به گزارش جام جم آنلاین، ساعتی بعد سروان رضوانی در طبقه سوم ساختمان که بهصورت دو واحدی بود حاضر شد و تحقیقات خود را شروع کرد. در داخل آپارتمان بوی مشمئزکننده ناشی از تعفن جسد به مشام میرسید و ماموران در جای جای آپارتمان در حال بررسی و تحقیق بودند. به غیر از اتاق خواب که جسد خونآلود مقتول روی تخت افتاده بود بقیه فضای آپارتمان منظم بود و اثری از بههمریختگی در آن دیده نمیشد. جسد خونآلود مرد در حالی که جای ضربات چاقو بر سینه وگردنش دیده میشد، روی تخت رها شده بود. سروان رضوانی پس از اینکه تمام زوایای آپارتمان را از نظر گذراند، گوش به گزارش ستوان نوری افسر تجسس کلانتری داد.
وی درتشریح چگونگی ماجراگفت: مقتول ۵۹ ساله بهنام رامین، صاحب یک بوتیک است که البته گاهگاه به آن سر میزند و بیشتر اوقاتش را در خانه است. او که سالها پیش از همسرش جدا شده تنها زندگی میکند و با دوستانش رفت و آمد زیادی داشته و شواهد نشان میدهد که به تریاک اعتیاد شدیدی داشت و بوی ناشی از مصرف آن بارها مورد اعتراض همسایهها قرار گرفته و حتی یکی دوبارهم به دعوا انجامیده بود.
ستوان نوری ادامه داد: امروز ساعت ۷ صبح و بهدنبال بوی تعفنی که درساختمان پیچیده بود یکی از همسایهها با کلانتری تماس گرفت و اعلام کرد که مالک آپارتمان شماره ۷ مدتی است ناپدید شده و از داخل خانهاش بوی تعفنی به مشام میرسد، با اعلام این خبر ماموران گشت در محل حاضر شده و باکسب مجوز و شکستن قفل وارد آپارتمان شده و با جسد غرق درخون رامین که باضربات چاقو به قتل رسیده بود، روبهرو شدند. متاسفانه تا این لحظه هیچ ردی از قاتل بهدست نیامده و اثری هم ازآلت قتاله نیست. تنها سرنخ ما گوشی تلفن همراه مقتول است که با بررسی انجام شده بیش از ۳۵ تماس بیپاسخ درآن ثبت شده که بیشتر مربوط به دوستانش، بوتیک و از همه بیشتر شماره شخصی بهنام سامان است که در تماس با او متوجه شدیم یکی از دوستانش است که البته هماکنون در شمال است. او اظهارکرد که قرار بوده مقتول به شمال بیاید و وقتی خبری از او نشد چندبار تماس گرفتم اما پاسخگو نبود.
وی را برای بازجویی بیشتر احضار کردیم. در مورد سایر دوستان و آشنایان ماموران در حال تحقیق و بررسی هستند. وی در قسمت پایانی گزارش خود گفت: با اینکه ظاهرا سرقتی انجام گرفته اما شواهد حکایت از آن دارد که انگیزه قاتل فقط سرقت نبوده است. ضمن اینکه قاتل آشنا بوده و براحتی وارد آپارتمان شده است.
سروان رضوانی بعد از شنیدن گزارش افسرتجسس کلانتری به بازجویی از فرهاد، همسایه واحد روبهروی مقتول که با کلانتری تماس گرفته بود، پرداخت. وی گفت: از دیشب بوی بدی درساختمان پیچیده بود که همه را آزار میداد و هیچ کس نمیدانست منشأ بو کجاست تا اینکه امروز صبح متوجه شدم که منشأ بو، خانه رامین است. چندبار در زدم اما پاسخگو نبود. چون در نردهای هم بسته نبود مطمئن بودم به مسافرت نرفته. او همیشه موقع سفر در آهنی را میبست و قفل بزرگی هم به آن میزد. آقا صادق همسایه طبقه دوم را صدا زدم وقتی بالا آمد و متوجه بو ازداخل آپارتمان او شد پیشنهاد داد موضوع را به کلانتری خبربدهیم که همین کار را کردیم و...
وی یادآور شد: رامین مردی عصبی و تندخو بود. رفتوآمداو بیشتر با دوستانش بود و هر روز هم تریاک میکشید که این موضوع اعتراض همسایهها را بهدنبال داشت اما توجهی نمیکرد و میگفت چهاردیواری و اختیاری. حتی دوسه بار کار به درگیری هم کشید اما بیفایده بود.
او در پاسخ این سوال سروان رضوانی که آخرینبار چه زمانی او را دیدی، جواب داد: پنجشنبه شب حدود ساعت ۲۱ موقعی که با همسر و فرزندم قصد رفتن به مهمانی را داشتیم او را همراه فروشنده اش که گاه گاه سراغش میآمد، دیدم و از آن به بعد دیگر خبری از او نداشتیم تا امروز که جسدش پیدا شد.
سروان پس از اینکه چند سوال از او کرد به بازجویی از سایر همسایگان پرداخت و سپس سراغ منصور، فروشنده مغازه مقتول که تازه به محل آمده بود، رفت و بازجویی از او را آغازکرد. منصور که رنگ به رخ نداشت و صدایش آشکارا میلرزید، گفت: باورم نمیشود که کسی اینچنین بیرحمانه آن هم با هفت ضربه چاقو دست به ارتکاب این جنایت فجیع بزند.
وی ادامه داد؛ من حدود دوسال است که به عنوان فروشنده برای آقا رامین کار میکنم و در این مدت هم سعی کردم کارمند خوبی برای او باشم. هفته هفته درآمد حاصل ازفروش را به او میدادم و حقوقم را دریافت میکردم. البته حقوق زیادی هم نبود. این اواخر که کاسبی کساد شده بود، رامین دائم غر میزد و تهدید میکرد که اخراجم میکند حتی به من تهمت دزدی زد.
وی ادامه داد: آخرینبار پنجشنبه شب او به مغازه آمد. زیاد روبه راه نبود بعد هم گفت مغازه را ببند برویم خانه به حساب و کتاب برسیم و یک دود هم بزنیم. البته من اهل دود و دم نیستم ولی وقتی اصرار کرد، با او راهی شدم. تا ساعت ۱۲شب در خانهاش بودم. بعد رفتم و دیگر از او خبر نداشتم. . . . . البته او گفت قرار است فردا بروم شمال و چند روزی نیستم. من هم فکر کردم رفته شمال وقتی آقا سامان سراغش را گرفت، گفتم رفته شمال که او گفت من شمالم ولی رامین نیامده و تلفنش هم جواب نمیده. گفتم خبری ندارم بعد هم از آنجا که رامین خوشگذران و رفیقباز بود با خودم گفتم حتما سرش جایی گرم است. بالاخره هم رفت و آمد با این دوستان ناباب کار دستش داد و این بلا را سرش آوردند.
سروان رضوانی بعد از ساعتی بازجویی از منصور، یکبار دیگر آنچه اتفاق افتاده بود را بهدقت از نظر گذراند و آنگاه رو به افسر تجسس کلانتری دستور دستگیری قاتل را داد.
- 12
- 3