پلیس جنایی تهران در نخستین اقدام شرکت کنندگان در این درگیری را بازداشت کرد و تحت بازجویی قرار داد.
همه روستاییان در اعترافات مشابهی مردی معروف به «شابابا» را عامل این تیراندازی دانستند و ادعا کردند مقتول با اصابت گلوله این مرد به قتل رسیده است.
با این تصور، همه کار را تا دستگیری «شابابا» تمام شده دانستند و این مرد نیز پس از دستگیری اعتراف کرد گلوله را او شلیک کرده است.
اما نظریه پزشکی قانونی چیز دیگری بود، متخصصان اعلام کردند اصابت شیئی سنگین به سر مرد روستایی علت اصلی مرگ است.
تحقیقات باز هم شروع شد و شرکت کنندگان در درگیری به پای میز بازجویی کشیده شدند.یکی از آنان که در روزهای ابتدایی وقوع جنایت با فرار از دست پلیس خود را پنهان کرده بود با خیالی آسوده از این که «شابابا» با گلوله دست به قتل زده است در برابر پلیس بازجو حاضر شد.افسربازجو، می دانست چه سوالاتی بکند.
از روز حادثه بگو؟
من در روستا بودم که سر و صدایی شنیدم، وقتی به محل درگیری رسیدم «شابابا» با تفنگ شکاریاش به سمت مقتول نشانه رفته بود.
بعد چی شد؟
هیچی، او شلیک کرد و مقتول افتاد روی زمین.
تو چه کار کردی؟
ابتدا فقط تماشاچی بودم اما وقتی دیدم چند نفر از فامیلهای مقتول به هواخواهی آمدند رفتم توی دعوا و با آن ها گلاویز شدم.
چرا فراری بودی؟
می ترسیدم پلیس دستگیرم کنه و بفرسته جایی که باید آب خنک بخورم.
تو که مقصر نبودی؟
نمی دانم، چرا دلشوره داشتم. حتی این بار که شما خواستید بیام پیشتون دلشوره داشتم اما چون می دانستم مقصر اصلی همان «شابابا» است خیالم راحت بود.
از کجا می دانی «شابابا» عامل قتل است؟
چون او فقط تفنگ داشت و هیچ کس دیگری گلوله ای شلیک نکرد.
تو چه کار کردی؟
فقط یک ضربه زدم اونم با چوب.
کجای مقتول زدی؟
توی سرش زدم، حتی یه ضربه هم جای دیگه اش نزدم.
شخص دیگری به سر مقتول ضربه نزد؟
نه، فقط من بودم که یک ضربه زدم.
روز بعد ، با آزادی «شابابا» آن هم با سپردن وثیقه به دادگاه پسر جوانی که تصور نمی کرد به این راحتی به قتل اعتراف کرده باشد عامل جنایت شناخته و با دستور مرحوم قاضی اسماعیلی از دادسرای امورجنایی روانه زندان شد.
- 11
- 1