برای هر کسی که در زندان کار میکند، بدترین سناریوی ممکن این است که زندانیان دست به شورش بزنند. وقتی که یک ساختمان مملو از خلافکار و جانی خشن است، فکر کردن به این که آنها با هم متحد شده و شورش کنند بسیار ترسناک خواهد بود. شرایط زمانی ترسناکتر میشود که بدانید این زندانیان محکوم به حبس ابد، اعدام یا دستکم حبسهای بسیار طولانی بوده، چیزی برای از دست دادن نداشته و ابایی از کشت و کشتار و خشونت بی حد و مرز ندارند.
۱۰. نبرد آلکاتراز
از آنجایی که زندان آلکاتراز در دل خلیج سانفرانسیسکو قرار گرفته است، زندان فدرال جزیره آلکاتراز زندانی بدون امکان فرار یا آشوب شناخته میشد. با این وجود، در ۲ می ۱۹۴۶، برنارد کوی، سارق بانک، که در بخش سی زندان مشغول نظافت بود، به یکباره به مسئول اسلحهخانه زندان حمله کرد و بعد از برداشتن کلیدها و باز کردن سلول زندانیان، همراه با ۵ همدست خود به اسلحهخانه رفته و با برداشتن سلاحها موفق به خلع سلاح تمامی نگهبانان آن بخش از زندان شد. نقشه کوی گروگان گرفتن نگهبانان و دیگر زندانیان و فرار کردن با قایق موتوری زندان بود. اما به خاطر عجله بیش از حد هنگام باز کردن در سالن به سمت حیاط زندان، باعث گیر کردن در خروجی شده و همگی در داخل راهرو به دام افتادند. مدت کوتاهی بعد آژیر خطر به صدا درآمده و آن بخش از زندان به محاصره دیگر نگهبانان درآمد. یکی از همدستان او به نام جوزف داچ کرتزر به این نتیجه رسید که بهترین استراتژی ممکن کشتن تمامی گروگانهاست تا نتوانند در مورد کسی که آغازگر شورش بوده شهادت دهند.
بدین ترتیب، در اثر تیراندازی نامنظم او به سمت نگهبانان، یکی از آنها کشته شده و ۵ نگهبان دیگر نیز زخمی شدند. زندانیان شورشی همچنان از تسلیم شدن خودداری کرده و به سمت نگهبانان و مقامات زندان که آنها را محاصره کرده بودند تیراندازی نمودند. بعد از کشته شدن یک نگهبان دیگر در تیراندازیها، دو گروهان از تفنگداران ویژه دریایی به مخصمه وارد شدند تا به این بحران پایان دهند. آنها به موضع شورشیان حمله کرده و گروگانهای زخمی را آزاد کردند. سه تن از نفرات اصلی زندانیان شورشی به راهروهای بخش عقبنشینی کرده و به تیراندازی به سمت نگهبانان ادامه دادند. در نهایت، دو روز پس از آغاز شورش، هر سه نفر آنها به ضرب گلوله کشته شده و «نبرد آلکاتراز» به پایان رسید. یکی دیگر از زندانیان به دلیل دخالتش در این آشوب به حبس ابد محکوم شده و دو تن دیگر نیز اعدام شدند.
۹. کشتار کاراندیرو
یکی از خشنترین و ترسناکترین واکنشها نسبت به شورش در زندان در سال ۱۹۹۲ در زندان کاراندیرو در سائوپولو، برزیل رخ داد. در آن زمان کاراندیرو بزرگترین زندان در آمریکای جنوبی و یکی از شلوغترین آنها بود. اگر چه این زندان برای ۳۵۰۰ زندانی طراحی شده بود، اما بیش از ۷۳۰۰ زندانی در آن جای داده شده بودند. از آنجایی که هر لحظه امکان شورش و خشونت در زندان وجود داشت، به این زندان لقب «بشکه باروت» داده بودند. در بعدازظهر روز دوم اکتبر آن سال، درگیری بین دارودستههای خرید و فروش مواد مخدر در زندان به یک شورش تمام عیار منتهی شد. زندانیان کنترل زندان را در دست گرفته و مقامات نیز هیچ تلاشی برای مذاکره با آنها انجام ندادند و به جای آن ارتش وارد ماجرا شد. سه ساعت پس از آغاز شورش بیش از ۳۰۰ پلیس ارتش به سمت زندانیان خشمگین آتش گشودند.
این تیراندازیها باعث کشته شدن ۱۱۱ زندانی و زخمی شدن ۳۵ نفر دیگر شد. اگر چه در طی این شورش ۲۲ نگهبان نیز زخمی شده بودند، اما هیچکدام کشته نشدند که نشان میداد خشونت ارتش علیه زندانیان هیچ توجیهی نداشته است. بسیاری از شاهدان عینی گفتند که اکثر زندانیان کشته شده هنگام مخفی شدن در سلولهایشان و در زمان تلاش برای تسلیم شدن مورد هدف قرار گرفتند. بدین ترتیب فرمانده نیروهای پلیس به دادگاه فراخوانده شد هرچند خیلی زود از وی رفع اتهام گردید.
۸. شورش کوباییهای آتلانتا
در نوامبر ۱۹۸۷، زندانیان دو زندان مجزا در جنوب ایالات متحده همزمان دست به آشوب زدند. آن ماه، دولت ایالات متحده توافقنامهای را برای بازگرداندن ۲۵۰۰ شهروند ملیگرای کوبایی که به شکل غیرقانونی وارد این کشور شده بودند امضا کرد. این کوباییها در زندانهای اوکدیل، لوییزیانا و زندان فدرال آتلانتا به خاطر ورود غیرقانونی به ایالات متحده زندانی شدند. از آنجایی که اداره فدرال زندانها هشدار چندانی پیش و پس از امضای این توافقنامه دریافت نکرده بود، برای واکنشهای خشن زندانیان کوبایی آمادگی چندانی نداشتند. در روز ۲۱ نوامبر و تنها یک روز پس از امضای این توافقنامه، بیش از ۱۰۰۰ بازداشت شده کوبایی در اوکدیل به صورت دسته جمعی سعی در فرار داشتند. وقتی که این زندانیان در فرار ناکام ماندند، کنترل زندان را در دست گرفته و ۲۸ نفر را به گروگان گرفتند. خبر مربوط به شورش در اوکدیل خیلی زود به زندان فدرال آتلانتا نیز رسید.
در روز ۲۳ نوامبر، بیش از ۱۴۰۰ زندانی کوبایی این زندان نیز دست به شورش زده و ۷۵ نفر را به گروگان گرفتند. در این حین، یکی از زندانیان توسط نگهبانان مورد هدف قرار گرفته و کشته شد. شورش در هر دو زندان بیش از یک هفته به طول انجامید و کوباییها درخواست تضمین کردند که به کشورشان بازگردانده نخواهند شد. سرانجام در ۲۹ نوامبر، ۸ روز پس از شروع آشوبها، زندانیان شورشی اوکدیل با امضای یک توافقنامه مبنی بر اینکه وقت کافی برای صحبت در اختیار آنها قرار خواهد گرفت تسلیم شدند. در ۴ دسامبر نیز کوباییهای زندان آتلانتا با توافق مشابهی خود را تسلیم کردند. در سالهای بعد حدود ۱۰۰۰ نفر از این زندانیان به کوبا بازگردانده شدند، اما بقیه توانستند همچنان در ایالات متحده باقی بمانند.
۷. نبرد قلعه جنگی
در نوامبر ۲۰۰۱، در شرایطی که حوادث ۱۱ سپتامبر هنوز تازه بود، نیروهای اتحاد شمالی در افغانستان بیش از ۱۰۰۰ عضو طالبان و القاعده را اسیر کردند. آنها این زندانیان را به کمپ قلعه جنگی بردند، اما قبل از ورود آنها به زندان مذکور، آن طور که باید آنها را تفتیش نکردند. برخی از آنها همراه خود نارنجک داشتند و از این نارنجکها برای حملات انتحاری علیه سربازان اتحاد استفاده کردند که مرگ ۲ سرباز را در پی داشت هر چند بدترین بخش شورش هنوز در راه بود. در ۲۵ نوامبر، دو افسر سیا برای بازجویی از زندانیان به قلعه جنگی رسیدند.
