سلام آقای مرتضوی
الان که این نامه را میخوانی دو سال گذشته است. البته به روزنامهنگاران توی زندان روزنامه نمیدادند. اوخ اوخ... منظورم انفرادی بود. حتما شما انفرادی نیستی. واقعا هم حیف هستی. ولی حالا که تو هستی، یک سر به انفرادی بزن. خیلی جالب است. وقتی بروی توی انفرادی حتما احساس غریبی نمیکنی... چون خیلیها آنجا یاد تو را زنده نگه داشتهاند.
سعیدجان، امیدوارم سریال فرار از زندان را ندیده باشی، چون آدم فیلم خارجی که نگاه میکند متوهم میشود که زندان مثل فیلمهاست، اما نیست سعید. حتی دادگاه هم با دادگاه توی فیلمها فرق میکند. ناسلامتی خودت قاضی بودی و توی فیلمها دیدی وکیل چقدر مهم است.
توی زندان حتما وقتی وارد شدی، همه تو را به نام میشناختهاند. خیلی جالب است. نامآوربودن صفت مهمی است.کاش آرشیو روزنامههایی را که بستی توی زندان میخواندی. خواندن خیلی مهم است و سبب میشود آدم زندان نیفتد.
بعد هم آرزو میکنم در این دو سال به سالهایی فکر کنی که روزنامهنگاران به سقف زندان نگاه کردند یا رفتند غربت و به سقف آسمان چشم دوختند.
میداني خیلی عجیب است در اتاقی باشی که درش از بیرون باز میشود و پنجره ندارد، اما کاریش نمیشود کرد. امیدوارم نامه بنویسی و اگر لازم شد تلویزیون نشانت بدهد، چون حتما در تخفیف ایام مجازات و آزادیات مؤثر است. ایشالا از حقوق شهروندی و حقوق زندانی بهره کامل را ببری در زندگی و زود آزاد شوی.
به قاضی حیدری، رحیمی و باقی بچهها سلام برسان.
پوریا عالمی
- 18
- 6