ولنتاین رسید. جوانتر که بودم فکر میکردم این روزها و مناسبتها شو است، ژست و فیگور. خنده بازاری است برای سرکار گذاشتن خلایق. بهانهای برای فروش کالا و کاسبی. جوراب و زیرپیراهن برای روز پدر. جارو برقی و قابلمه برای روز مادر. قابهای عکس و خودنویس برای روز معلم.
قلبهای قرمز و خرس عروسکی برای ولنتاین!گذر زمان به آدم یاد میدهد که با احتیاط قضاوت کند که قضاوت نکند. حالا در میانسالی فکر میکنم چقدر این بهانهها خوب است حتی اگر شو و ژست و فیگور و خنده بازار و کاسبی باشد.
در جامعهای که به شدت محتاج لبخند و آرامش است از هر بهانهای برای دوست داشتن و مهر پراکندن باید استفاده کرد.در جامعه ای که برخی مدیران متظاهر و متملقاش بنز سوار میشوند، در خانه جکوزی دارند، سینمای خانگی نگاه میکنند و بچههایشان را برای تحصیل به خارج میفرستند و داروهایشان هم از آنجا میآید اما پشت تریبونها به غرب فحش میدهند باید طبیعی باشد که بخشنامه صادر کنند که از تولید و توزیع و فروش قلب و نیم قلب و خرس عروسکی و کارت تبریک ولنتاین جلوگیری شود!ایمان ندارم که با گرامیداشت پرشکوه ولنتاین جرم و جنایت در کشور فروکش کند، هوای اهواز پر از عطر و شکوفه شود، بچههای سیستان و بلوچستان نان و گرسنگی نخورند یا کولبرهای کُرد زیر بهمن یخ نزنند.
اما اعتقاد دارم که با سختگیریهایی از این دست اگر چیزی درست میشد، تیغ زدن موی سر پسران زلف بر باد داده کاری از پیش می بُرد.خلایق یاد گرفتهاند مثل خیزران در برابر این طوفان های بخشنامهای خم شوند تا تیزی و تلخیاش بگذرد. بعد می روند و نان و ماستشان را میخورند. ولنتاین یا سپندارمذگان، شنبه یا آغازین روز هفته، فوریه یا بهمن.. هر روز و هر لحظه تان پر از آرامش، پر از لبخند!برای کسانی که دوست دارید هدیهای بخرید، زنگی بزنید.
پیامکی بفرستید. لبخندی، تکه شعری. حتی برای او که میگوید:«برای من یکی مهم نیست» برایش مهم است.مهربانی کنید که دیر یا زود، سیر یا گرسنه، رها یا آزاد این روزگار نیز می گذرد. پیر می شویم. خاک میشویم و خاکسترمان میافتد دست باد بازیگوش.
- 22
- 4