شنبه ۰۳ شهریور ۱۴۰۳
۱۲:۱۴ - ۲۸ بهمن ۱۳۹۷ کد خبر: ۹۷۱۱۰۶۵۷۱
جرم و جنایت

گفت و گو با جوان ۲۲ ساله متهم به قتل

دوئل مرگبار بر سر عشق خیابانی!

قتل برای عشق خیابانی,اخبار حوادث,خبرهای حوادث,جرم و جنایت

جوان ۲۲ ساله ای که در پی رابطه خیابانی با یک دختر جوان، مرد بی گناهی را با ضربات کارد در مشهد به قتل رساند، پس از آن که چگونگی وقوع این جنایت هولناک را در حضور قاضی احمدی نژاد( بازپرس ویژه قتل عمد مشهد) و سرگرد نجفی (افسر پرونده) تشریح کرد، ضمن ابراز پشیمانی از این حادثه دلخراش، در گفت وگویی دو ساعته به سوالات پاسخ داد.

 

نامت چیست؟

سجاد- ع- ت هستم. 

 

دانشجویی؟

 نه! البته بعد از آن که در رشته برق و صنعت  دیپلم گرفتم  وارد دانشگاه آزاد شدم ولی بعد از گذشت یک ترم با پدرم اختلاف پیدا کردم و دیگر ادامه تحصیل ندادم.

 

سربازی هم رفته ای؟

نه! سال ۹۴ از خدمت سربازی معاف شدم. 

 

شغلت چیست؟

پدرم، یک مغازه در یکی از مراکز تجاری برای مادرم اجاره کرد که من در آن جا مشغول کار شدم! 

 

با دختری که مدعی هستی قتل به خاطر او رخ داد در کجا آشنا شدی؟ 

در همان فروشگاه لوازم آرایشی از حدود دو ماه قبل با او آشنا شدم و این ارتباط با رد و بدل شدن شماره تلفن ادامه یافت. 

 

آن دختر هم سن و سال خودت بود؟

نه! یک سال از من بزرگ تر بود! 

 

در بازجویی ها گفتی که می دانستی «بهاره» با افراد دیگری هم ارتباط دارد؟ 

بله! ولی من به او دل‌باخته بودم و خودم را قانع می کردم که نباید به گذشته اش توجه کنم!

 

چه شد که فهمیدی بهاره با یکی دیگر از دوستانت به نام «امیر» هم ارتباط دارد؟

شبی که در منزل امیر بودیم، این موضوع را فهمیدم. بعد از آن هم «امیر» مدعی بود که آن دختر با افراد دیگری هم در ارتباط است و مرا نصیحت می کرد که نباید به ازدواج با او فکر کنم درحالی که خودش با «بهاره» دوست شده بود! 

 

بعد از آن چه تصمیمی گرفتی؟

تا ۱۰ روز بعد از «بهاره» خبری نداشتم.گوشی تلفن اش را خاموش کرده بود و از هرکسی می پرسیدم چیزی نمی دانست! متوجه شدم که مرا سرکار گذاشته است و با دوستم در ارتباط است.

 

چرا به  دوستانت نگفتی قصد ازدواج با او را داری؟

می خواستم دوستانم را محک بزنم! از همان روزهای اول آشنایی، درحالی او را «دوست اجتماعی» معرفی کردم که همه افرادی که در مرکز تجاری بودند، می دانستند او دوست دختر من است و من به او علاقه مندم.

 

بالاخره چه کار کردی؟

در نهایت با یک خط تلفن دیگر پیامک دادم که سجاد هستم، گوشی ات را پاسخ بده! او هم حدود ساعت ۷ شب با من تماس گرفت. من هم خیلی گلایه کردم و گفتم در این مدت کجا بودی؟ که گفت: در طرقبه هستم. من فهمیدم که تنها نیست و امیر هم همراه اوست. به همین دلیل خیلی اصرار کردم که بگوید با چه کسی به طرقبه رفته است. خلاصه سرنخ هایی داد و گفت: یکی از دوستان خودت است که او را خوب می شناسی! و بالاخره از «امیر» نام برد.

 

با وجود این او را رها نکردی؟

نه! همان شب قرار گذاشتم تا حداقل گوشی تلفن ام را از او بگیرم. او را به بهانه دورزدن و تفریح به خانه خودمان بردم تا عشقم را به او ثابت کنم! 

 

برای همین خودزنی کردی؟

بله! آن شب با تیغ دستم را بریدم و گفتم من تو را دوست دارم! امیر تو را بعد از مدتی رها می کند! من خون دستم را جاری کردم تا بدانی به تو وابسته شده ام! 

 

پس چرا مدعی بودی که حاضری او با امیر ازدواج کند؟

همان شب در حالی که هنوز خون از دستم جاری بود، گوشی تلفن اش زنگ خورد! پشت خط «امیر» بود. خیلی عصبانی شدم گوشی را از دست اش گرفتم و به امیر فحاشی کردم ضمن این که گفتم خیلی بی وجدانی! اگر او را دوست داری، چرا ازدواج نمی کنی ولی او تهدیدم کرد و ...

 

به «بهاره» هم گفتی؟

به او هم گفته بودم اگر دوست دارد با امیر ازدواج کند من مشکلی ندارم و حتی به او برای این ازدواج کمک هم می کنم! 

 

او هم راضی شد؟

تردید داشت ولی می گفت: اولین باری که امیر مرا به خانه خودشان برد به عنوان «عروس» به خانواده اش معرفی کرد درحالی که رابطه من و تو پنهانی است! به او گفتم هنوز مدت کمی از آشنایی ما می گذرد ولی همه می دانند که من تو را دوست دارم! 

