بیشتر بخوانید:
به «ممل آمریکایی» معروف شده؛ بزن بهادر و عشق آمریکاست. برای همین چندینسالی میشود که به او «ممل آمریکایی» میگویند. هرجا پای ناموس وسط باشد، دعوا راه میاندازد و چون بوکسور است، به راحتی حریفانش را شکست میدهد. حالا او را دستگیر کردهاند، آنهم به جرم اقدام به سرقت مسلحانه از بانک و طلافروشی؛ با دوستانش تصمیم گرفته بود به یک بانک و طلافروشی حمله مسلحانه کنند و دست به سرقتی هالیوودی بزنند. اول آذر روز موعد بود. آن روز قرار بود نقشهای که چندین روز تمام برای طراحی آن وقت گذاشته بودند را اجرا کنند، اما برنامهریزیشان در یک قهوهخانه برای آنها دردسرساز شد.
«ممل آمریکایی» و دوستانش وقتی که در یک قهوهخانه نقشه سرقتشان را مرور میکردند، یکی از آشناها فالگوش ایستاد و صحبتهای آنها را شنید. همین باعث شد که این تیم سارق مسلح پیش از اجرای نقشهشان در تله پلیس آگاهی پایتخت گرفتار شوند و نقشهشان نقش برآب شود.
این مرد ٤٠ساله ماجرای زندگی اش را برای خبرنگار «شهروند» چنین روایت کرد:
اولینبار بود که میخواستی سرقت کنی؟
بله. تا بهحال به فکر سرقت هم نبودم. اینبار هم فریب خوردم.
چرا؟
چندوقت پیش یکی از دوستانم آمد پیشم و گفت که دوستش اسلحه کلت دارد. همان زمان با دوستم تصمیم گرفتیم سرقت کنیم. دوستم صاحب اسلحه را آورد و او هم قبول کرد که با من به سرقت بیاید. میخواستیم یک بانک و یک طلافروشی را که درست کنار هم بودند، مورد سرقت قرار دهیم. تمام نقشه را خودمان طراحی کردیم. همه چیز با جزییات آماده بود، اما پیش از اجرای نقشه لو رفتیم.
چطور لو رفتید؟
یکی از آشناهای من ماجرا را به پلیس گفت. قضیه از این قرار بود که یک شب من و همدستانم در قهوهخانهای که پاتوقمان بود، نشستیم و دوباره نقشه را مرور کردیم. وقتی داشتیم درباره این سرقت حرف میزدیم، همان آشنای دور من هم در قهوهخانه بود. او را ندیده بودم، اما او صحبتهای ما را شنیده بود. فالگوش ایستاده بود. همانشب هم موضوع را به پلیس گفته بود و ما هم دستگیر شدیم.
قرار بود چه روزی سرقت کنید؟
روز اول آذر که پنجشنبه بود، میخواستیم سرقت کنیم؛ یعنی فقط سه روز مانده بود به اجرای نقشهمان که لو رفتیم.
چرا به تو میگویند «ممل آمریکایی»؟
به خاطر همان فیلم قدیمی مرا به این اسم صدا میزنند، چون از ٢٥سال پیش بوکس کار میکردم و بوکسور حرفهای بودم. از طرف دیگر هم دعوای ناموسی زیاد میکردم. یعنی هرجا پای ناموس وسط بود، من غیرتی میشدم و دعوا میکردم. به خاطر بوکسوربودنم، حریفم را شکست میدادم، چون عاشق آمریکا هم بودم، از چندسال پیش مرا به این اسم صدا میزدند.
سابقه هم داری؟
یکبار به جرم درگیری دستگیر و دوسال زندانی شدم.
شغلت چه بود؟
موتورسازی داشتم.
زن و بچه هم داری؟
بله. یک پسر ١٠ساله دارم.
- 14
- 6