزنامه جام جم با این متهم را بخوانید.
چقدر درس خواندهای؟
مهندس معدن هستم.
پس چرا بیکار بودی؟
کار مناسبی پیدا نکرده بودم. به همین خاطر مدتی با پژو ۲۰۶ عمهام مسافرکشی میکردم، ولی عمهام چند روزی بود که به خاطر مبلغ بالای جریمه، ماشینش را از من گرفته بود.
چقدر جریمه شده بودی؟
جریمه ماشین بهانه بود. پدرم و عمهام با هم بر سر خانه موروثی پدربزرگم اختلاف داشتند و حتی یک پرونده هم در این زمینه تشکیل شده بود. پدرم به من وکالت داده بود تا پیگیر کارهای این پرونده باشم. به همین خاطر هم عمه ماشینش را از من گرفت.
ورزشکار هستی؟
مربی بدنسازی بودم. قبلا هم در رشته ژیمناستیک و شنا حرفهای کار میکردم.
پس چرا مربیگری بدنسازی را رها کردی؟
مربیگری را رها نکرده بودم. هفتهای چند بار به باشگاه بدنسازی میرفتم و به عنوان مربی به ورزشکاران آموزش میدادم، ولی مربیگری برایم شغل محسوب نمیشد.
ازدواج نکردهای؟
نه. مدتی بود با یک دختر جوان آشنا و به او علاقهمند شده بودم. قصد ازدواج با او را داشتم، اما چند روزی بود که برسر مسائلی با هم به مشکل خورده بودیم. او میخواست رابطه اش را با من تمام کند و همین موضوع باعث شد اعصابم به هم بریزد و قرص آرامبخش مصرف کنم.
قبلا هم قرص مصرف میکردی؟
نه اولین بار بود که به تجویز دوستانم قرص آرامبخش میخوردم. چند روزی بود که گیج بودم.
چند خواهر و برادر داری؟
دو خواهر دوقلو دارم. بعد از فوت مادرم من به همراه دو خواهرم در خانه پدری در خیابان ظفر زندگی میکردیم، اما پدرم از ما جدا بود. او در خانه موروثی پدرش زندگی میکرد و گاهی اوقات به ما سر میزد.
چرا مادرت فوت کرد؟
او ۱۸ ماه قبل از این ماجرا به خاطر بیماری فوت کرد و مرگ او تاثیر بدی در روحیهام گذاشت.
از ماجرای درگیری با پدرت بگو.
من از به هم خوردن رابطهام با دختر مورد علاقهام ناراحت بودم. به همین خاطر در خانه مانده بودم و حوصله بیرون رفتن نداشتم که پدرم به خانهمان آمد. پدرم از اینکه دید بیکار هستم و در خانه ماندهام شروع به غر زدن کرد. او با حرفهایش مرا تحقیر کرد و گفت محبتهای مادرم در زمان حیاتش موجب شده تا بیمسئولیت بار بیایم. من هم از شنیدن این حرفها عصبانی شدم. پدرم میگفت من او را فقط به خاطر پولهایش میخواهم.
درست میگفت؟
نه. من واقعا پدرم را دوست داشتم و اختلافی با او نداشتم. پدرم آن روز آنقدر با حرفهایش مرا تحقیر کرد که کنترل اعصابم را از دست دادم. هنوز هم باورم نمیشود دست به قتل پدرم زده باشم.
چرا با ۲۷ضربه چاقو پدرت را کشتی؟
او اول با سنگ به سمت من حمله کرد. من هم سنگ را از دستش گرفتم و آن را به سمت پدرم پرت کردم. پدرم که توقع چنین رفتاری را نداشت به سمت آشپزخانه رفت و یک قندان به سمتم پرت کرد. او سپس کارد آشپزخانه را برداشت و مدام فریاد میکشید مرا بکش. من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم سعی کردم چاقو را از دستش بگیرم که در این درگیری دستم هم آسیب دید. وقتی چاقو را از دست پدرم گرفتم دیگر چیزی نفهمیدم. حتی وقتی شنیدم پزشکی قانونی جای ۲۷ضربه چاقو را در بدن پدرم تایید کرده شوکه شدم.
شغل پدرت چه بود؟
او راننده بود.
بعد از قتل چه کار کردی؟
خیلی ترسیده بودم. چاقو خونی و همه چاقوهای خانه را برداشتم و داخل کولهپشتیام گذاشتم و از خانه بیرون رفتم. تا میرداماد پیاده رفتم و فقط فکر کردم، اما مغزم کار نمیکرد. کولهپشتیام را هم داخل جوی آب انداختم. آنجا بود که تصمیم گرفتم صحنهسازی کنم. به همین خاطر دوباره به خانه برگشتم.
برای صحنهسازی به دروغ به ماموران پلیس گفتی که یک مرد ناشناس پدرت را کشته است؟
وقتی به خانه برگشتم با سرو صدا از همسایهها کمک خواستم. به دروغ گفتم در حال وارد شدن به خانه با یک مرد ناشناس روبهرو شدم که چاقوخونی در دست داشت. او در حین فرار ضربهای هم به دستم زد و از خانه فرار کرد.
چرا سناریوی دروغین را مطرح کردی؟
از ترس آبرویم. نمیخواستم کسی بداند پدرم را کشتهام.
چرا بعد از دستگیری ۱۵روز سکوت کردی؟
من تحت تاثیر مصرف قرصهای آرامبخش حال طبیعی نداشتم. وقتی حالم بهتر شد و متوجه ماجرا شدم حقیقت را گفتم.
میدانی چرا دو خواهرت اعلام گذشت کردهاند؟
آنها میگویند بعد از فوت پدر و مادرم دیگر کسی را ندارند. به همین خاطر نمیخواستند من را که تنها برادرشان هستم از دست بدهند. ولی من شرمنده آنها هستم و نمیتوانم حتی به چشمانشان نگاه کنم.
در زندان چه کار میکنی؟
هر روز در زندان برای پدرم قرآن میخوانم. در این دو سال تعداد زیادی از سورههای قرآن را حفظ کردهام و حتی به هم بندیهایم هم قرآن آموزش میدهم. من فهمیدهام چه اشتباه بزرگی مرتکب شدهام. پدرم خیلی از شبها به خوابم میآید و من با گریه از خواب بیدار میشوم.
اگر از زندان آزاد شوی چه کار میکنی؟
با اینکه دو خواهرم گذشت کردهاند، اما قانون مرا به زندان محکوم میکند و نمیدانم چه مدتی باید در زندان بمانم، ولی گذشت خواهرانم باعث شد تا از قصاص معاف شوم. آنها لطف بزرگی در حقم کردند. میتوانستند برایم قصاص یا دیه بخواهند، اما بدون قید و شرط مرا بخشیدند. اگر آزاد شوم کار مناسبی پیدا میکنم. من مهندسی دارم و میخواهم تکیه گاهی برای دو خواهرم باشم. من باعث شدم زندگی آنها تلختر از قبل شود، ولی میخواهم گذشته را برایشان جبران کنم.
- 14
- 1