راز این قتل زمانی برای مأموران پلیس فاش شد که آنها متوجه شدند مردی جوان به نام امید گم شده است. ساعاتی بعد از اعلام گمشدن امید پلیس جسد این مرد را پیدا کرد. آثار برجایمانده روی جسد امید نشان میداد که این جوان ابتدا شکنجه شده و سپس به قتل رسیده است.
بررسیهای پلیس نشان داد امید با زنی جوان به نام ریحانه ارتباط داشت. این زن متأهل بود و مدتی قبل هم پروندهای علیه ریحانه و امید در دادگاه تشکیل شده بود که البته هر دو آزاد شدند. بررسی تلفن همراه امید نشان داد او آخرین بار مکالمهای با ریحانه داشت. به این ترتیب ریحانه بازداشت شد و در اعترافاتش گفت این قتل به دست عمو و شوهرش اتفاق افتاده است.
زن جوان گفت: آنها از من خواستند او را به باغ بکشانم و بعد هم شوهرم و عمویم او را کشتند.
شوهر ریحانه به نام بابک و عمویش میلاد بازداشت شدند. بابک به پلیس گفت: من نقشی در این قتل نداشتم اما از امید شکایت کرده بودم. او گفت: من در بازار میوه و ترهبار کار میکردم و بیشتر ساعات شب را خارج از خانه بودم. یک روز دم صبح وقتی که کارم تمام شد، به خانه آمدم و متوجه شدم مردی غریبه که بعدها فهمیدم نامش امید است در خانهام است و با همسرم ارتباط دارد. من همان زمان در را روی ریحانه و امید قفل کردم و موضوع را به پلیس گزارش دادم و آنها بازداشت شدند. ضمن اینکه موضوع را به پسرعموهای ریحانه هم گفتم.
ریحانه و امید در کمال تعجب یک هفته بعد آزاد شدند. همه مدارک علیه آنها کامل بود و نمیدانم چطور شد که آزاد شدند. زمانی که ریحانه آزاد شد من دیگر به زندگی با او ادامه ندادم و از ریحانه جدا شدم. بعد از طلاق میلاد عموی ریحانه مدام با من تماس میگرفت و میگفت تو غیرت نداری و چرا ریحانه را همان موقع نکشتی. گفتم او دیگر زن من نیست و مسائل او به من ربطی ندارد اما او دستبردار نبود و مدام به من میگفت باید امید و ریحانه را میکشتی و حالا که این کار را نکردی، آبروی ما رفته است.
روز حادثه پسرعموی ریحانه با من تماس گرفت و گفت به باغش بروم؛ نمیدانستم ماجرا چیست زمانی که رسیدم، امید را شکنجه کرده، دستهای او را با سیگار سوزانده و به شدت کتکش زده و بعد هم او را کشته بودند. من فقط کمک کردم جسدش را از باغ خارج کنند؛ من در قتل او نقشی نداشتم.
ریحانه ادعای دیگری را مطرح کرد و گفت: عمویم به من گفت باید امید را به باغ بکشانم چون میخواهند با او صحبت کنند؛ من میدانستم ممکن است اتفاق بدی برای او بیفتد اما اگر به امید نمیگفتم، خودم کشته میشدم. شوهرم من را طلاق داده بود و خانوادهام نگران آبرویشان بودند به همین خاطر هم قبول کردم که امید را به باغ بکشانم. با او قرار گذاشتم و گفتم میخواهم تو را در باغ ببینم بعد هم شوهرم و عمویم آمدند و او را کشتند.
بعد از اعترافات این زن کیفرخواست علیه متهمان صادر شد. با اینکه بابک شوهر سابق ریحانه همچنان منکر قتل بود اما بر اساس مدارک موجود در پرونده قضات رأی بر قصاص صادر کردند. ۱۵ سال بعد از این قتل و صدور حکم قصاص اولیای دم قبول کردند با دریافت دیه از قصاص گذشت کنند. متهمان روز گذشته برای محاکمه به لحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه رفتند و از خود دفاع کردند و خواستار بخشش شدند.
با پایان جلسه دادگاه قضات برای صدور رأی وارد شور شدند و آنها را به ۱۵ سال حبس و دو سال کار اجباری در مرکز نگهداری از سالمندان محکوم کردند.
- 15
- 1