به گزارش باشگاه خبرنگاران، روزهای پایانی هفته گذشته زنی جوان با حضور در شعبه هشتم دادسرای جنایی تهران از شوهرش به اتهامآدم ربایی و حبس غیرقانونی درکمپ شکایت کرد. با دستور بازپرس رضوانی، تحقیقات ماموران اداره یازدهم پلیس آگاهی دراین باره آغاز شد.
شاکی به افسر تحقیق گفت: من و همسرم چند سال بود در سوئد زندگی میکردیم. در این سالها چند بار برای دیدار خانواده و اقوامم به تهران آمدیم. دو ماه پیش به خاطر خانوادهام به تهران بازگشتیم و قرار شد برای مدتی نزد آنها بمانیم. شرایط خوب پیش میرفت تا این که شوهرم متوجه شد من عضو گروههای تلگرامی که دوستانم و خانوادهام بودند، شدهام و به این بهانه بنای ناسازگاری گذاشت. هر چه به او میگفتم گروههای تلگرامی که عضو آن هستم هیچ مشکلی ندارند، توجهی به حرفهایم نمیکرد. همین باعث اختلاف و درگیریمان شد.
وی ادامه داد: اخلاق و رفتار شوهرم یکباره تغییر کرد و به حضورم در گروههای تلگرامی اعتراض میکرد. بنابراین برای این که مشکلی برای زندگیام پیش نیاید، سعی کردم حضور کمتری در گروههای تلگرامی داشته باشم و حتی از برخی گروهها نیز انصراف دادم، اما ناسازگاری شوهرم ادامه داشت و به عناوین مختلف مدام بهانه میگرفت. یک روز او مرا سوار خودرویش کرد و به بهانه خرید از خانه بیرون برد. اما به جای بردن من به مرکز خرید در مقابل یک مرکز کمپ ترک اعتیاد توقف کرد. تلفنی با مردی غریبه حرف زد. بعد هم سه مرد و زن که از کارکنان همان کمپ بودند از آنجا خارج شد و نزد ما آمدند.
وی ادامه داد: شوهرم ازآنها خواست مرا به داخل کمپ ببرند و خودش هم با سوار شدن به خودرویش فریاد زد این زن معتاد را با خود ببرید و تا حالش خوب نشده به من تحویل ندهید و بعد بسرعت از آنجا دور شد. هر چه فریاد زدم اشتباه میکنید و من معتاد نیستم و نمیخواهم در این کمپ بستری شوم، بیفایده بود. آنها کتکم زدند و به زور مرا به داخل کمپ که مخصوص زنان معتاد بود، منتقل کردند. چند بار در حیاط کمپ از دست آنها فرار کردم و به سمت در خروجی رفتم تا بتوانم فرار کنم که نشد. کتکم زدندو به زورمرا به داخل ساختمان کمپ بردند. در اتاقی مرا حبس کردند. در آنجا زنان و دختران زیادی بودندکه برای ترک اعتیاد به آنجا آمده بودند. صدای ناله و فریادهایشان را میشنیدم. بعد مرا که گریه میکردم به داخل اتاقی انداختند. آنها مرا در آن اتاق ۱۸ روز زندانی کردند. مدام کتکم میزدند و میگفتند تو معتاد هستی و باید ترک کنی.
شاکی ادامه داد: آنها به زور قرصهایی را به من میدادند. هر چه میگفتم معتاد نیستم و این قرصها را به من ندهید بیفایده بود. در این ۱۸ روز با من مثل یک معتاد برخورد میکردند و حرفهایم توجهی نمیکردند. روز نوزدهم، یکی از نگهبانهای اتاقم در را باز کرد و مرا که بسیار بدحال شده بودم از اتاق بیرون آورد. بعد به من گفت دستور از شوهرت رسیده که تو را مرخص کنیم. هاج و واج مانده بودم و باورم نمیشد آزاد شدهام.
زن نگهبان و چند نفر دیگر مرا سوار ماشین کرده و در یکی از محلههای تهران رها کردند. خانوادهام با دیدن من شوکه شده بودند. زمانی که من ماجرای ۱۸ روز اسارتم در کمپ را برایشان تعریف کردم باورشان نمیشد. آنها به من گفتند شوهرم به آنها گفته کاری برایشان پیش آمده و میخواهند به سوئد بروند و از آنجا با ما تماس میگیرند. اما دیگر خبری از وی نشده است.
با شکایت وی، تحقیقات پلیسی ادامه پیدا کرد تا این که معلوم شد از شوهر وی خبری نیست. در تحقیقات بعدی ماموران کمپ مورد نظر را شناسایی کردند و با تحقیق از مسئولان آنجا معلوم شد آنها از طریق شوهر شاکی وی را در کمپ بستری کردهاند. بعد از ۱۸ روز نیز با خواست شوهرش وی را از کمپ خارج کردهاند تا شوهرش از او در خانه نگهداری کند.
- 16
- 2