 

پس چرا مشکل ات با امیر را با گفت وگو حل نکردی؟

همین کار را می خواستم انجام بدهم ولی غرورم نیز اجازه نمی داد که به راحتی از کنار این ماجرا عبور کنم. در واقع قصد داشتم زهر چشمی هم از او بگیرم.

 

به همین دلیل با او قرار می گذاشتی؟

بله! با او تماس می گرفتم و چند بار برای گفت وگو درباره «بهاره» با هم قرار گذاشتیم ولی برخی مواقع من می ترسیدم سرقرار بروم! بعضی وقت ها هم او که می دانست احتمال دارد کار به چاقوکشی برسد از من وحشت داشت! یک بار در پارک زیتون قرار گذاشتیم، یک بار در اطراف میدان امام حسین (ع) و ... اما در نهایت آخرین قرارمان در قاسم آباد بود که این حادثه رخ داد.

 

رفیق بازی؟

نه زیاد! ولی از همان دوران نوجوانی نزد دوستانم می رفتم و گاهی در مهمانی ها مشروب می خوردم!

 

اولین بار کجا مشروب خوردی؟

۱۷ ساله بودم که با یکی از دوستانم در پارکی نزدیک پنجراه مشهد مشروبات الکلی نوشیدم! 

 

مواد مخدر هم مصرف می کنی؟

نه! ولی از یک سال قبل روزی چند تا قرص متادون می خوردم!

 

چرا؟

چون با پدرم مشکل داشتم به پیشنهاد دوستانم دنبال قرص های مخدردار می رفتم!

 

فکر می کنی ریشه این جنایت در چیست؟

موضوع اول دوستی های خیابانی است اگر با بهاره به شکل سنتی آشنا می شدم، این حادثه رخ نمی داد از سوی دیگر هم ماجرای مشروب خوری من بود چرا که صبح روز حادثه هم به اتفاق یکی از دوستانم مشروب خوردم!

 

چرا؟

شب قبل از حادثه یکی از دوستانم نزدم آمد و گفت: همسرش او را با دوست دخترش دیده و همین موضوع موجب درگیری و مشاجره بین آن ها شده است و سپس از من خواست مقداری مشروب به او بدهم! آن شب کسی در منزل ما نبود و پدر و مادرم به مسافرت شمال رفته بودند من هم بطری حاوی مشروبات الکلی را که دو ماه قبل یکی دیگر از دوستانم به من هدیه داده بود، درون کمد گذاشته بودم، ابتدا به دروغ گفتم مشروب ندارم اما در برابر اصرارهای او دوام نیاوردم و با یکدیگر مشروب نوشیدیم!

 

با «امیر» کجا آشنا شده بودی؟

حدود هفت ماه قبل در یک باشگاه بدنسازی با او آشنا شدم که این دوستی ادامه یافت.

 

چرا پسرخاله اش را کشتی؟

همان روزی که با دوستم مشروب خوردیم با امیر تماس گرفتم و قرار گذاشتم اما او که مسافرکش است گفت: دو مسافر در خودرواش نشسته اند وقتی سر قرار آمد و مرا با میله آهنی دید، ترسید و فرار کرد اما چند دقیقه بعد سرنشینان خودرو نزد من بازگشتند که یکی از آن ها خود را پسرخاله امیر معرفی کرد و از من پرسید ماجرا چیست؟ به او گفتم به تو ارتباطی ندارد که همین موضوع منجر به درگیری شد و او به داخل میوه فروشی فرار کرد من هم با چاقو به او حمله کردم.

 

پشیمانی؟

خیلی.

 

قبلا هم به دنبال دوستی های خیابانی بودی؟

بله! قبل از این ماجرا هم با دختران زیادی ارتباط داشتم.

 

اگر به طور اتفاقی یا هر دلیل دیگر از اعدام نجات پیدا کنی، چه شیوه ای را برای زندگی پیش می گیری؟

اول دور رفیق بازی هایم را خط می کشم طوری که دیگران تعجب کنند. بعد هم مصرف مشروب و قرص را تعطیل می کنم! اما از همه مهم تر به حرف پدر و مادرم گوش می کنم!

 

چرا؟

چون آن ها بهترین دوستان من هستند. پدر و مادرم صد بار از من خواستند دنبال دوستی های خیابانی نروم ولی گوش من بدهکار این حرف ها نبود! فقط پدر و مادر هستند که دلسوزترین دوست انسان اند. به دیگر جوان ها هم همین را بگویید.

 

سیدخلیل سجادپور

 

khorasannews.com
  • 19
  • 7
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

چکیده بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید

نام کامل: هیثم بن طارق آل سعید

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

یاشار سلطانیبیوگرافی یاشار سلطانی

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

زندگینامه امامزاده صالح

باورها و اعتقادات مذهبی، نقشی پررنگ در شکل گیری فرهنگ و هویت ایرانیان داشته است. احترام به سادات و نوادگان پیامبر اکرم (ص) از جمله این باورهاست. از این رو، در طول تاریخ ایران، امامزادگان همواره به عنوان واسطه های فیض الهی و امامان معصوم (ع) مورد توجه مردم قرار داشته اند. آرامگاه این بزرگواران، به اماکن زیارتی تبدیل شده و مردم برای طلب حاجت، شفا و دفع بلا به آنها توسل می جویند.

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

چکیده بیوگرافی نیلوفر اردلان

نام کامل: نیلوفر اردلان

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

چکیده بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ

نام کامل: حمیدرضا آذرنگ

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش