چهارشنبه ۰۵ دی ۱۴۰۳
۱۰:۲۴ - ۰۲ بهمن ۱۳۹۸ کد خبر: ۹۸۱۱۰۰۲۷۵
حوادث جاده ای، ریلی و هوایی

روایت تلخ شاهدان عینی از سقوط هواپیمای اوکراینی؛ از آسمان جنازه می‌بارید

محل سقوط هواپیمای اوکراینی,اخبار حوادث,خبرهای حوادث,حوادث
۱۳ روز پس از سقوط هواپیمای اوکراینی که به مرگ ۱۶۷ تن انجامید، روایت شاهدان عینی در زمان سقوط، ابعاد جدیدی از لحظه وقوع حادثه را روشن می‌کند.

صدرا محقق گزارشگر روزنامه شرق در گزارشی میدانی روایت شاهدان عینی سقوط هواپیما ۱۳ روز پس از وقوع فاجعه ثبت کرد. متن کامل گزارش را بخوانید:

محل سقوط هواپیمای اوکراینی

با هراس موشک از خواب بیدار شدیم و حالا چند روز است با کابوس خون و جنازه می‌خوابیم. این چکیده روایت اهالی شهرکی است که هواپیمای اوکراینی صبح زود روز ۱۸ دی ماه در پارکی چسبیده به خانه‌های آن‌ها سقوط کرد و ۱۷۶ انسان را به کشتن داد.

خیلی از آن‌ها می‌گویند روزی که هواپیما سقوط کرد، هوا هنوز روشن نشده بود، اول فکر کردیم جنگ شده و اینجا را با موشک زده‌اند؛ اما چند دقیقه‌ای بیشتر طول نکشید تا بفهمند جنس فاجعه‌ای که کنار خانه‌هایشان رقم خورده، چیست و کمی بعد هم خود را به محل سقوط که درست روبه‌روی برخی خانه‌های شهرک است رساندند، آن‌ها البته چندان هم اشتباه نمی‌کردند، فاجعه را موشک رقم زده بود؛ و حالا چه آن‌هایی که رفتند سر صحنه سقوط و بین جنازه‌ها به امید کمک به زندگان احتمالی این سو و آن سو دویدند و چه آن‌هایی که دورتر و حتی بیرون از پارک فقط تماشاچی فاجعه بودند، ۱۳ روز است که به گفته خودشان کابوس و وحشت رهایشان نکرده؛ کابوس‌هایی پر از خون و دود و جنازه.

پرواز شماره ۷۵۲ هواپیمایی اوکراین صبح آن روز که چهارشنبه بود، ساعت حدود ۶:۱۳ دقیقه از فرودگاه امام بلند شد تا راهی کی‌یف، پایتخت اوکراین شود و قرار بود دوساعت‌و ۴۰ دقیقه بعد هم از آنجا هر مسافری را به‌سوی خانه و زندگی‌اش در یک گوشه کره زمین راهی کند؛ اما پرواز شش دقیقه بیشتر به طول نینجامید و شلیک دو موشک پدافند ضدهوایی کاری کرد که مسافران این پرواز به‌جای کی‌یف، در پارکی در محمودآباد سابق که مدتی است اسمش شده شهرک لاله شاهدشهر، فرود بیایند، با بدن‌های بی‌جان.

حالا ۱۳ روز از آن سقوط گذشته است، برای رسیدن به محل حادثه باید ۲۵ کیلومتر آزادراه تهران - ساوه را طی کرد و بعد از سمت راست جاده به سمتی که نوشته شهریار خارج شد و پنج، شش کیلومتر بعد به جایی رسید که نوشته به سمت محمودآباد. زمین‌های محل سقوط و اطرافش را مقداری برف هنوز آب‌نشده از سه شب پیش پوشانده است، زمین گل‌آلود است و اطراف پارک و محل سقوط چند ماشین پلیس ایستاده‌اند. به گفته اهالی آن‌ها از همان روز سقوط تا الان اینجا هستند و اجازه نمی‌دهند کسی به پارک محل حادثه وارد شود. مأموران هم می‌گویند اجازه مصاحبه ندارند و دراین‌باره حرفی نمی‌زنند.

