شازده کوچولو تبلتش رو برداشت تا مثل همیشه بره پیش روباه و با سوالهای صدمن یه غازش روباه رو تا مرز فنا ببره. اما روباه که باهوشتر از این حرفا بود و دیگه اخلاقای مزخرف شازده کوچولو رو از بر بود، پیچوندش و خبری ازش نبود. پس شازده کوچولو رفت سراغ مارِش. (بابا همون ماره که هی باهاش حرف میزد دیگه)
مار درگیر تمیز کردن خودش بود و به سختی دنبال زیربغلش میگشت که مام خوشبوکننده بزنه، که شازده کوچولو مثل دسته بیل وارد شد و پرسید:
بیا این تبلت رو بگیر ببین چرا فالوئرام ریزش کردن.
مار گفت: تو مگه حریم خصوصی سرت نمیشه؟ نمیبینی دارم کارهای شخصیم رو انجام میدم؟
شازده کوچولو گفت: خبه خبه. از کی تا حالا وسط بیابون جزو حریم خصوصی شده؟
مار گفت: نخواستیم بابا. خب داشتی میگفتی. باز چی شده؟ کی دلت رو شکسته؟ نکنه گُلت بهت خیانت کرده ها؟ اگر فکر میکنی گلت بهت خیانت کرده پنج رو بفرست به ۵۰۰۰۸۹ گوشیش رو هک میکنن تا حساب کار دستش بیاد.
شازده کوچولو گفت: نه بابا گلم که رفته کیش. میگه میخواد کمی تنها باشه. بعد هم من دیگه مسئولش نیستم. اون مال زمان آنتوان دوسنت اگزوپری بود. الان خیلی روشنفکر شدم و دغدغهام چیز دیگهاس. ببین همه فالوئرام از بین رفتن. با کلی خون دل و زحمت جمعشون کرده بودم. کلی پست گذاشتم، چقدر با عینک دودی توی اتاق عکس گذاشتم و زیرش از احمد شاملو و آلبرکامو کپشن زدم. چقدر تلاش و شوآف. دولُپی غذا تست کردم. با لباس خواب تنهایی بندری رقصیدم. اما تهش چی شد؟ صبح از خواب بیدار شدم دیدم پنج هزارتا از فالوئرام پریده.
مار گفت: این مشکل خودته به هرحال. واسه منم اهمیتی نداره. از عقاب رضا یزدانی هم کمتریم. یه بار شد ما رو با خودت ببری یه جا؟ فقط تا به مشکل برمیخوری میای سراغ ما.
شازده کوچولو گفت: من که میدونم چون فالوم کردی و بک ندادم عقدهای شدی و جواب نمیدی. ولی بدون لذتی که در گذشت هست در تمرکز توي تنهايي هم نیست! دیگه خود دانی. بعدش هم من کجا رفتم که باید تو رو میبردم؟ تو همهاش پشت تپهها بودی منم که تنهات نذاشتم هیچوقت!
مار گفت: آخ آخ باشه. به حرمت گذشتهمون واست میگم. ببین اینستاگرام مدتیه اکانتهای فیک و پولی و ربات رو حذف میکنه. آره داداش اینجوریاس. هی بهت گفتم پول نده پیج بخر ولی کو گوش شنوا؟ اون موقع که اشتهای شهرتت داشت کورمون میکرد باید به این روزها فکر میکردی.
شازده کوچولو گفت: چه ضایع. حالا میگی چیکار کنم؟
مار گفت: بهش فکر نکن. بهنوش بختیاری هم ۴۰۰ هزارتا از فالوئراش ریخت بنده خدا. زندگی همینه دیگه.
شازده کوچولو گفت: یعنی فالوئراش پولی بودن؟
مار سوت زنان گفت: ببین من دیگه باید برم... کمتر از دو ساعت دیگه باید به کیش پرواز کنم. بچهها منتظرن...
افسانه جهرمیان
- 13
- 6