این مرد با گذشت ۹ سال از ارتکاب جنایت، بلاتکلیف در زندان مانده است . رسیدگی به این پرونده از اوایل پاییز سال ۸۹ به دنبال کشته شدن مرد سالخورده ای به نام اصغر درمغازه مصالح فروشی در شمال تهران آغاز شد .
شواهد نشان میداد این مرد با ضربه های چوب به سرش از پای درآمده است .
پلیس بلافاصله به بررسی های تخصصی خود پرداخت و در نخستین گام از تحقیقات به اختلاف های اصغر با پسر ۲۳ ساله اش به نام حبیب پی برد .
اجیرکردن آدم کش
حبیب بازداشت شد و به اجیر کردن یکی از دوستانش به نام بهرام برای جنایت اعتراف کرد. با این اقرار عجیب، بهرام بازداشت شد و با به گردن گرفتن قتل به بازسازی صحنه جرم پرداخت.
حبیب و بهرام پس از صدور کیفرخواست پای میز محاکمه ایستادند. در این جلسه بهرام به قصاص نفس محکوم شد و حبیب به دلیل معاونت در جنایت به زندان افتاد.
گذشت در زندان
حبیب از داخل زندان بهرام را بخشید و گفت حاضر به قصاص قاتل پدرش نیست . دیگر برادر و خواهرهای وی نیز پیگیر اجرای حکم قصاص بهرام نشدند.
۹ سال بعد
با گذشت ۹ سال از این ماجرا بهرام بلاتکلیف در زندان ماند. وی نامهای به قضات دادگاه نوشت و درخواست کمک کرد. بهرام دیروز در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی زالی و با حضور یک قاضی مستشار پای میز محاکمه ایستاد.
در ابتدای جلسه پسربزرگ و سه دختر قربانی برای قاتل پدرشان حکم قصاص خواستند. پسر بزرگ مقتول گفت :برادرم در این ماجرا مقصر بود و پس از محاکمه به زندان محکوم شد .او پس از پایان دوران محکومیت اش آزاد شده است و از قصاص بهرام گذشت اما من و خواهرانم حاضر به گذشت نیستیم و برای بهرام قصاص میخواهیم .
سپس متهم در جایگاه ویژه ایستاد و گفت :من چند سال قبل در مغازه اصغر کارگر بودم اما پس از مدتی بیرون رفتم و در مغازه ای دیگر مشغول کار شدم. به همین دلیل حبیب را از سال ها قبل می شناختم .او یک روز به دیدنم آمد و با من درددل کرد. حبیب از بدرفتاری های پدرش گفت و از من خواست تا او را بکشم. من که تحت تاثیر حرف های حبیب قرار گرفته بودم قبول کردم .آن روز شیشه کشیدم و حبیب هم تعدادی قرص روان گردان داخل آب حل کرد و به من خوراند. من به دستور حبیب به مغازه پدرش رفتم و در یک لحظه با چوب چند ضربه به سر او زدم و فرار کردم. چند ساعت بعد شنیدم اهالی محل او را به بیمارستان منتقل کرده اند اما پیرمرد چند روز بعد فوت شد. حبیب میگفت خودش بالای سر او رفته و در بیمارستان ماسک اکسیژن را از روی صورت او برداشته است اما پزشکی قانونی علت فوت را ضربه مغزی اعلام کرده بود .به همین دلیل من به قصاص محکوم شدم.
وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود و اشک می ریخت، گفت : باور کنید من فریب حرف های حبیب را خوردم و دست به چنین کاری زدم .من آن زمان جوان بودم و اشتباه کردم .همسرم آن زمان باردار بود اما چون من در زندان بودم و او تنها بود وقتی حالش در خانه بد شده بود نتوانست خودش را به موقع به بیمارستان برساند و به همین دلیل همسر و فرزندم هر دو فوت شدند.من حالا فقط یک مادر پیر دارم که ممکن است به زودی به خاطر بیماری پاهایش را از دست بدهد. به همین دلیل از اولیای دم تقاضا دارم تا به خاطر مادرم مرا ببخشند تا بتوانم از زندان آزاد شوم. آن ها اگر نمی توانند مرا ببخشند زودتر مرا اعدام کنند. چون دیگر تحمل رفتن به زندان را ندارم و از این وضعیت خسته شده ام.
بنابه این گزارش، در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.
- 13
- 3