در حین یکی از بازجوییها، یک اسلحه کلاشینکف را از دست یکی از نگهبانان قاپیده و با آن یکی از افسران سیا را به قتل رساند. در ادامه زندانیان دست به خلع سلاح نگهبانان زده و کنترل زندان به بدست گرفتند. نیروهای ویژه آمریکایی و بریتانیایی به کمک نیروهای افغان آمده و یک جنگ یک هفتهای بین دو طرف آغاز شد. در دو روز پس از آشوب، بسیاری از زندانیان کشته شده و بخش زیادی از زندان به کنترل نیروهای نظامی درآمد. با این وجود بیش از ۱۰۰ زندانی به زیرزمین مجتمع عقب نشینی کرده و در ۴ روز آینده همانجا مانده و به مقاومت ادامه دادند. نیروهای افغان با تزریق مواد اشتعالزا به درون زیرزمین و آتش زدن آن سعی کردند زندانیان را بیرون بکشند. وقتی که این نقشه جواب نداد، آنها آب در حال یخ زدن را به درون زیرزمین پمپاژ کردند. تعدادی از زندانیان باقیمانده خفه شده، اما بیشترشان تسلیم نیروهای افغان شدند. از ۱۰۰۰ زندانی اولیه این کمپ، در نهایت تنها ۸۶ زندانی پس از شورش زنده مانده بودند.
۶. شورش زندان ایالتی مونتانا
برای بیش از یک قرن، زندان ایالتی مونتانا، نماد شهر کوچک دیر لاج بود، اما در اواخر دهه ۱۹۵۰، ساختمان زندان به شدت در معرض تخریب قرار گرفت. در بعدازظهر ۱۶ آوریل ۱۹۵۹ نوبت به یک شورش رسید که در آن یک خلافکار سابقهدار به نام جری میلز و دوست ۱۹ سالهاش، لی اسمارت، دست به آشوب زدند. یکی از هم سلولیهای این دو به نام جرج آلتون که در گاراژ زندان کار میکرد، مقداری بنزین گیر آورده و هر سه آن را روی یکی از نگهبانان ریخته و او را تهدید به آتش زدند کردند. وی در نهایت اسلحه و کلیدهای خود را به آنان تحویل داد. این سه دیگر زندانیان را آزاد کرده و تمامی نگهبانان را به گروگان گرفتند. آنها در ادامه به دفتر رییس زندان رفته و معاون زندان را به قتل رساندند. یکی دیگر از مقامات زندان با فرماندار مونتانا تماس گرفته و گارد ملی مونتانا به زندان فرا خوانده شد که با یک درگیری ۳۶ ساعته بین دو طرف همراه بود.
در این مدت، میلز از یک بلندگو برای صحبت با رسانهها استفاده میکرد و ادعا نمود که برای بهبود شرایط زندان این شورش را راهاندازی کرده است. اما در واقع او در حال خرید زمان برای کشیدن نقشهای جدید بود و زندانیان همزمان در حال کندن تونلی زیر دیوار برج شمالی زندان بودند. در اولین ساعات روز ۱۸ آوریل، نیروهای گارد ملی به زندان حمله کردند. اکثر زندانیان تسلیم شده و گروگانها آزاد شدند، اما میلز و اسمارت به تیراندازی ادامه دادند تا اینکه میلز دوست جوانش را به قتل رسانده و سپس خودکشی کرد.
