این ها بخشی از اظهارات زن ۳۳ ساله ای است که در عملیات تعقیب و گریز سارقان توسط نیروهای گشت کلانتری سپاد مشهد به دام افتاد.
این زن جوان که سرگذشت تاسف باری دارد، در حالی که اشک می ریخت و مدعی بود در سرقت خودرو نقشی ندارد و یک معتاد بدبخت است ،به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: ۱۵سال قبل مادرم مرا به جوانی معتاد، شوهر داد تا یک نان خور از سفره اش کم شود چون پدر و مادرم از چند سال قبل طلاق گرفته بودند و من با مادر معتادم زندگی می کردم. این درحالی بود که مادرم نمی توانست هزینه های اعتیاد و مخارج زندگی اش را تامین کند به همین دلیل هیچ وقت به آینده ما نمی اندیشید و تنها می خواست مرا شوهر بدهد که به دنبال سرنوشت خودم بروم.
خلاصه من و «غلامعلی» ازدواج کردیم اما این زندگی سه سال بیشتر طول نکشید و من در حالی که دختر کوچکی را در آغوشم می فشردم، از او طلاق گرفتم و حضانت دخترم را نیز به خانواده غلامعلی سپردم اما دست تقدیر مرا نیز به دام اعتیاد گرفتار کرد. بعد از طلاق، خانواده همسرم مرا از دیدن فرزندم محروم کردند و این موضوع در حالی مرا از نظر روحی عذاب می داد که با دوستان خوبی نیز معاشرت نداشتم ،به همین دلیل طولی نکشید که من آلوده به مواد مخدر شدم و مادرم نیز ازدواج کرد.
بعد از آن به موجودی سرگردان و آواره تبدیل شده بودم و به دنبال سرپناهی می گشتم تا از این وضعیت رهایی یابم. خلاصه در همین شرایط با مردی آشنا شدم که همسرش را طلاق داده بود و مدتی بعد به عقد آن مرد درآمدم تا زندگی جدیدی را شروع کنم ولی اعتیادم را از همسرم پنهان کرده بودم و همه پولی را که او برای مخارج منزل در اختیارم می گذاشت ، صرف خرید مواد مخدر می کردم. چند ماه بعد «قهرمان» متوجه اعتیادم شد و بدون هیچ حرف و حدیثی طلاقم داد. التماس های من نیز فایده ای نداشت چون او همسر اولش را نیز به خاطر اعتیاد طلاق داده بود. دوباره روزهای تلخ من در حالی آغاز شد که نمی توانستم به خانه ناپدری ام بازگردم زیرا مادرم نیز در شرایط تاسف باری بود و با خواهران ناتنی ام هم نمی ساختم، آن ها زندگی و رفتارهای مرا مایه شرمساری نزد شوهران شان می دانستند و من مجبور بودم برای آن که سرپناهی داشته باشم و هزینه های اعتیادم تامین شود ،تن به ازدواج موقت بدهم اما وقتی همسرم در جریان مصرف بیش از حد مواد مخدری قرار گرفت که من استعمال می کردم و از حالت طبیعی خارج می شدم، بلافاصله مرا طلاق داد تا در حالت توهم بلایی بر سرش نیاورم. حدود یک ماه قبل با «مهران» آشنا شدم و به طور غیررسمی با هم ازدواج کردیم تا زمانی که شرایط مالی او بهتر شد ،به طور رسمی ازدواج مان را ثبت کنیم ولی چند روز قبل فهمیدم که مهران قرص های روان گردان خرید و فروش می کند و با یکی از دوستانش دست به سرقت خودرو و موتورسیکلت می زند. ولی برای آن که باز هم طلاق نگیرم و او را از دست ندهم، این موضوع را نادیده گرفتم و چیزی به او نگفتم.
تا این که امروز زمانی که قصد داشتم به منزل مادرم بروم ،مهران اصرار کرد مرا با خودروی دوستش به مقصد برساند .من هم که اطلاعی از سرقتی بودن خودرو نداشتم ،سوار شدم. مهران قرص روان گردان استفاده کرده بود و من هم به دلیل استعمال زیاد مواد مخدر حالت طبیعی نداشتم، به همین دلیل زمانی که در خیابان مورد ظن نیروهای انتظامی قرار گرفتیم، مهران با سرعت زیاد و در خلاف جهت حرکت خودروها فرار کرد تا بتواند از چنگ پلیس بگریزد. در همین هنگام وارد پیاده رو شد و با خودرویی که در پیاده رو پارک بود، در حالی تصادف کرد که تعمیرکار زیر خودرو مشغول تعمیر آن بود. بالاخره نتوانستیم به فرار ادامه بدهیم و نیروهای کلانتری سپاد ما را دستگیر کردند ولی من هیچ اطلاعی از سرقتی بودن خودرو نداشتم و ...
شایان ذکر است، تحقیقات بیشتر افسران ورزیده تجسس درباره سرقت های احتمالی دیگر این زوج با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد جعفر عامری (رئیس کلانتری سپاد) ادامه دارد.
- 12
- 6