این جنایت ساعت یک بعد از ظهر ۱۶ اردیبهشت رقم خورد و مرد خشمگین با چاقو به دو مرد حمله کرد. یکی از مجروحان در بیمارستان جان باخت ومأموران کلانتری ۱۳۳ شهرزیبا دقایقی بعد از حادثه جمشید را مقابل خانهاش دستگیر کردند.مرد ۴۸ ساله در تحقیقات اولیه به قتل اعتراف کرد و انگیزه خود را از این جنایت انتقامگیری از صاحب بنگاه املاکی و مستأجر مغازه عنوان کرد.
مزاحمتهای ۶ ساله
متهم در حالی که پابند به پا داشت برای بازجویی به شعبه دوم دادسرای امور جنایی تهران، منتقل شد. از اینکه جنایتی مرتکب شده است پشیمان نیست. نقشه انتقامگیریاش را ۱۸ روز قبل طراحی کرده بود و درنهایت ساعت یک بعد از ظهر روز حادثه فرصت را مناسب دید و دست به قتل زد. متهم ۴۸ ساله این جنایت از انگیزه قتلاش میگوید.
مقتول را میشناسی؟
بله او صاحب بنگاه املاک بود. به او تیمسار میگفتند. بعد از مرگ مادرش مغازهای که اجاره داده بود به او رسید.البته از اول اینجا بنگاه نبود یک مدت سوپر مارکت میشد یک مدت اغذیه فروشی و هر بار یک چیزی در آن میفروخت.
اختلافت با تیمسار سر چه بود؟
این ماجرا به یک کینه قدیمی بر میگردد..من از سال ۸۸ در آپارتمانی واقع در طبقه بالایی مغازه تیمسار ساکن شدم. برادرم دو آپارتمان خرید و یکی از آنها را به من داد تا در آن زندگی کنم. با تیمسار و پسرش رفت و آمد نداشتم.اما در این مدت آنها برای اذیت کردن من مدام مغازه را تعمیر میکردند. اگر قصدشان اذیت کردن نبود چه دلیلی داشت مغازه دو متری را ده بار تعمیر کنند. یک بار به پسرش گفتم به پدرت بگو اینقدر مرا اذیت نکند اما او هم گفت هر کاری دوستداری بکن و این ماجرا آغازی بود برای دردسرهایی که آنها برای من درست میکردند.
چه دردسرهایی؟
خودروام را خراب میکردند تصادفهای عمدی برایم ایجاد میکردند. مدام با من دعوا میکردند. این همه ماجرا نبود تیمسار در ناپدید شدن برادرم هم نقش داشت.
من برادری داشتم که در هلند زندگی میکرد و از همسرش جدا شد و به ایران آمد. بعد از بازگشتش معتاد شد و شرایط خوبی نداشت. برای او در حوالی کرج خانهای گرفتم و هر هفته برایش پول میبردم. تیمسار یک نفر را اجیر کرده بود تا مرا تعقیب کند. یکبار که به آنجا رفتم زنهای همسایه جمع شدند و شروع به داد و بیداد کردند که باید برادرم را از آنجا ببرم چون معتاد است و برایشان ایجاد مزاحمت میکند. میدانستم راستش را نمیگویند و اجیر شده اند. هفته بعد که به آنجا رفتم از برادرم خبری نبود، همسایهها میگفتند پلیس او را با خودش برده است. اما همه جا را برای پیدا کردن برادرم زیر و رو کردیم خبری از او نبود. دفعه بعدی که به آنجا رفتم یکی دیگر از همسایهها گفت مردی به نام شهرام برادرت را با خودش برده است. شهرام دوست صمیمی تیمسار بود.
چه شد که تصمیم به قتل او گرفتی؟
۲۹ فروردین بود که به پارک رفته بودم سه مرد قوی هیکل که موهای بوری داشتند مرا بشدت کتک زدند. آنجا بود که تصمیم گرفتم تیمسار را به قتل برسانم. برای همین دو چاقوی یک شکل خریدم و منتظر فرصتی برای اجرای نقشهام شدم.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
من با خودرو مسافربری میکنم ظهر بود که از خانه بیرون آمدم تیمسار و مستأجر مغازه را دیدم. آنها هم از مغازه بیرون آمدند و من دو ضربه به مستأجر میانسال مغازه بنگاهی زدم. تیمسار شروع به فرار کرد او را تعقیب کردم و چند ضربه هم به او زدم. بعد هم از مردم خواستم به پلیس زنگ بزنند و مأموران که آمدند چاقوها را به آنها تحویل دادم.
- 16
- 5