به گزارش ایران، رسیدگی به این پرونده از اواخر سال ۹۰ بهدنبال قتل پیرمردی در خانهاش آغاز شد. مقتول توسط جوانی ۲۵ ساله به نام فرید با ضربات چاقو به قتل رسیده و قاتل بعد از ارتکاب جرم خودرو پیرمرد را سرقت کرده بود اما در نهایت از طریق ردیابی کارت سوخت خودرو شناسایی و دستگیر شد.
متهم پس از دستگیری به درخواست اولیای دم به قصاص محکوم شد اما حکم صادره بهخاطر نقص در پرونده از سوی دیوانعالی کشور تأیید نشد و پرونده دوباره به دادگاه ارجاع شد.
در دادگاه دوم فرید ضمن دفاع از خودش گفت: من هنرجوی بازیگری هستم و مدتی بود که بهدنبال کار بودم تا اینکه یک روز با مقتول آشنا شدم، او مرا خام حرفهایش کرد و به من وعده داد که به سبب آشنایی با کارگردانی معروف میتواند مرا بهعنوان بازیگر به او معرفی کند.
روز حادثه با دعوت او به خانه مجردیاش رفتم که به من مشروب داد و دقایقی بعد از من خواست تا او را ماساژ دهم همان موقع بود که فهمیدم او افکار شیطانی در سر دارد. سعی داشتم از خانه خارج شوم که او با چاقو تهدید کرد و من هم از ترسم چاقو را از مقتول گرفتم و یک ضربه به گردن پیرمرد زدم.
متهم در حالی که اشک میریخت گفت: بعد از آنکه دیدم آن پیرمرد کشته شده از ترسم به بیرون از آپارتمان دویدم و خودرو مقتول را برداشتم در یکی از خیابانها آن را رها کردم و تنها کارت سوخت خودرو را برداشتم و رفتم و همین کارت هم باعث دستگیریام شد.
پس از آن قضات دادگاه دوباره متهم را به قصاص محکوم کردند و حکم هم در شعبه ۲۴ دیوانعالی کشور مهر تأیید خورد. اما این بار اولیای دم با گذاشتن دو شرط اعلام کردند حاضر به گذشت هستند؛ ابتدا متهم به دو روانشناس معرفی تا سلامت روانی او تأیید شود و در صورت سلامتی ۳ دیه کامل انسان را پرداخت کند. متهم جوان این دو شرط را پذیرفت و به دو روانشناس معرفی شد. روانشناسان نیز پس از معاینات تخصصی اعلام کردند وی از سلامت روان برخوردار است. بعد از این اظهارنظر فرید باید شرط دوم را اجرا میکرد اما او توان پرداخت ۳ دیه را نداشت. تا اینکه با کمک خیرین و برگزاری مراسم گلریزان موفق شد یک دیه کامل انسان را جمع کند و خانواده مقتول هم با چشم پوشی از دریافت ۲ دیه دیگر، اعلام گذشت کردند.
به این ترتیب متهم از قصاص رهایی یافت و روز گذشته از جنبه عمومی جرم در شعبه ۱۰ دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی قربانزاده محاکمه شد.
متهم در این دادگاه هم گفت: وقتی ۷ ساله بودم پدرم با چاقو داییام را به قتل رسانده بود به همین خاطر همیشه از چاقو میترسیدم. پدرم سر این موضوع تا پای چوبه دار رفت. حتی پدربزرگم طناب دار را به گردنش انداخت اما گریههای من و مادرم باعث شد تا او از خون پسرش بگذرد. باور کنید قصدم کشتن پیرمرد نبود وگرنه از همان ابتدای درگیری چاقو را به شکمش میزدم من فقط خواستم از خودم دفاع کنم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رأی نهایی را در خصوص این متهم صادر کنند.
معصومه مرادپور
- 13
- 6