۵. شورش غیرنظامیان
در سال ۱۸۲۱ زندان ایالتی آوبرن در نیویورک، تحت ریاست مردی بیرحم به نام الام لیندز اداره میشد که به شکنجه و شلاق زدن زندانیان مبادرت میورزید. بسیاری از نگهبانان زندان نیز با این روش اداره زندان مخالف بودند. یک روز، لیندز سه تن از نگهبانان را به دلیل خودداری از شلاق زدن زندانیان اخراج میکند و یک آهنگر محلی به نام جاناتان تامپسون را برای انجام این کار فرا میخواند. آن روز غروب، تامپسون پس از خارج شدن از زندان خود را با گروهی از افراد روبرو میبیند.
این گروه آنقدر از کتک خوردن زندانیان توسط او عصبانی بودند که روی بدن او قیر و پر مرغ ریخته و او را در خارج از زندان و روی خط راه آهن گرداندند. زندانیان با دیدن این صحنه دست به شورش زدند. اگر چه این آشوب چندان قابل توجه نبود، اما لیندز از آن به عنوان ابزاری برای تایید روشهای بیرحمانه خود علیه زندانیان استفاده کرده و پس از این ماجرا، شرایط برای زندانیان بسیار دشوارتر از قبل شد.
۴. شورش در زندان لوکاسوایل
در سال ۱۹۹۳ در زندان اوهایو جنوبی در لوکاسوایل شورشی صورت گرفته و سه گروه از زندانیان. برادران آریایی، طرفداران گانگستر سیاه و مسلمانان زندان. یک اتحاد نامتجانس را تشکیل دادند. ماجرا از آنجا آغاز شد که اداره سلامت اوهایو تزریق واکسن سل را برای تمام زندانیان اجباری اعلام کرد. این تصمیم مورد مخالف شدید مسلمانان زندان قرار گرفت که آن را مخالف باورهای دینی خود میدانستند. بدین ترتیب در اتحاد با دارودستههای دیگر زندان، شورشی بزرگ در ۱۱ آوریل آغاز شد که در آن بیش از ۴۵۰ زندانی، کنترل بخشی از زندان را در دست گرفته و ۸ نگهبان را به گروگان گرفتند.
این شورش ۱۱ روز ادامه داشت و در ۱۵ آوریل، مقامات با قطع کردن برق و آب زندان سعی در پایان ماجرا داشتند که شورشیان نیز با کشتن یکی از نگهبانان به این موضوع واکنش نشان دادند. در این مدت ۹ تن از زندانیان نیز کشته شدند. در نهایت آنها با تسلیم شدن موافقت کردند، اما قبل از آن، یکی از زندانیان همراه خود که مسئول تماسهای تلفنی در حین مذاکرات بود را از ترس اطلاعاتی که در این مدت کسب کرده بود به قتل رساندند. با این وجود رهبران این شورش به خاطر قتلها به مرگ محکوم شدند.
۳. عملیات نجات زندان قصر
در ۱۲ فوریه ۱۹۷۹، یک گروه خشمگین به زندان قصر در تهران حمله کردند که با آزاد شدن بیش از ۱۱هزار زندانی همراه شد. این گروه اصلاً خبر نداشتند که حمله آنها به زندان جزیی از یک نقشه از پیش طراحی شده توسط سرویس مخفی ایالات متحده است. این اتفاق در آستانه انقلاب اسلامی رخ داد. دو ماه پیش از این شورش، دو تن از مدیران کمپانی آمریکایی الکترونیک دیتا سیستمز (EDS) که در زمینه نصب سیستمهای کامپیوتری در ایران فعالیت میکرد، به جرم فساد دستگیر و زندانی شدند. موسس این کمپانی، روس پروت بود که بعدها نامزد انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده شد. وقتی که وی نتوانست از طریق مذاکره دو مدیر زندانی خود را آزاد کند، سراغ گروهی از نیروهای سابق نظامی رفته و از آنها کمک خواست، بدین ترتیب بود که عملیات موسوم به «عملیات پای داغ» شکل گرفت.
