به گزارش شرق، دو سال قبل پسر جوانی را که از ناحیه پا مجروح شده بود، به بیمارستانی در تهران منتقل کردند. هرچند تلاشها برای کمک به این جوان آغاز شد؛ اما ضربه چاقوی واردشده، یکی از رگهای اصلی بدن او را قطع کرده بود، بههمیندلیل پزشکان موفق به نجات او نشدند و مرد جوان جانش را از دست داد.
در بررسی مدارک شناسایی مقتول مشخص شد نامش رامین است و ۲۵ سال دارد. مأموران خانواده رامین را پیدا کردند و آنها را در جریان آنچه اتفاق افتاده بود، قرار دادند. با شروع تحقیقات پلیسی مشخص شد رامین در یک پارک مورد اصابت ضربه چاقو قرار گرفته است. بازجویی از شاهدان عینی فاش کرد کسی که رامین را زده، فردی به نام سیامک است که پارک محل قتل پاتوق او بوده و او از مدتها قبل با دوستانش در آن محل کارهای خلاف انجام میداده است.
زمانی که سیامک بازداشت شد، به واردکردن ضربه بر بدن مقتول اعتراف کرد و گفت: من و دوستانم هر روز عصر به پارک میرفتیم و مشروب میخوردیم. آن روز هم یکی از دوستانم مشروب خریده بود، وقتی داشتیم در پارک با دوستانم خوشگذرانی میکردیم، یکدفعه رامین آمد، من اصلا او را نمیشناختم و نمیدانستم چه کسی است، او به ما نگاه کرد و من از نوع نگاهش خوشم نیامد، چون چپچپ نگاه میکرد. به او اعتراض کردم و گفتم چرا نگاه میکنی. اینگونه بود که درگیری بین ما آغاز شد.
متهم گفت: او من را زد و من هم با چاقو یک ضربه به پایش زدم، من نمیدانستم ضربهای که به پا برخورد کند، باعث مرگ کسی میشود، بههمیندلیل هم به پایش زدم.
بعد از گفتههای متهم و تکمیل تحقیقات، کیفرخواست علیه او صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ۴ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه دادگاه بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد، پدر و مادر مقتول در جایگاه قرار گرفتند. آنها برای عامل جنایت درخواست قصاص کردند. مادر مقتول گفت: پسرم یک سال بود که داشت خیلی سخت کار میکرد و پولهایش را جمع میکرد تا دختری را که دوست دارد بهعنوان عروس به خانهاش ببرد؛ ما به خواستگاری رفته بودیم و پسرم خیلی خوشحال بود، چون داشت زندگی مستقلی را تجربه میکرد. پسر من از صبح خیلی زود تا دیروقت کار میکرد تا زندگیاش را تأمین کند، آن وقت این جوان بهخاطر یک نگاه پسرم را کشت و ثمره زندگیام را از من گرفت. من یک پسر بیشتر نداشتم و حالا نمیتوانم از قاتل او بگذرم. زندگی من بعد از مرگ فرزندم دگرگون شد، مثل مردههای متحرک شدهام و نمیتوانم آرامش داشته باشم، از خدا میخواهم هرچه زودتر به زندگی من پایان دهد.
بعد از گفتههای مادر مقتول، متهم جوان در جایگاه قرار گرفت، او قبول کرد که ضربه را بر بدن مقتول زده است؛ اما مدعی شد قصدی برای این کار نداشت.
او گفت: ما در پارک بودیم، رامین همینطور که داشت رد میشد به ما نگاه کرد، من هم مست بودم و حالت عادی نداشتم، از نگاه او خیلی بدم آمد، فکر کردم قصدش این است که به من توهین کند، بههمیندلیل هم به او حمله کردم و با هم درگیر شدیم. من یک ضربه به پای مقتول زدم و اصلا قصدم کشتن او نبود.
متهم گفت: من اگر قصد کشتن داشتم، میتوانستم ضربه را به قلب و سینه او بزنم نه اینکه ضربه را به پایش بزنم، من اصلا نمیدانستم ضربه درصورتیکه به پا هم برخورد کند، کشنده است.
در این هنگام قاضی به متهم گفت: ضربهای که به پای مقتول وارد کردی، به سفیدران خورده و یکی از رگهای حیاتی بدن مقتول را قطع کرده، بههمیندلیل او از شدت خونریزی جانش را از دست داده است. متهم گفت: قسم میخورم من نمیدانستم چنین ضربهای باعث مرگ او میشود. من از اولیای دم عذرخواهی میکنم. زندان شرایط سختی دارد و هرکسی وارد زندان میشود سختی زیادی را تحمل میکند؛ اما من بهجز سختی زندان عذاب وجدان شدیدی هم دارم و بهخاطر اتفاقی که افتاده است، بهشدت ناراحتم و از مادر و پدر رامین درخواست بخشش دارم.
هیئت قضات با توجه به عدم رضایت اولیای دم وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند. رأی قصاص با اعتراض متهم مواجه شد و پرونده برای رسیدگی به دیوان عالی کشور رفت. این حکم در دیوان بررسی شد، اما اعتراض متهم قبول نشد و رأی قصاص تأیید شد. به این ترتیب متهم در یک قدمی چوبه دار قرار گرفت.
با ارسال مجدد پرونده به دفتر شعبه ۴ با توجه به تأیید رأی، پرونده برای اجرای حکم به شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران فرستاده شد و متهم برای نجات از قصاص فقط میتواند از اولیای دم رضایت بگیرد.
- 18
- 6