روایت شاهدان سقوط هواپیمای اوکراینی؛ از آسمان جنازه می‌بارید

روایت اهالی و آن‌هایی را که از نزدیک شاهد سقوط هواپیما و روز‌های پس از آن و آمدن و رفتن نیرو‌های پلیس، امداد، امنیتی‌ها، گروه متخصصان اوکراینی و خبرنگاران داخلی و خارجی و... بوده اند، می‌توان شنید. روایت‌هایی که نقطه اشتراک بیشترشان کابوس است.

مهدی مرد جوانی است که آرایشگاهش درست روبه‌روی محل سقوط قرار دارد و گودالی که هواپیما در لحظه برخورد با زمین درست کرد کمتر از ۲۰ متر با آنجا فاصله دارد. او روایتی دست اول از شب حادثه و سقوط دارد. چون به گفته خودش در لحظه اتفاق، برخلاف بیشتر اهالی که آن لحظه خواب بودند، برای قدم‌زدن سگ‌هایش را بیرون آورده بود که متوجه هواپیمای شعله‌ور در آسمان شد.

این روایت او از آن لحظات است: «من صبح زود سگ‌هام را آورده بودم بیرون قدم بزنند که هواپیما را دیدم، بدو بدو دنبالش می‌کردم که اصلا ببینم چی هست، چون داشت آتش می‌گرفت، اول نفهمیدم هواپیماست. به نظرم خلبان عمدا توی پارک هواپیما را زمین زد، اگر قبلش به زمین می‌خورد کلی خونه و آدم از بین می‌رفت؛ مثلا خونه میثم اینا قبل از میدان، واقعا نزدیک بود آنجا بیفتد، اما من دیدم که یک تکانی خورد، یک مقدار ارتفاع گرفت، آمد جلوتر میدان را رد کرد، نزدیک بود این ور کنار میدان بخورد به خونه محسن احمدی اینا، بالای تیر چراغ برق وسط میدان جهتش رفت سمت پارک، از بالای شهرک که رد می‌شد آتش از آن می‌ریخت پایین، هواپیما دقیقا از سمت شهریار می‌آمد به سمت شهرک و آخرش توی پارک سقوط کرد.

چیزی که من دیدم این بود که هواپیما با یک بال داشت سقوط می‌کرد، یک بالش قبل‌تر افتاده بود، بعدا از دوستم شنیدم نزدیک پرند افتاده بود؛ یعنی کنده شده بود. وقتی هم خورد زمین اول یه صدای برخورد شدید، بعد یه زمین‌لرزه کوچک حس کردم، بعد انفجار بزرگ اتفاق افتاد و همه‌جا نورانی و قرمز شد». از او می‌پرسم که شما که بیرون بودی صدای برخورد موشک یا چیزی مثل شلیک را نشنیدی که این‌طور پاسخ داد: «هواپیما وقتی آمد بالای محل ما، قرمز بود، توی آتیش بود. تنها صدایی که می‌آمد صدایی مثل هوووف بود، مثل وزش شدید باد. البته یک چیز‌های سفید رنگی کنار هواپیما بود که نمی‌دونم چی بودن».

شکور پسر نوجوانی که خانه‌شان نزدیک‌ترین خانه به محل سقوط هواپیماست، اینجا وسط بحث می‌آید و می‌گوید: «لطفا این را حتما بنویس که بچه‌های محمودآباد و خلج‌آباد وسایل مسافران را غارت نکردند، اگر هم کسی این کار را کرد، اهل اینجا نبود خدایی، به امام حسین بیا برویم از مأمورای نیروی انتظامی که از همان روز تا الان اینجا هستند بپرسیم، مادر خود من همین پریروز مقداری طلا پیدا کرد نزدیک خانه‌مان، رفت به مأموران تحویل داد.

احتمالا مال مسافران هواپیما بود. اگر ما دنبال بردن بودیم، همان روز می‌توانستیم ببریم، بچه‌محل‌های ما همه همدیگر را می‌شناسیم، کسانی شاید برده باشند، ولی بچه‌محل ما نبودند و این کار را نکردند. یکی از همسایه‌ها یک کیف سوخته پیدا کرد توش دلار بود، یکی از بچه‌ها یک صندوقچه کوچیک پیدا کرد توش سکه طلا بود، همه را بچه‌ها تحویل مأموران دادند».

شکور ادامه می‌دهد: «پارک و محل از همان روز امنیتی شده؛ از همان روز اول تا الان، ما نزدیک‌ترین محل به سقوط هستیم، همه شیشه‌های خانه ما شکسته شد و ریخت، روی سقف و جلوی حیاط خانه پر از تیکه‌پاره و سوختگی شده بود».

او و دوستانش می‌گویند از همان روز تا الان تصاویر جنازه‌ها از جلوی چشمانشان دور نمی‌شود و شب بی‌کابوس نمی‌خوابند.

راوی دیگر، پسر جوانی است با هیکلی ورزشی که معلوم است اهل بدن‌سازی حرفه‌ای است. روایت او هم از ماجرا این‌گونه بود: «هواپیما درست از بالای سر خانه ما رد شد و افتاد توی پارک. من خواب بودم و از صدای خوردنش به زمین و لرزیدن ساختمان و ترک‌برداشتن شیشه‌ها بیدار شدم. چند لحظه بعد هم که یک انفجار بزرگ شد، خیلی وحشتناک بود. اول فکر کردم موشک خورده، گفتم اوه اوه جنگ شد و صباباطری را زدن، همین کناره دیگه». این را می‌گوید و با دست به سمت آن طرف محلی که هواپیما سقوط کرد، اشاره می‌کند.

بعد ادامه می‌دهد: «تاریک بود، ولی یهو همه‌جا روشن شد، نه روشن مثل هوای روز، روشن قرمز، قرمز آتشی، خیلی عجیب بود. هواپیما شیش‌و ۲۰ دقیقه سقوط کرد ما شیش‌و بیست‌و‌پنج دقیقه با زیرشلواری اونجا بودیم، کل محل اومده بودن، فکر کردیم می‌شه کسی را نجات داد، اما همه مرده بودند، همه جا روی زمین جنازه بود و خون. توی هوا هم بوی دود و سوختن. هوا که روشن شد، تازه بهتر فهمیدیم چی شده، متوجه شدیم داریم روی خون و دل‌و‌روده آدم‌ها راه می‌رویم...».

از او درباره اینکه گفته شد عده‌ای آمدند که وسایل مسافران هواپیما را سرقت کنند پرسیدم، گفت: «یه لحظه واسا». بعد گوشی‌اش را درآورد رفت توی قسمت گالری و گفت این فیلم را ببین، تصاویری هولناک از بدن‌های تکه‌تکه شده و خون روی زمین و بین علف‌های سبز محوطه پارک، مرد، زن و کودک و قطعات و وسایلی که یا در حال سوختن بود یا از آن‌ها دود بلند می‌شد. بعد گفت «دیدی؟ توی این شرایط کسی که انسان باشه، یه ذره شرف و وجدان داشته باشه، میتونه به چیزی فکر کنه، به دزدیدن وسایل این آدم‌های کشته‌شده؟ بعضی‌ها واقعا نمی‌دانم منظورشان چیست که این حرف‌ها را می‌زنند. اینجا مگه چقدر جمعیت داره، قد یه روستاست دیگه، همه هم رو می‌شناسن، کسی توی آن شرایط کاری می‌کرد همه می‌فهمیدن که، همه می‌دیدن. تا پلیس و بقیه برسن هم فقط ما بودیم. پلیس حدود ۲۰، ۲۵ دقیقه بعد رسید».

او هم یادش هست از کابوس و وحشت آن شب در خواب‌هایش بگوید: «اون وضعیت و جنازه آدم‌های هواپیما کاری با من کرد که هنوز هر شب کابوس می‌بینم، از ترس خواب‌های وحشتناک نمی‌تونم توی اتاق خودم بخوابم، می‌روم توی هال که شاید خوابم ببرد. چشمم را که می‌بندم صحنه‌هاش می‌آد جلوم...».

نام میدان شهرک مثل اسم خود شهرک، لاله است. یکی از خیابان‌های منتهی به میدان، چهار کوچه اطرافش دارد؛ کوچه‌هایی به نام چهار فصل؛ بهار، تابستان، پاییز و زمستان. بعد از ردکردن این کوچه‌ها، مغازه‌ای هست که فروشنده‌اش یک خانم است. او درباره صبح سقوط می‌گوید: «اولش که صدای افتادنش اومد، من فکر کردم زلزله شد، بعد یه صدایی مثل انفجار اومد و آسمون پر از نور شد، ما دویدیم بیرون، تو کوچه، از تو کوچه محل افتادنش معلوم بود.

وایساده بودم، پسرم مهنا هم جلوم بود، یهویی حس کردم یه چیز‌هایی مثل ماسه از آسمون می‌ریزه پایین، چیز‌های ریز‌ریز، نمی‌دونم چی بود فقط دست‌هام رو گرفتم بالای سر مهنا که روی سرش نریزه. بعد دویدم سمت پارک، چون همه داشتن اون سمتی می‌رفتن، همون اولش یه چند تیکه بدن آدم و خون دیدم، ترسیدم، برگشتم و از اون روز تا الان دیگه نرفتم اون سمتی، نمی‌رم. دخترم هم الان چند روزه گوشت نمی‌خوره، میگه مامان برای من گوشت نذار تو غذا، حالش بد می‌شه و نمی‌خوره...».

برخی از اهالی هم از تکه‌ها و قطعاتی می‌گویند که از شب سقوط روی سر شهرک توی خانه‌ها و روی پشت‌بام‌ها افتاده است. هواپیما که از بالای شهرک رد شد، در حال سوختن بود و چیز‌هایی از آن پایین می‌ریخت، بعد هم که به زمین خورد و کمی بعد منفجر شد، هر قطعه‌اش تا چند صد متر به سمت‌و‌سویی پرت شد. روی در و دیوار خانه آن‌ها که نزدیک‌تر بود؛ حتی ردّ خون هم ریخته شد. زن جوانی از اهالی شهرک می‌گوید: «توی حیاط و روی پشت‌بوم ما و بقیه همسایه‌ها یه چیز‌هایی افتاده بود، مثل تیکه‌پارچه و چیز‌های دیگه، مادرم فردای همون روز حیاط و پشت‌بوم و دیوار‌ها رو شست، خیلی‌ها این کار رو کردن، حس بدی بود. اینکه اون تیکه‌پارچه‌ها و چیز‌های دیگه احتمالا مال مسافرای بیچاره بود و با انفجار تکه‌تکه شدن و همه‌جا پخش شدن...».

یک مرد که ردّ زخمی کهنه کنار صورتش دارد، هم صبح روز سقوط را این‌طور روایت می‌کند: «من خواب بودم که یهویی گلدونای اتاقم از پشت پنجره افتادن، اول نفهمیدم چی شد، بعد گفتم حتما زلزله اومد؛ ولی بعد از سروصدای همسایه‌ها منم زدم بیرون و رفتم سمت پارکی که هواپیما افتاده بود. یه جا همون اول پارک یه تکه از سر و گوش و مو‌های یه نفر افتاده بود، معلوم معلوم بود، خون هم اطرافش نبود. خیلی وحشتناک بود. همون جا پاهام سست شد و برگشتم، چند روزه خوابم نمی‌بره. حالم واقعا بد شده و نمی‌دونم چی کار باید بکنم. فکر کنم خیلی‌ها حالشون بد باشه این روزها...».

  • 15
  • 13
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش