بهگزارش ایران، گزارش این جنایت ساعت ۹ شب چهارشنبه ۲۳ مرداد از سوی مأموران کلانتری ۱۲۲ دربند به بازپرس جنایی اعلام شد.
پسر ۱۹ سالهای قربانی این جنایت بود. یکی از دوستان مقتول به پلیس گفت: ما از شهرستان برای کار به تهران آمدیم. شب حادثه هم برای تفریح به دربند آمدیم. برای خوردن شام به رستوران رفته بودیم که میز مقابل ما دو پسر و دو دختر نشسته بودند. مشغول شام خوردن بودیم که یکی از پسرهای میز مقابل ناگهان به سراغ پدرام آمد و گفت چرا به آنها چپ چپ نگاه میکند. سر همین مسأله بین آنها دعوا درگرفت و در نهایت پسر جوان با چاقویی که همراه داشت پدرام را به قتل رساند و فرار کرد.
به دستور بازپرس دشتبان، کارآگاهان جنایی پسر ۱۷ سالهای را که همراه متهم فراری بود بازداشت کردند. پسر نوجوان در تحقیقات به پلیس گفت: دو هفته قبل به طور اتفاقی با شهرام در پارک آشنا شدم. شناخت زیادی از شهرام ندارم فقط شماره تلفن او را دارم و صفحه اینستاگرامش را هم فالو کردم.
از آنجایی که هیچ اطلاعاتی در دست تیم تحقیق نبود و تنها سرنخ از عامل جنایت اسم کوچک او بود تحقیقات برای شناسایی او ادامه یافت. در ادامه تحقیقات با توجه به تصویر بهدست آمده از متهم فراری در دوربین مداربسته رستوران و شماره تلفنی که پسر نوجوان در اختیار آنها قرار داده بود کارآگاهان موفق شدند چند روز قبل شهرام را بازداشت کنند.
شهرام با اعتراف به جنایت، به دستور بازپرس دشتبان از شعبه دهم دادسرای امور جنایی تهران در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شد.
گفتوگو با متهم ۱۹ ساله شب حادثه چه اتفاقی افتاد؟
بههمراه دوست دخترم و دو تا از دوستان دیگرمان به رستوران رفتیم. مقتول و دوستانش هم به رستوران آمده بودند. آنها میز روبهروی ما نشسته بودند. مقتول به دخترایی که با ما بود بد نگاه میکرد و سر همین مسأله باهم بحثمان شد.
چاقو را از کجا آوردی؟ همیشه با خودم چاقو حمل میکنم. آن روز هم طبق عادت چاقو همراهم بود.
بعد از جنایت چه کردی؟ بهخانه رفتم و در تمام این مدت حتی یک بار هم پایم را از خانه بیرون نگذاشتم.
قصد نداشتی به شهر دیگری بروی یا از کشور خارج شوی؟ نه. میترسیدم از خانه خارج شوم مبادا دستگیرم کنند.
خبر مرگ پدرام را کی فهمیدی؟ برادرم خبر را در روزنامهها خوانده بود و به من گفت که از خانه خارج نشوم. به من گفت در خانه مخفی شوم. میگفت پلیس دستگیرت میکند.
عذاب وجدان داشتی؟ خیلی زیاد. واقعاً نمیخواستم کسی را به قتل برسانم. ای کاش آن روز چاقو همراهم نبود.
- 18
- 4