جمعه ۰۲ آذر ۱۴۰۳
۱۰:۲۱ - ۱۱ مهر ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۷۰۲۹۱۸
جرم و جنایت

زنی که همسرش را کشت و در کف اتاق دفن کرد

قتل همسر,اخبار حوادث,خبرهای حوادث,جرم و جنایت

زنی که در مرداب رابطه شیطانی و با طرح نقشه ای شوم، همسرش را با همدستی یک جوان ۲۴ ساله به قتل رسانده و جسد او را در منزل اجاره ای محل سکونت شان دفن کرده بود، با اعترافات وحشتناک، راز این قتل را در حالی فاش کرد که قاضی ویژه قتل عمد مشهد در پی احتمال وقوع جنایت در ماجرای کودک ربایی رسیدگی به این پرونده را به عهده گرفت.

 

این زن ۲۸ ساله که در حال فراهم کردن مقدمات خروج از کشور با صدور دستورات صریحی از سوی قاضی کاظم میرزایی در چنگ قانون گرفتار شده است، روز گذشته به تشریح جزئیات این جنایت وحشتناک پرداخت و گفت: اواخر سال گذشته با مهرداد (همدست متهم) که شاگرد میوه فروشی بود، آشنا شدم و شماره تلفنم را به او دادم.

 

همسرم به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشت و گاهی مرا کتک می زد! من هم با آن جوان ۲۴ ساله مشکلاتم را در میان می گذاشتم تا این که روزی مهرداد گفت با چند نفر از دوستانش هماهنگ کرده که شوهرم را به کویت ببرند و من هم خوشحال بودم که از شر او خلاص می شوم! ولی مهرداد خیلی دروغگو بود و مثل آب خوردن دروغ می گفت. این حرفش هم عملی نشد تا این که روزی همسرم مرا کتک زد و دستم شکست. من بلافاصله با مهرداد تماس گرفتم و موضوع را به او گفتم. این گونه بود که تصمیم به قتل شوهرم گرفتیم. آن روز مهرداد برای خرید قرص برنج به پنجراه مشهد رفت ولی فروشنده از دادن قرص به او خودداری کرد. او دوباره با برداشتن کارت های شناسایی پدرش نزد فروشنده رفت و به هر طریقی بود قرص گرفت تا من آن را به همسرم بخورانم!

 

دفن جسد کف اتاق

اوایل اردیبهشت بود که هنگام عصر، قرص ها را درون داروهای گیاهی معروف به «جوشانده» ریختم. البته اول قرص را پودر کردم تا به عنوان داروی سرماخوردگی به او بدهم ولی آن قرص هیچ اثری نکرد و همسرم مدام می‌گفت: چقدر بد مزه است! گفتم پس بقیه اش را نخور! وقتی موضوع را به مهرداد گفتم، او ناراحت شد و گفت: تو عرضه نداری! حق توست که این قدر زجر بکشی! ولی دوباره زنگ زد و از من خواست طنابی برای قتل همسرم آماده کنم تا او را خفه کند! 

 

من هم از داخل حیاط طناب پلاستیکی لباس ها را پاره کردم و به داخل خانه بردم. آن شب وقتی همسرم مواد مصرف کرد و همان جا خوابش برد، حدود ساعت یک بامداد با مهرداد تماس گرفتم. او آمد و از من خواست در همان حالت خواب، طناب را دور گردن شوهرم بیندازم تا آن را بکشد! وقتی مهرداد داخل آشپزخانه رفت، من طناب را برداشتم که دورگردن همسرم بیندازم ولی ناگهان از خواب بیدار شد! 

 

من که ترسیده بودم طناب را پنهان کردم و گفتم: بخواب! چرا بیدار شدی؟ او گفت: کمی آب می خواهم! و خودش برای نوشیدن آب به آشپزخانه رفت که چشمش به مهرداد افتاد! در این لحظه شوهرم خشمگین به سمت من برگشت و چند تا مشت به سرم کوبید و سپس با مهرداد درگیر شد. مهرداد می گفت: من سفته از تو طلبکارم و برای صحبت درباره پول آمده ام! ولی همسرم دوید و چماقی را از روی زمین برداشت و چند ضربه به مهرداد زد! 

 

در این هنگام مهرداد از آشپزخانه بیرون آمد و طناب را دور گردن همسرم انداخت. وقتی همسرم حالت نیمه خمیده شده بود من هم ضربه ای محکم با چوب به سرش کوبیدم که دوباره مهرداد طناب را کشید تا این که احمد (مقتول) روی شکم به زمین افتاد. به توصیه مهرداد یک سرنگ خالی برداشتم و آمپول هوا به سینه اش زدم! در این هنگام پسر ۱۰ ساله ام (امین) از خواب بیدار شد و این صحنه را دید که به او تشر زدم به اتاق برود! آن شب جسد را درون حمام کشاندیم ، صبح پسرم را راهی مدرسه کردم و به او گفتم پدرش خوب شده و صبح از خانه بیرون رفته است! 

 

دچار عذاب وجدان شده بودم و از ابزارفروشی محل کلنگ و بیل خریدم تا جسد همسرم را دفن کنیم! ظهر همان روز وقتی پسرم از مدرسه بازگشت مبلغی پول به او دادم تا پسر کوچکم الیاس را به کلوب بازی های رایانه ای ببرد و همان جا ساندویچ بخورند و تا غروب بازنگردند! 

 

متهم این پرونده جنایی در ادامه اعترافات هولناک خود اضافه کرد: با کمک مهرداد، گودالی در اتاق خواب کندیم و جسد را دفن کردیم. بعد از آن ۱۶ روز در همان خانه ماندیم و در کنار یکدیگر زندگی می کردیم تا بتوانم پول رهن منزل را از صاحبخانه بگیرم. به همین منظور نقشه ای کشیدم و مهرداد با تلفن همسرم با صاحبخانه تماس گرفت تا پول رهن را به من بدهد! 

 

او که خودش را به جای شوهرم جا زده بود چنین وانمود کرد که برادرش در تهران فوت کرده و او باید به تهران برود. سپس از صاحبخانه خواست که مبلغ رهن را به من بدهد! اما بعد از آن صاحبخانه پشیمان شد و گفت: این چه مراسمی است که این همه طول کشید! هر وقت شوهرت بازگشت پول رهن را می دهم در غیر این صورت مبلغ آن را به حساب دادگستری واریز می کنم! «ز- م» افزود: من دیگر نمی توانستم در آن خانه بمانم چرا که همسایگان به ماجرا مشکوک می شدند بنابراین تصمیم گرفتم به همراه مهرداد به خارج از کشور فرار کنیم.

 

این گونه بود که به یک مرکز کاریابی رفتیم تا ما را به ترکیه اعزام کند ولی متصدی کاریابی می گفت: الان سایت باز نمی شود و شما باید مدتی صبر کنید!

 

به همین دلیل به فکر اجاره کردن یک منزل دیگر افتادیم. من مقداری از طلاهایم را فروختم و دو میلیون هم مهرداد جور کرد تا این که منزلی را در خیابان شهید چراغچی ۱۳ رهن و اجاره کردیم! ولی برای رفتن به خارج از کشور به پول بیشتری نیاز داشتم این بود که به روستایمان در شهرستان فاروج رفتم تا زمین ارثی را بفروشم! آن جا در پاسخ به سوال های پدرم گفتم شوهرم فردی را با میلگرد به قتل رسانده و اکنون لب مرز افغانستان است تا پول برایش بفرستم و بتواند از کشور فرار کند! با این حال مشتری برای خرید زمین پیدا نشد و من دوباره به مشهد بازگشتم! این درحالی بود که خانواده ام به اظهارات من درباره قتل مشکوک شده بودند و مدام تماس می گرفتند.

 

من هم دیگر به تلفن هایم پاسخ نمی دادم تا این که یک روز وقتی فرزندانم در کوچه بازی می کردند و من و مهرداد داخل خانه بودیم ناگهان پسر ۱۰ ساله ام هراسان وارد حیاط شد و گفت: پدر بزرگ و دایی آمدند! من خیلی ترسیدم که منزل ما را پیدا کنند بلافاصله امین را برداشتم و به همراه مهرداد به پشت بام رفتیم. نردبان را هم بالا کشیدم تا کسی به پشت بام نیاید! 

 

برادرم با دیدن الیاس او را در آغوش گرفت و پسر چهار ساله ام در منزل ما را به آن ها نشان داد. ما که از پشت بام این صحنه را می دیدیم فقط خودمان را تا صبح روز بعد مخفی کردیم که آن ها ما را نبینند! در همین حال خانواده ام پسرم را با خودشان به محل سکونت برادرم در بولوار طبرسی بردند! من که نگران بودم چند بار با تاکسی دربستی به اطراف منزل برادرم رفتم تا اگر فرزندم را دیدم او را با خودم ببرم ولی موفق نمی شدم تا این که با فروشنده مواد غذایی آشنا شدم و از او خواستم هر وقت پسرم را دید به من اطلاع بدهد. به او گفتم ماجرای خانوادگی است و نمی خواهم پسرم نزد پدرش باشد! 

 

تا این که یک روز تماس گرفت و من به محل رفتم آن جا به خاطر این که شناسایی نشوم با ترفندی خاص از یک جوان موتورسوار خواستم پسرم را برایم بیاورد اما او می ترسید تا این که شماره تلفنم را به او دادم و مشخصات فرزندم را گفتم. او در کوچه با پسرکوچک دیگری بازی می کرد که آن جوان موتورسوار، او را نزد من آورد!

 

متهم این پرونده جنایی گفت: در حالی که پدرم به خاطر ربوده شدن پسرم شکایت کرده بود، اختلافاتی نیز بین من و مهرداد شکل گرفت و من به منزل یکی از دوستانم رفتم که همسرش در زندان بود! آن روز در حالت عصبانیت با گوشی به سرولب مهرداد زدم و گفتم می روم کلانتری و همه چیز را اعتراف می کنم. چرا که من نمی‌خواستم دیگر در کنار مهرداد باشم.

 

ولی مدارکم نزد او بود و نمی توانستم پول رهن خانه را بگیرم! تا این که روزی از منزل دوستم به مهرداد زنگ زدم. او مرا به خانه مادرش برد و چند روز در خانه مادر مهرداد بودیم اما او خیلی دروغ می گفت و من به هیچ وجه به حرف هایش اعتماد نمی کردم. می گفت: در یک باغ نگهبان می خواهند و ما به عنوان سرایدار می توانیم آن جا برویم ولی می دانستم دروغ می گوید.

 

بعد از این ماجرا بود که با یک راننده تاکسی آشنا شدم و برایش درد دل کردم. او هم مرا به خانه متروکه ای در اطراف روستای ده غیبی برد تا در آن جا برای مدتی زندگی کنم ولی چند روز بعد هنگامی که به همراه دو فرزندم در خانه نشسته بودم ناگهان کارآگاهان اداره جنایی آگاهی را بالای سرم دیدم و فهمیدم که همه چیز لو رفته است.

 

به دستور قاضی کاظم میرزایی، این زن ۲۸ ساله با صدور قرار بازداشت موقت درحالی روانه زندان شد که محل دفن شوهرش را نیز به کارآگاهان نشان داد و جسد مقتول با تلاش نیروهای آتش نشان از زیر خاک های داخل اتاق بیرون کشیده شد.

 

سابقه خبر

حدود یک ماه قبل پیرمردی ماجرای ربوده شدن نوه چهار ساله اش را به پلیس گزارش کرد که پرونده ای با دستور سرهنگ بیات مختاری (رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی) در اداره جنایی تشکیل شد و گروه ورزیده ای از کارآگاهان اداره مبارزه با آدم ربایی به تحقیق در این باره پرداختند اما خیلی زود بررسی ها نشان داد که اثری از پدر کودک مذکور نیز وجود ندارد و کسی از اردیبهشت ماه او را ندیده است. 

 

این گونه احتمال وقوع جنایت قوت گرفت و قاضی کاظم میرزایی (قاضی ویژه قتل عمد) رسیدگی به این پرونده را عهده دار شد. طولی نکشید که با صدور دستورات ویژه و راهنمایی های قضایی، کارآگاهان با رصدهای اطلاعاتی عاملان این جنایت هولناک را شناسایی و دستگیر کردند.

 

 

khorasannews.com
  • 72
  • 60
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۱۳
غیر قابل انتشار: ۱۷
جدیدترین
قدیمی ترین
واقعا به چه راحتی ادم میکشن.تف به شرف نداشتتون.
مردک معتاد به درک واصل شد .حالا هرکی کشته باشه.
مردک معتاد به درک وا...
با سلام.. من مقتول رو می‌شناختم اصلا معتاد نبود. پس زود قضاوت نکن
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش