شنبه ۰۳ شهریور ۱۴۰۳
۱۰:۲۰ - ۲۷ آبان ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۰۸۰۶۸۸۱
جرم و جنایت

از اعتراف تا انکار قتل همسر

اسمش ستاره است و ۲۶ سال دارد. زن میانه‌قد و لاغراندامی که دندان‌هایش یکی در میان ریخته و زیر چشمانش گود افتاده است. وقتی حرف می‌زند دست‌هایش می‌لرزد. معلوم نیست از استرس است یا به خاطر مصرف مواد. او به جرم قتل شوهرش به زندان افتاده و در برزخ بخشش و مجازات به سر می‌برد. او می‌گوید شوهرش را نکشته ولی از ترس به قتل او اعتراف کرده است. پای صحبت‌های او نشسته‌ایم تا از خود و زندگی‌اش و ماجرایی که او را به زندان فرستاده است، بگوید.

 

از خودت برای‌مان بگو.

زندگی من سراسر بدبختی و فلاکت بوده و نمی‌شود گفت که یک روز خوش در زندگیم دیده باشم. نوجوان بودم که پدر و مادرم از هم طلاق گرفتند. من یک خواهر و دو برادر تنی دارم. پدرم صاحب کارخانه کوچک عروسک‌سازی است و در ازدواج دوم، صاحب یک پسر و یک دختر دیگر هم شد. من فرزند ارشد خانواده‌ام هستم. همگی پشت سر هم به فاصله دو سال به دنیا آمده‌ایم. هر سه در کنار مادرم بزرگ شدیم. برادر کوچکم که پنج سال از من کوچک‌تر است در کنار پدرم ماند.

 

علت طلاق چه بود؟

تفاهم اخلاقی نداشتند. پدرم، خیلی بداخلاق بود.

 

زندگی در کنار مادرت خوب بود؟

مادرم برای‌مان زحمات زیادی کشید ولی سه سال بعد از طلاق فوت کرد. البته من قبل از مرگ مادرم ازدواج کرده‌ بودم.

 

از ازدواج و شوهرت بگو.

من و شوهرم احسان، چند ماه با هم دوست بودیم تا این که به خواستگاریم آمد و ازدواج کردیم. خیلی به هم علاقه داشتیم. حاصل این ازدواج یک پسرهشت ساله به اسم باربد است.

 

چرا معتاد شدی؟

احسان معتادم کرد. دو ماه بعد از به دنیا آمدن باربد، کم کم احساس کردم مواد مصرف می‌کند. هفته‌ای یک بار. وقتی باربد دو ساله شد، متوجه شدم که اعتیاد زندگی‌مان را ویران کرده است، تلاشم برای ترک اعتیاد او فایده‌ای نداشت. برای لجبازی، خودم هم کنار بساطش نشستم و معتاد شدم.

 

ستایش مانند برخی از زنان معتاد، با لجاجتی جاهلانه و از روی نادانی و ضعف به جای حل مشکل، خود مشکل بزرگ‌تری ایجاد می‌کردند. شوهرم پول توجیبی و خرجی خانه را از پدرش که کارخانه بلورسازی داشت، می‌گرفت اما حدود یک سال و نیم پیش پدرش فوت کرد و بعد از آن شوهرم که حال کار کردن نداشت از من می‌خواست سراغ مردانی که از دوستانش بودند بروم و با پول به خانه برگردم. گاهی هم اتفاق می‌افتاد که بعضی از آشنایانش در بازار که زمانی پدر شوهرم را می‌شناختند، بدون هیچ سوء‌استفاده‌ای، ۵۰ هزار تومان پول در جیبم می‌گذاشتند و مرا راهی خانه می‌کردند.

 

چرا فکری برای نجات خودت نمی‌کردی؟

نمی‌دانم. البته شوهرم وقتی پول را از من می‌گرفت و مواد می‌خرید، هنگام مصرف خیلی گریه می‌کرد و من می‌دانستم که اعتیاد، غیرت او را چنان گرفته است که حاضر به چنین کار کثیفی می‌شود. از او خواستم هر دو اعتیاد را ترک کنیم. قبول کرد؛ من به کمپ رفتم و او در خانه مادرش بستری شد و اعتیاد را ترک کردیم اما او دوباره معتاد شد و این بار به شیشه! من از شیشه خوشم نمی‌آمد و حاضر نشدم با بدبختی دوباره درد ترک اعتیاد را تحمل کنم.

 

پسرت باربد شاهد این مسائل بود؟

نه، او از دو سال قبل به خانه مادر شوهرم در اندیشه رفت، احسان نمی‌توانست خرج مدرسه‌اش را بدهد. مادرش او را با خود برد تا در آن جا به مدرسه برود. من هم می‌خواستم وقتی کاملا هر دو اعتیاد را ترک کردیم به خانه برگردد. خجالت می‌کشیدم که او شاهد مصرف مواد مخدر باشد.

 

در خانواده معتاد دیگری دارید؟

نه، اصلا. یک برادر و چهار خواهر شوهر سالم دارم. خواهرها و برادران تنی و ناتنی خودم هم معتاد نیستند.

 

برادر شوهرت سر کار می‌رفت؟

او هم تا سه سال پیش از پدرش خرجی می‌گرفت. حالا ضایعات جمع می‌کند.

 

مستاجر بودید؟

بله، پدر شوهرم قبل از مرگش هفت میلیون تومان پول پیش خانه‌ای را در مارلیک داد و برای‌مان رهن کرد.

 

همسرت چه طور کشته شد؟

از یک نفر، ۴۰۰ هزار تومان طلب داشتیم که ۲۰۰ هزار تومانش را گرفت و ۲۰۰ هزار تومان دیگرش مانده بود. قرار بود از محل ما اسباب‌کشی کنند به همین خاطر به در خانه‌شان رفتم. دو ساعت طول کشید تا به خانه برگردم. دوستم خانه نبود. بین راه دو پرس قورمه سبزی خریدم و به خانه آمدم. وقتی می‌رفتم شوهرم گوشه‌ای نشسته بود. هیچ دعوا و اختلافی هم نداشتیم. وقتی برگشتم او را دیدم که روی یک متکا کنار در اتاق نشسته است و نگاهم می‌کند. به طرفش رفتم و ناگهان کبودی صورت و بعد طناب نازک دور گردنش را دیدم، البته طناب نبود، یک بند ساک بود که قلاب هم داشت. بدن احسان سرد شده بود.

 

چه واکنشی نشان دادی؟

فوری با دستپاچگی به اورژانس زنگ زدم و ماجرا را گفتم. آن‌ها مدعی شدند مورد من خودکشی است و باید به پلیس زنگ بزنم، نمی‌دانم چه شد، فقط می‌دانم با داد و فریادم همسایه‌ها دورم جمع شده بودند. یکی به پلیس زنگ می‌زد، یکی ملحفه روی جنازه می‌کشید و یکی دیگر هم می‌گفت مواظب باش پای خودت گیر می‌افتد! وقتی پلیس آمد،خودشان به اورژانس زنگ زدند. اورژانس هم مرگ شوهرم را تایید کرد و چون مرگ مشکوک بود من به عنوان تنها مظنون دستگیر شدم.

 

در بازجویی به قتل اعتراف کردی؟

بله، وقتی به آگاهی رفتیم، از روی ترس گفتم که شوهرم قلاب سر بند را به من داد و از من خواسته او را به خاطر اعتیاد بکشم که من هم بند را آن قدر کشیدم تا خفه شد! همین حرف‌ها را در دادگاه هم زدم، نمی‌خواستم به آگاهی برگردم و از آن جا به زندان آمدم اما من قاتل نیستم و خبر ندارم او چه طور مرده است.

 

یعنی منکر تمام اعترافاتت می‌شوی؟

من از روی ترس اعتراف کردم.

 

به نظر خودت، این ماجرا قتل است یا خودکشی؟

خودم به برادر شوهرم و دامادشان مشکوک هستم، به خاطر ارثیه پدری، با برادر و یکی از دامادهای‌شان اختلاف داشتند و برادرش می‌گفت اجازه نمی‌دهم دستت به ارث پدری برسد.

 

خانواده خودت یا همسرت از اتفاقات خانه شما اطلاع داشتند؟

فقط می‌دانستند هر دو معتاد شده‌ایم اما نمی‌دانستند من از چه راهی برای شوهرم پول‌ در می‌آورم.

 

چرا خودت در مقابل این خواسته کثیف همسرت مقاومت نمی‌کردی؟

اگر نمی‌رفتم، مرا به شدت کتک می‌زد. مجبور بودم.

 

 

نویسنده:امینه افروز

 

 

ghanoondaily.ir
  • 18
  • 1
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

چکیده بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید

نام کامل: هیثم بن طارق آل سعید

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش