روزنامه جام جم با ناصرفیض،شاعر طنزپرداز گفت وگویی طنزآمیز کرده است.
بخشی از این مصاحبه را می خوانید:
نام و نام خانوادگی؟
ناصر فیض.
سن؟
۵۸ سال و یکی دو ماه
شغل؟
پدرم گفت در تهران مشغول چه کاری هستی؟ گفتم: شنبه در شورای شعر رادیو هستم، یکشنبه شورای شعر ارشادم، دوشنبه تمام وقت در حوزهام و سهشنبه.... پدرم نگاه عاقل اندر سفیهی به من کرد و گفت: کافیست! معلوم است که شغل درست و حسابی نداری! در حالی که من کارمندم!
شغلهای تاکنون؟
کارمندی، مغازهداری، معلمی در هنرستان، مسئولیت واحد ادبی حوزه هنری قم، مسئولیت دفتر طنز حوزه هنری کشور، عضویت در شوراهای صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد، تدریس زبان و ادبیات فارسی و ترکی استانبولی و غیره، هر کار شرافتمندانهای را پذیرفتهام.
اولین بیتی که گفتید؟
در حوالی ده دوازده سالگی گفته بودم: امام زمان منجی ما بشر/که کارش بُوَد بهتر از هر حقوق بشر و تصور کرده بودم که شاهکاری ادبی اتفاق افتاده!
جنون خرید چه چیزی دارید؟
خودنویس، طوری که اگر زندگی چیز دیگری لازم نداشت تمام حقوقم را خودنویس میخریدم و خانهام را میفروختم و کنار کوهی از خودنویس در چادر زندگی میکردم.
یک خاطره یک جملهای از قبرستان؟
در جوانی شرط بسته بودم یک شب در قبرستان بخوابم و تا امروز چنین اتفاقی نیفتاده است، اما کمکم چه بخواهم و چه نخواهم نهتنها یک شب بلکه تا همیشه در آنجا حضور به هم خواهم رساند!
بهترین شاعر طنز ایران؟
عبید زاکانی، اگر حافظ بگذارد.
یک کتاب معرفی کنید برای هدیه دادن؟
چرا یک کتاب! ؟ دو کتاب عرض میکنم: املت دستهدار و فیضبوک، با نهایت خاکساری و فروتنی!!
چه چیزی شما را عصبانی میکند؟
تکرار یک اشتباه یا بیشعوری از آدم ذیشعور
از چه چیزی خوشحال میشوید؟
هدیه گرفتن مداد تراشیده و نوک تیز در حجم زیاد
طنز قراره چه گلی به سر ما بزند؟
فقط دلمان را خنک کند، کافی است.
بیتی از شما که فکر میکنید برای پشت کامیونها مناسب است؟
ببخشید، مثل اینکه خانواده پشت کامیون نشسته!
یک فیلم پیشنهاد برای دیدن؟
واقعا چه فیلمی را باید بگویم!؟ لیلی با من است، پاپیون، توپهای ناوارون یا فیلمهای بسیار خوبی که معمولا همسایه آدم میبیند!
یک بیت برای سنگ مزارتان؟
دیدید من هم/ رفتم که رفتم
خیلی بیمزه بود و به قول مرحوم استاد محمود شریف صادقی بشدت بارِد!
توی هواپیما در حال سقوط نشستهاید به آخرین چیزی که فکر میکنید، چیست؟
کاش شما به جای من در هواپیما بودید، چرا من!؟
صبح بیدار شوید و همه آدمهای روی زمین مرده باشند و شما زنده مانده باشید، اولین کاری که میکنید، چیست؟
یک نفس عمیق و راه افتادن برای خریدن یک خودنویس قشنگ و تهیه فهرستی از درگذشتگان. شاید هم تصمیم بگیرم که دق کنم.
اگر فردوسی امروز زنده میشد؟
دستکم سوار پراید و هواپیما نمیشد.
یک دوره تاریخی که دلتان میخواست در آن زندگی کنید؟
اغلب دورهها به جز دوره هخامنشیان، تازه اسمت هم هوخشتره باشد، وای!
یک کار نکرده؟
زندگی درست و درمان و بر وفق مراد.
کلمهای که زمان تست یک خودکار جدید آن را مینویسید؟
سارا.
یک میوه اسطورهای؟
هندوانه ابوجهل، نارگیل، کیوی... اصلا این میوهها چه ربطی به اسطوره دارند! این هم شد سوال و جواب!؟
عیبی که دارید اما از پساش بر نیامدهاید؟
گیر دادن به هر مسالهای تا مرز خودکشی و گاه توضیح وحشتناک برای پیشپا افتادهترین و روشنترین امور عالم.
یک خاطره تلخ از کودکی؟
کودکی من خاطره تلخ نداشت اگر مشکلی ندارید خاطره بسازم، الساعه تلختر از زهر مار و هلاهل.
از چیزی یا کسی ناامید شده اید؟
از اصلاح شاعری که شعر برایش غلط جا افتاده و هیچ امیدی به او نیست و همه منتقدان و ادبا جوابش کرده.
- 14
- 6