به گزارش «ایران»، چندی قبل کارآگاهان جنایی تهران با کشف جسد مردی میانسال در جاده دماوند تحقیقات خود را برای شناسایی هویت وی و رمز گشایی از این جنایت آغاز کردند.
در ادامه بررسیها مشخص شد وی هاشم نام دارد و با دختری به نام حبیبه زندگی میکرده است. دختر جوان که از اتباع افغانستانی بود در بازجوییها لب به اعتراف گشود و گفت: من وقتی خیلی کم سن و سال بودم پدر و مادرم را از دست دادم و فقط یک خواهر و برادر دارم که آنها هم زندگی خودشان را دارند و من تنها بودم. مدتی قبل با هاشم آشنا شدم او وقتی متوجه شد تنها و بیکار هستم پیشنهاد داد با وی ارتباط داشته باشم و او نیز در مقابل خرج و مخارجم را میپرداخت اما بعد از مدتی اخلاق واقعیاش را شناختم هاشم بسیار بداخلاق بود و کتکم میزد. دیگر نمیخواستم رابطهای با او داشته باشم. در همان زمان با پسری به نام جواد آشنا شدم و داستان زندگیام را برایش تعریف کردم. به او گفتم هاشم مرا کتک میزند و اذیت میکند. جواد که به من علاقهمند شده بود گفت میخواهم با تو ازدواج کنم اما هاشم مانع اصلی ازدواج من بود. در نهایت تصمیم گرفتیم از خانه فرار کنیم و با جواد به جایی برویم که هاشم نتواند مرا پیدا کند. برای این کار جواد نقشهای کشید. او مقداری داروی خوابآور به من داد تا در نوشیدنی هاشم بریزم وقتی او را بیهوش کردم به جواد خبر دادم و او آمد قرار نبود قتلی اتفاق بیفتد اما جواد او را کشت و رفت.
حبیبه ادامه داد: جسد هاشم دو روز در خانه بود و نمیدانستم با آن چه کار کنم تا این که به خواهرم تلفن زدم و ماجرای قتل را گفتم بعد با کمک خواهرم جسد را لای یک پتو پیچیدیم و با یک آژانس به جاده دماوند بردیم. جواد هم خودش را رساند و در نهایت جسد را جایی خلوت رها کردیم.
کارآگاهان بعد از شنیدن اعترافات حبیبه به سراغ جواد رفتند و او را بازداشت کردند. پسر جوان در بازجوییها به قتل اعتراف کرد و گفت: من عاشق حبیبه شده بودم و میخواستم با او ازدواج کنم اما این دختر میگفت نمیتواند خودش را از دست هاشم نجات بدهد به همین دلیل نقشهای کشیدیم و در نهایت او را به قتل رساندم.
این متهم ادامه داد: شب حادثه وقتی به خانه حبیبه رفتم دیدم هاشم بیهوش بود چاقویی از آشپزخانه برداشتم و وی را به قتل رساندم.
بدین ترتیب با اعتراف متهمان، پرونده به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه محاکمه بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهمان خوانده شد اولیای دم تقاضای قصاص کردند. سپس جواد بهعنوان متهم ردیف اول در جایگاه ایستاد و گفت: من قصد نداشتم هاشم را بکشم. اگر برای قتل از قبل طراحی کرده بودم با خودم چاقو میبردم در حالیکه این کار را نکردم. هدف ما فقط این بود که هاشم را بیهوش کنیم تا حبیبه بتواند وسایلش را جمع کند و با هم فرار کنیم اما وقتی به خانه حبیبه رفتم نتوانستم خودم را کنترل کنم و هاشم را به قتل رساندم و حالا از کاری که کردهام پشیمانم.
حبیبه نیز با ایستادن در جایگاه گفت نقشهشان قتل هاشم نبوده و فقط میخواستند از دست او فرار کنند.
در ادامه خواهر حبیبه نیز از خودش دفاع کرد و سپس قاضی از جواد - متهم ردیف اول- خواست تا مقابل پای خانواده مقتول زانو بزند و از آنها طلب بخشش کند شاید رضایت دهند. جواد نیز در حالی که گریه میکرد با زانو زدن مقابل پای پدر و مادر هاشم درخواست کرد او را ببخشند. اولیای دم نیز با گذشت از قصاص متهم خواستار دریافت دیه شدند.
- 15
- 6