سه شنبه ۰۴ دی ۱۴۰۳
۱۴:۰۲ - ۲۵ فروردین ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۰۱۰۴۴۷۸
جرم و جنایت

فرجام تلخ خرید دوچرخه قرمز

پسرک دستش را در جیب شلوار فرو برد و چاقوی ضامن دار را در مشت گرفت با عصبانیت و ناراحتی دستش را روی زنگ خانه گذاشت. وقتی دوستش در را باز کرد با دیدن چهره خشمگین او ناخودآگاه عقب کشید اما پسرک به او فرصت عکس‌العمل نداد یقه‌اش را گرفت و با هم درگیر شدند. ناگهان دستش را داخل جیب برد و در یک چشم بر هم زدن چاقو تا دسته در شکم دوستش جا گرفت.

 

«سعید» ناباورانه به دستانش که در میان دستبند آهنی به یکدیگر قفل شده بود نگاه کرد. قرار بود او را به کانون اصلاح و تربیت بفرستند. از یادآوری گذشته اشک‌هایش بی‌اختیار روی گونه می‌ریخت. درس و مدرسه را رها کرده بود تا در مکانیکی دوست عمویش شاگردی کند و کمک خرج خانواده باشد اما حالا با این اشتباه باری بر دوش مادر پیرش شده است.

 

باورش نمی‌شد دوچرخه‌ای که از کودکی رؤیاهایش با آن رنگ گرفته بود حالا در واقعیت، زندگی‌اش را به مرز نابودی رسانده باشد. «از وقتی خودم را شناختم پدرم زمینگیر و علیل بود. آن‌طور که مادرم می‌گفت او پیش از تصادف با موتورسیکلت کار می‌کرد و نان آور خانواده بود اما حالا حتی توانایی نداشت یک قاشق دستش بگیرد. مادرم با کارگری در خانه مردم خرج زندگی‌مان را می‌داد. گاهی اوقات هم وقتی عموهایم به ما سر می‌زدند پولی به مادرم می‌دادند که برای هزینه‌های درمان پدرم و خرج خانه کم نیاورد.

 

همیشه هشت‌مان گرو نهم‌مان بود با این حال مادرم به همین شرایط راضی بود و تنها به بهبودی پدرم فکر می‌کرد. اما سرنوشت با مادرم نیز یار نبود و با مرگ پدر همین آرزویش نیز نابود شد. بعد از مرگ پدر، مادرم برای اینکه خرج من و خواهرم را تأمین کند در خانه پیرزنی کار پیدا کرده بود و از صبح زود تا شب آنجا کار می‌کرد. گاهی هم مرا برای کمک با خودش می‌برد. بعضی روزها هم که خیلی خسته بود با کوچکترین اتفاقی مرا به باد کتک می‌گرفت و گریه می‌کرد. همیشه حسرت زندگی دوستانم را می‌خوردم. دلم می‌خواست مانند آنها بازی کنم، خوراکی بخرم و... اما همین خواسته‌های کوچکم نیز برآورده نمی‌شد.

 

 در آخرین سال‌های دبیرستان تصمیم گرفتم ترک تحصیل کنم و سرکار بروم. چند جایی کارگری کردم اما پولی درنمی‌آمد. تا اینکه عموی بزرگم پیشنهاد کرد در مکانیکی دوست او شاگردی کنم. صاحبکارم قول داد اگر زود کار را یاد بگیرم، حقوق خوبی به من می‌دهد. من هم همه توانم را به کار گرفتم تا یک شاگرد خوب باشم. تلاش‌هایم جواب داد و پایان ماه دوم، اولین دستمزدم را گرفتم. آن روز آنقدر خوشحال بودم که نمی‌دانم چطور تا خانه رسیدم. مادرم که از شادی من به وجد آمده بود، حتی یک ریال از پول را برنداشت در حالی که مرا می‌بوسید گفت: «پسرم؛ حقوق اولت را فقط برای خودت خرج کن.»

 

من هم از خدا خواسته به سراغ دوچرخه رؤیاهایم رفتم. قسطی آن را خریدم و با خوشحالی پیش دوستانم رفتم. چند روزی گذشت که یکی از هم محلی‌ها به بهانه اینکه دوچرخه‌اش خراب شده، از من خواست دوچرخه‌ام را به او قرض بدهم. خیلی برایم سخت بود اما آنقدر اصرار کرد که پذیرفتم. آن دوچرخه همه دارایی‌ام بود و به همین دلیل تا شب دلهره داشتم. وقتی دوستم به خانه آمد فهمیدم دلشوره هایم بی‌دلیل نبوده او با دوچرخه‌ام تصادف کرده و بشدت خسارت دیده بود. از عصبانیت حتی نمی‌توانستم حرف بزنم.

 

از همه بدتر اینکه او حاضر نبود تقصیرش را بپذیرد و خسارت دوچرخه‌ام را بدهد. آن شب از عصبانیت خوابم نمی‌برد. من برای به دست آوردن این دوچرخه خیلی صبر کرده بودم و حالا که رؤیای خرید این دوچرخه به واقعیت پیوسته بود دوستم بر اثر سهل‌انگاری آن را نابود کرده بود. در همین افکار بودم که در کمال ناباوری خودم را مقابل خانه دوستم دیدم. زنگ در را زدم و...

 

رفیقم سه روز بعد در بیمارستان به هوش آمده بود و مرا به پلیس معرفی کرد. عمویم نیز که از موضوع باخبر شد مرا پیش پلیس آورد. حالا هم خانواده او از من شکایت کرده‌اند. باور کنید از مادرم خجالت می‌کشم. حتی نمی‌توانم به چشمانش نگاه کنم. می‌خواستم کمک خرجش باشم اما آبرویش را هم بردم. امیدوارم مرا ببخشد...

 

نگاه کارشناس

کارشناس مرکز مشاوره آرامش پلیس کرمانشاه گفت: وقتی شرایط سخت خانواده‌ای مانع از فراهم شدن نیازهای کودک و نوجوان شود و آنها خود را فردی اضافی در زندگی بدانند، با سرخوردگی به جامعه پناه می‌برند. این اتفاق تبعاتی مانند افزایش خشم دارد که در برخی موارد عامل بزهکاری نیز خواهد شد. از این‌رو باید با فرهنگ‌سازی و آموزش‌های صحیح به فرزندان، مهارت‌های کنترل خشم و تبعات آن را به آنها گوشزد کنیم تا مانع از بروز یک فاجعه شویم.

 

 زهره صفاری

 

iran-newspaper.com
  • 18
  • 3
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش