حوادث و فجایع طبیعی، بحران ناگزیر جوامع امروزی هستند. سیل، زمینلرزه، تسونامی، رانش زمین، آتشسوزی و بسیاری از حوادث طبیعی دیگر، هر یک به نحوی زندگی مردم را در سراسر جهان تهدید میکنند. به اثری که این حوادث یا فجایع، مستقیما روی جوامع انسانی میگذارند، «اثرات اولیه» یا «Primary effects» میگویند.
برای مثال، یک زمینلرزه شدید و ویرانگر را در نظر بگیرید. نابودشدن و فروریختن خانهها و ساختمانها، تلفات جانی و مالی، اختلال در شبکههای برق، گاز یا آب و مواردی از این دست، همگی جزو اثرات اولیه این زمینلرزه به شمار میآیند. اما حوادث طبیعی، اثرات دیگری را نیز با خود به همراه دارند که آن را «اثرات ثانویه» یا «Secondary effects» یا تبعات یک حادثه مینامند. این اثرات ثانویه بهمراتب مخربتر و هزینهزاتر از اثرات مستقیم و اولیه هستند.
چیزی که در کشورهای درحال توسعه، کمتر به آن میپردازند. بهعنوان مثال، در وقوع یک زمینلرزه، مواردی مثل دزدی، تجاوز، غارت، نزاعها و درگیریهای درونشهری برای بهدستآوردن منابع غذایی، حمله به فروشگاهها و مواردی مثل آن، جزو اثرات ثانویه فجایع طبیعی بهشمار میآیند.
اثرات ثانویه، لزوما به مسائل اقتصادی یا جرم و جنایت خلاصه نمیشود؛ بلکه پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و روانشناختی را نیز دربرمیگیرد. به بیان سادهتر و بهعنوان مثال، افزایش آمار اعتیاد (پیامد اجتماعی و فرهنگی) یا افزایش آمار افسردگی و خودکشی (پیامدهای روانشناختی)، پس از یک فاجعه طبیعی، در ذیل اثرات ثانویه قرار میگیرد که هزینههای زیادی را بر دوش جوامع باقی خواهد گذاشت.
بهطورکلی میتوان مخاطرات و تهدیدات ثانویه پس از فجایع طبیعی را به ٥ گروه دستهبندی کرد؛ «دزدی و غارت»، «مخاطرات سیاسی»، «قتل و تجاوز»، «مخاطرات روانشناختی» و در نهایت «پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی». لازم به ذکر است که مقوله دزدی و غارت اموال را باید از مقوله قتل و تجاوز متمایز کرد، چراکه ساحت این دو موضوع، با یکدیگر متفاوت است و اثرات و عواقب هریک از آنها نیز، کاملا غیرقابل مقایسه هستند. مثلا تأثیری که دزدی روی فرد غارتشده دارد، هیچگاه به بزرگی و شدت تأثیری نیست که تجاوز یا قتل روی آن فرد یا اعضای خانواده وی خواهد گذاشت.
دزدی، غارت
به دنبال یک فاجعه طبیعی، تقریبا همه افراد منطقه متأثر، تا چند ساعت، دچار حالت گیجی و گنگی هستند. پس از آنکه از حالت شوک بیرون آمدند، دچار احساس ترس و وحشت میشوند. این احساس همراه میشود با آغاز تقاضا برای نیازهایشان. تقاضا برای کمک، آب، غذا، پتو، چادر، لباس و...؛ بستگی به این دارد که زلزله در چه فصلی اتفاق بیفتد؛ اگر زمستان باشد، همه لباس گرم میخواهند و تابستان باشد، همه آب میخواهند.
همه این اتفاقات، کمتر از ٢٤ ساعت روی میدهد. اگر مقیاس و گستردگی یک حادثه طبیعی، مثلا زلزله، زیاد باشد، نمیتوان به تقاضاهای مردم بهسرعت و در این بازه زمانی پاسخ داد. بنابراین، مردم احساس ناکامی و سپس خشم سراغشان میآید. نخستین واکنش آنها حمله به فروشگاهها و غارت منازل و هرجایی که ممکن است چیزی در آن باشد، خواهد بود. دزدی و غارت، نخستین پاسخ مردم به احساس ترس و وحشت نسبت به نیازهای اولیهشان است.
از سوی دیگر، مجرمان و دزدانی که پیش از این هم غارتگر بودهاند، از این شرایط، سوءاستفاده خواهند کرد و به مکانهایی مثل موزهها، بانکها و طلافروشیها دستبرد خواهند زد. در سال٢٠١٦ به دنبال زلزلهای در ایتالیا، یک نقاشی قدیمی از کلیسایی که به خاطر زمینلرزه آسیب دیده بود، ربوده شد. در مورد غارت مغازهها و فروشگاههای مواد غذایی نیز میتوان به طوفان اخیر آمریکا (هاروی) اشاره کرد.