در حین آماده شدن شرایط برای نجات این دو زندانی، آنها را به زندان قصر منتقل کردند. از آنجایی که هیج عملیات نظامی نمیتوانست آنها را از این زندان آزاد کند، پروت نقشه دیگری ریخته و از یکی از کارکنان ایرانی دیتا سیستمز به نام رشید کمک گرفت. در عصر روز ۱۲ فوریه آن سال، رشید گروهی از افراد مخالف حکومت شاه را رهبری کرده و آنها را متقاعد کرد که تعدادی از انقلابیون در زندان قصر زندانی شدهاند. بدین ترتیب بود که آنها به زندان حمله کرده و همه زندانیان را آزاد کردند و رشید توانست در خفا، دو رییس خود را نیز آزاد نماید. در نهایت این دو به کمک عوامل پروت از کشور خارج شدند.
۲. زندان استرینجویز
یکی از طولانیترین شورشهای زندان در تاریخ در زندان استرینجویز در منچستر انگلیس رخ داد. در سال ۱۹۹۰، نزدیک به ۳۰۰ نفر از ۱۶۴۷ زندانی این زندان که از شرایط نامساعد و بیرحمی زندانبانان گله داشتند در اول آوریل برای تمیز کردن کلیسای زندان و انجام مراسم دعا حاضر شدند. در این حین یکی از زندانیان با در دست گرفتن میکروفن، دیگر زندانیان را به تصرف زندان فراخواند. در نهایت کنترل تمامی زندان بدست زندانیان افتاد. در ادامه روز اکثر زندانیان تسلیم شده، اما حدود ۲۰۰ نفر از آنها همچنان بخش زیادی از زندان را در اختیار داشتند و چندین نگهبان را به گروگان گرفتند.
در نهایت این شورش ۲۵ روز ادامه داشت تا اینکه مذاکرات نتیجه داد، اما این شورش باعث وقوع شورشهای دیگری در سراسر زندانهای بریتانیا شد. در نهایت در ۲۵ آوریل تنها ۵ زندانی از تسلیم شدن خودداری میکردند که در نهایت آنها نیز از سقف زندان پایین آمده و تسلیم شدند. در این شورش تنها یک زندانی و یک نگهبان کشته شدند هر چند تعداد زخمیها به ۱۹۴ نفر رسید. این شورش در نهایت به بازنگریهای گسترده در سیستم زندانهای کشور منتهی شد.
۱. شورش زندان آتیکا
بدترین و خشونتبارترین شورش زندان جهان در سال ۱۹۷۱ در زندان آتیکا در نیویورک رخ داد. این زندان نیز به شدت شلوغ و پر از تنش بود. در ۸ سپتامبر آن سال، یک نگهبان به اشتباه فکر کرد که دو تن از زندانیان در حال دعوا هستند و به این بهانه هر دوی آنها را برای تنبیه از سلولشان بیرون آورد. به سرعت شایعاتی در مورد شکنجه این دو زندانی پخش شد. صبح روز بعد درگیری بین زندانیان و نگهبانان آغاز شد تا اینکه بیش از ۱۰۰۰ زندانی، کنترل بخش بزرگی از زندان را بدست گرفتند که با خرابی گسترده آن بخش از زندان و به گروگان گرفتن ۴۲ نفر از کارکنان زندان همراه شد.
بخش اعظم این زندانیان از اقلیتهای قومی بودند که نگهبانان را به داشتن تمایلات نژاد پرستانه و شکنجه اقلیتهای نژادی زندان متهم میکردند. آنها خواستار دخالت دولت فدرال در اداره زندان و بهبود شرایط بودند. رویارویی دو گروه ۴ روز به طول انجامید، اما فرماندار نیویورک از بازدید از زندان، صحبت با زندانیان و عفو عمومی زندانیان به خاطر شورش سر باز زد. در نهایت، در روز ۱۳ سپتامبر، فرماندار به نیروهای پلیس ایالتی و گارد ملی دستور حمله داد. با پایان درگیریها بیش از ۱۰ گروگان و ۲۹ زندانی کشته شده بودند که مرگ تمامی گروگانها در اثر آتش نیروهای نظامی رخ داده بود.
- 12
- 1