پیامدهای سیاسی
همانطور که گفته شد، پس از هر فاجعه گسترده طبیعی، تعداد زیادی از جمعیت یک منطقه یا یک شهر، مستقیما درگیر مسائلی ازجمله تهیه آب، غذا، امکانات گرمایشی یا سرمایشی و اسکان میشوند و اگر نیازهای آنها پاسخ داده نشود، به دزدی و غارت روی میآورند. اینجا وارد فاز خطرناکی میشویم: «فاز مقابله». در ابتدا مردم و صاحبان مغازهها و فروشگاهها سعی در مقابله با غارتگران و گرسنگان دارند و سپس پلیس یا ارتش برای جلوگیری از امتداد این وضعیت، وارد عمل خواهد شد. مرحلهای که به احتمال زیاد کشتار و تلفات وجود خواهد داشت.
بهعنوان مثال در زمینلرزه سال٢٠١٠ هاییتی، آنقدر مردم با مردم و با پلیس درگیر شدند تا اینکه ارتش هاییتی اعلام کرد ما آمادگی جنگ و مقابله با مردم را نداریم. در نتیجه، ارتش آمریکا نیروهایش را به هاییتی فرستاد و این ارتش شروع به مراقبت و حفاظت از بانکها، وزارتخانهها و سازمانهای هاییتی کرد.
تشدید این امر میتواند به جنگ داخلی یا درگیریهای منطقهای بینجامد. از سوی دیگر، ارسال نیروهای نظامی خارجی به یک کشور بهمثابه مداخله نظامی است، هرچند به درخواست دولت کشور درخواستکننده باشد و در نتیجه، این مداخله نظامی و حضور نیروهای ارتش کشوری بیگانه، تبعات سیاسی و امنیتی درپی خواهد داشت.
قتل و تجاوز
از زمانی که یک فاجعه طبیعی رخ میدهد، تا اسکان کامل افراد نجاتیافته در کمپها یا پناهگاهها، ممکن است روزها یا هفتهها طول بکشد. در این مدت، نیروهای امدادی از سویی در تلاش برای نجات حادثهدیدگان و از سوی دیگر، درگیر هماهنگی جهت ارسال و توزیع منابع مورد نیاز مثل آب، غذا و لباس هستند. در این میان، امنیت بازماندگان و خانوادههایشان، خصوصا زنان و کودکان میتواند دستخوش خطراتی شود.
دو مورد از مهمترین این خطرات، قتل و تجاوز است. قتل میتواند به دلیل دزدی، غارت و درگیریهای متعاقب آن صورت بگیرد و تجاوز نیز امری شایع در زمانی است که تمرکز نیروهای امدادی و امنیتی (از جمله پلیس و ارتش) روی کمکرسانی و مدیریت بازماندگان و حفاظت از مناطق حساس امنیتی و سیاسی و شخصیتهای بلندپایه دولتی است.
بیماران روحی و جنسی و همینطور مجرمان، همواره در جامعه حضور دارند، اما در شرایطی که تعادل امنیتی جامعه بهمخورده یا تمرکز نیروهای امنیتی روی حوزههای دیگر است، در زمانی که همه نگاهها معطوف به امدادرسانی، اسکان بازماندگان، بهبود مصدومان و جمعآوری و دفن سریع اجساد است، خطر مجرمان، غارتگران و بیماران جنسی، بیش از پیش بروز پیدا میکند.
همچنین بسیاری از مجرمان و جنایتکاران ممکن است پس از اتفاقی مثل زمینلرزه بتوانند از زندانها فرار کنند. طبق گزارشهای پلیس، پس از زمینلرزه سال٢٠١٠ در هاییتی، بیش از ٥هزار نفر از مجرمان و جنایتکاران، موفق به فرار شده و تنها ٦٢٧ نفر از آنها دوباره بازداشت شدند.
همچنین پس از این زمینلرزه ٧ ریشتری، هزاران نفر از مردم، در کمپهای آوارگان مستقر شده بودند. عدمایمنی و امنیت در این کمپها، منجر به بروز خشونتها و تجاوزهایی شد، بهطوری که «کمیته زنان قربانی» موسوم به «KOFAVIV» تنها در دو ماه پس از زمینلرزه، ٢٣٠ مورد تجاوز را در ١٥ کمپ ردیابی کرد.
پیامدهای روانشناختی
به دنبال از بین رفتن دوستان و عزیزان و اعضای خانواده، پس از یک فاجعه طبیعی، مشکلات روانشناختی خود را نشان خواهند داد. علایم آن بالارفتن میزان افسردگی، خودکشی، افزایش نرخ طلاق و اعتیاد است. زمانی که یک زلزله، سیل یا هر نوع بلای طبیعی اتفاق میافتد، مردم چیزی را از دست میدهند. به این ازدستدادن، «فقدان» میگویند. بخشی از این چیزهای ازدسترفته، خانه، اموال، خودرو و چیزهایی است که همگی مالی هستند؛ قسمت دیگر هم، جانی است.
افرادی که عزیزان و خانوادهشان، دوستان و همسایههایشان را از دست میدهند و این ازدستدادنها، افراد بازمانده را دچار افسردگی میکند، یعنی به لحاظ روانشناختی، فرد دچار مشکل میشود. نخستین و مهمترین مشکل روانشناختی که برای افراد حادثهدیده روی میدهد، «اضطراب» است. این افراد با خود فکر میکنند که قرار است چه بر سر ما بیاید؟ سرپناه و خانه من چه میشود؟ سرمایه ازدسترفته من چه میشود؟ و هر آن چیزی که به آینده وی مرتبط است.
بعد از اضطراب، فرد دچار «استرس و فشار روانی» میشود. بهعنوان مثال فرد میخواهد در شرایط بعد از بحران، دستشویی برود، اما دستشویی وجود ندارد یا آب نیست. نمیتواند حمام کند. غذا، پتو، جای نامناسب برای استراحت، اختلالات خواب و هر آن چیزی که آرامش فرد را مختل میکند و در کوتاهمدت موجب خشم و در بلندمدت، موجب بروز افسردگی و اختلالات روانی خواهد شد سراغ او میآید.
در این میان، افرادی هم هستند که پیش از حادثه دچار مشکلاتی در زندگی بودهاند؛ بهطور مثال از افسردگی رنج میبردند و حالا با این اتفاق، بیماری آنها تشدید میشود. فردی که سرطان داشته و تحت شیمیدرمانی بوده؛ فردی که آلزایمر دارد؛ سالمندی که زمینگیر است؛ کسی که نابینا یا کمبیناست و عینکش را از دست داده و بسیاری از مشکلات دیگر که در شرایط پس از بحران، بیش از پیش، موجب بهمریختگی روان فرد و اختلال آرامش او خواهند شد.
به مرور و با گذشت زمان، بیماریهای روانشناختی در افراد حادثهدیده تشدید شده و خود را به صورت افسردگیهای شدید، فوبیا و ترس از تاریکی یا فضای بسته، گوشهنشینی و درنهایت خودکشی نشان میدهد. بهعنوان مثال، پس از زمینلرزه سال٢٠١٥ نپال، در ٣ ماه پس از این فاجعه، خودکشی تا ٤١درصد افزایش یافت. همچنین با گسترش افسردگی، اعتیاد به موادمخدر یا مشروبات الکلی افزایش مییابد. این مشکلات روانی، حتی پس از سالها نیز میتوانند خود را در قالب افزایش آمار طلاق، خشونت خانوادگی و قتل نیز نشان دهند.
پیامدهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی
دورترین پیامدها از یک فاجعه طبیعی، پیامدهایی است که ساختار اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی یک جامعه را تحتتأثیر قرار میدهد. ازبینرفتن اعضای خانواده، نه از آن جهت که موجب تأثر و غمزدگی میشود، بلکه از این جهت که اگر فرد ازدسترفته، سرپرست خانوار باشد، آسیب جدیدی را به آن خانواده وارد میسازد. وقوع یک فاجعه طبیعی در یک منطقه میتواند با ازبینبردن شغلها و کسبوکار، تأثیرات مخربی روی اقتصاد آن منطقه بگذارد.
بهعنوان مثال، کسی که تاکنون از راه دامپروری یا کشاورزی روزگار میگذرانده، با ازبینرفتن دامهایش و زمینهایش که سرمایه او بودند، حالا باید کسبوکار جدیدی را برای خود پیدا کند. تخریب ساختمانها در یک شهر توریستی، عملا اقتصاد آن شهر را تضعیف میکند و کسانی که تا پیش از این، از طریق مغازه و فروش محصولات، درآمد کسب میکردند، سرمایهشان را از دست رفته میبینند.
بهطور عموم، بازسازی کامل شهری که یک فاجعه در آن رخ داده، دستکم چندین ماه زمان نیاز دارد. در این میان، تبعات اقتصادی میتواند شکل کسبوکار را تغییر دهد و به این ترتیب، تبعات اجتماعی و فرهنگی نیز به دنبال داشته باشد.
بسیاری از مردم نیز ممکن است از آن شهر، به شهرهای اطراف مهاجرت کنند و عملا به جای تلاش برای بازسازی اقتصاد و کسبوکار پیشین خود، مشکل جدیدی را با بهم زدن تناسب جمعیتی و مهاجرت به شهرهای اطراف، بهوجود بیاورند. مهاجرت این افراد که غالبا سرمایه خود را از دست دادهاند، به شهرهای اطراف، بحران بیکاری یا زندگی در حومه شهرهای دیگر را تشدید میکند. این امر خود میتواند منجر به بالا رفتن جرم و بزهکاری و بروز مشکلات روانشناختی مرتبط با وضع جدید شود.
- 19
- 2