یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳
۰۹:۱۳ - ۰۵ دي ۱۴۰۰ کد خبر: ۱۴۰۰۱۰۰۳۶۱
جرم و جنایت

اگر ارتفاع دیوار سه متر نبود، محسن به جرم زنای به عنف اعدام می‌شد

محسن و نرگس دو سال بود که با هم دوست بودند،روزی که محسن به اتهام زنای به عنف بازداشت شد،نرگس منکر هر نوع دوستی وآشنایی قبلی شده بود!!

جلسه رسیدگی ام که  دردادگاه کیفری۱ تمام شد فریاد ملتمسانه ی بیرون ازدادگاه توجه ام را جلب کرد.

تصویر جوان  دستبند به دست و با پاهای قفل شده به زنجیردرازکشیده روی سنگفرش های یکدست سیاهِ راهرو با فریادهایی که خبر از بخت سیاه وآینده ی ویران شده اش می داد ،دل هر رهگذری را به درد می آورد در چشم به هم زدنی جماعتی دورش حلقه زدند ،او فریاد می کشید و خدا را به شیر مادرش که گوشه ی راهرو در سکوتی تلخ اشک می ریخت قسم می داد:ننه به شیرت قسم من به زور بهش دست نزدم آآآی خدا تو شاهد ی دو ماه آزگار هر روزِ خدا دعوتم می کرد باغ دایی اش خودش می خواست ،ایهاالناس منِ بی پدر اینقدر غیرت دارم که به زور و  به حرومی کاری نکنم،خودش به عربی چیزی خوند و گفت بگم قَبِلتُ !! فریادهایش یکدفعه قطع شد و به نقطه ای خیره ماند، نگاهش ترکیبی بود از تمنا ونفرت، رَدِ نگاهش که گرفتم رسید به دختری  که  حجاب اجباری اش را به  کمر گرفته بود. حالا نوبت نگاه دختر بود که با آب دهان به سمت جوان نفرتش را بروز داد. دوباره فریاد جوان بلند شد:حق داری بهم تُف کنی،حتما دلت خنک شد، شنیدی حکمم اعدامه؟ برو دعا کن که زنده نمونم وگرنه تلافی اشک های ننه ام سرت میارم ، بی شرف تو نبودی که دم به دقیقه برام پیامک میزدی داخل باغ دایی ام تنها م بیا پیشم!

 چرا نمیگی خودت خواستی؟از کی می ترسی؟مگه نگفتی با همین چیزی که خوندم ما به هم محرم شدیم و فوقش بابام بفهمه چهارتاکمربند میزنه خلاص، یعنی درد ۴تاکمربند از داغ دل ننه ی من بیشتره چرا به همه عالم و آدم حتی به خودت هم دروغ میگی ...

انگار زور و توان جوان تحلیل رفت که فریادهایش به زمزمه ختم شد:چرا هیچ کس حرف منو گوش نمیکنه ؟خدایا خودت به دادم برس،من وننه ام بی کَس و تنهاییم

هنوز هم پس ازبیست سال وکالت کردن،تاب و توان دیدن چنین صحنه هایی ندارم وسر درد و میگرن ارمغان ماندن در چنین حال و هوایی است لذا معطل نکردم وراهی راه پله ها شدم،چند قدم  دور نشده بودم که اشک های تلخ مادر وضجه های متهم، جلوی چشمانم به تصویر کشده شد .

با خودم عهد کرده بودم در پرونده‌های منافی عفت ورود نکنم ،اما التماس و گریه های پسر بچه ۲۰ ساله  و چهره ی مستاصل مادرش  طوری روی ذهن و فکرم  رژه می رفتند که برای لحظه ای مغزم قفل شد ،انگارقدم هایم به فرمان من نبودند که بی اختیار برگشتم  سمت مادرپسربچه ، ناخودآگاه بطری آبی  که دستم بود، باز کردم و به مادر دادم، پاسخ  سلامم را با سر داد و چادر به صورت کشید وبا آهی جگرسوز گفت:خدا هیچ مادری را شرمنده ی بچه اش نکنه!

صورت تکیده و گودی زیرچشمانش حکایت ازغم و غصه ای داشت برابر با عمر پسربچه ،دل به دریا زدم وبا مادر وارد گفتگو شدم؛ گفت :خجالت زده ام مادر، نمیدونم کی راست میگه کی دروغ !فقط می دونم عمری کلفتی خونه ی مردم  کردم تا نون حلال دست این بچه بدهم . هفت سالش بود که باباش از داربست افتاد، بچه ام یتیم شد و من بی پناه ،مادر به چشمِ بچه اش نگاه کنه راست و دروغ حرف هاش و میفهمه،مطمئنم دروغ نمیگه،بچه ای که با نون زحمت کشی بزرگ شده فعل حروم نمی کنه اما هیچ کس گوش به این حرف ها نمیده، یک سال شبانه روز التماس دختر و باباش کردم به پاشون افتادم ،التماسشون کردم تا بگذرن از جون بچه ام ...

کلامش را قطع کردم و گفتم:هیچ مادر و پدری شرمنده ی بچه اش نمیشه مادر،پدر ومادر خدای بچه هاشون هستند مخصوصا شما که برا پسرتون هم پدر بودید هم مادر،ناخودآگاه روی تکه کاغذی نوشتم؛خدابزرگه مادر،به این شماره فردا زنگ بزنید .

سر به آسمان گذاشت وبا دعایی بدرقه ام کرد.

یک ساعت درد دل و گفتگو با مادر، خروجی اش این شد ؛دو سالی است که محسن با نرگس دوست هست و آن روز هم خودش به محسن زنگ زده و به باغ دایی اش دعوتش کرده اما  دختر مدعی است که در باغ مشغول قدم زدن بوده که پسر از دیوار باغ به پایین می پرد و به او تعرض می‌کند. ازآنچه که مادر محسن در دفتر برایم نقل کرد چند صفحه ای گزارش تهیه کردم تا به وقتش با اوراق پرونده  مورد بازبینی قرار دهم.

جان یک جوان بیست ساله در گرو اعمال یکی از این دو کلمه در حکم دادگاه است(( زور یا رضایت ))نتیجه ی یکی دار مجازات ونتیجه ی دیگری نجات جان یک جوان،در مواجه با چنین موقعیت هایی است که به واقعی ترین شکل ممکن به حرمت وارزش کلمات در حرفه ی وکالت و امر قضا پی میبرم .

آن روز قرارشد به اتفاق مادر به دادگاه بروم تا با گرفتن کپی از اوراق پرونده بتوانم به جزئیات پرونده دسترسی داشته باشم، چند شبانه روز سطر به سطرپرونده ای که در یکصد وبیست و هفت صفحه ، زندگیِ تنها دلخوشی یک مادر  در آن خلاصه شده بود  را خواندم . دو نکته مهم در پرونده می توانست جان بچه را نجات دهد؛ یکی چک کردن دوربین های مداربسته و دیگری پیام های ارسالی دختر خاصه،پیامکی که محسن مدعی بود نرگس با ارسال آن وی را به باغ دعوت کرده، بنا به محتویات پرونده هردو مورد، بررسی شده ولی نتیجه ی بررسی کمکی به کشف  آنچه به زعم محسن و مادرش حقیقت ماجراست نکرده بود.با این وجود حس می کردم تکه ای از پازل پرونده کم است که همین حس موجب می شد  به دفعات پرونده را مرور کنم وهر مرتبه بیشتر به این یقین نزدیک می شدم که چیزی این وسط گم شده،این حس  در کنار چشمان نگران مادر سبب تکلیفی شد تا دل به دریا زده و برای اولین بار وکالت  پرونده منافی عفت را قبول کنم.

اولین درخواستم از قضات محکمه ضمن لایحه اعلام وکالت، ملاقات با محسن بود که پذیرفتند.راهرو منتهی به سالن ملاقات با دو مهتابی نیم سوزکه مدام خاموش و روشن می شد فضای غم انگیز زندان را به سکانسی درام تبدیل کرده بود که جوان قوز کرده ای از نقطه ای تاریک سلانه سلانه طوری که می شد از اعماق وجودش نومیدی را دید به سمت نور گام بر می دارد اما منشا نور با هر گام وی دور و دورتر می شد تا جایی که برای لحظاتی  به حضورش در آن فضا مشکوک شدم.

هنوز روی صندلی آرام نگرفته بود که احوال مادرش پرسید:میشه ازتون خواهشی کنم؟حواستون به مادرم باشه،می ترسم بعد از من...

همین که خواست از حکم اعدام وعاقبت اجرای حکم حرفی بزند بغضش ترکید ،دوباره همان تصویر دلخراش راهرو دادگاه شکل گرفت  که توصیفش حاصلی جز انتقال رنج و تلخ کامی که برای دقایقی با تمام وجود حس کردم ندارد وبهتر است بگذرم وبه نکته ای که تا آن روز از نگاه همه حتی خود محسن هم مغفول مانده بود بپردازم.

ارتفاع دیوار!!در کنار قضیه پیامک و دوربین مداربسته آنچه که حکم شاه کلید حل معمای پرونده را داشت ارتفاع سه متری دیواری بود که شاکی مدعی بود محسن برای ورود به باغ از بالای آن پریده!!اینکه جوان لاغر و نحیفی با ۱۶۰سانتی متر قد چطور از ارتفاع سه متری دیوار بالا رفته و سپس به درون باغ پریده با هیچ منطقی سازگار نبود.لذا صدر قرار معاینه محل با محوریت بررسی ارتفاع دیوار و محل بالا آمدن و پریدن محسن درون باغ را طی لایحه ای از دادگاه تقاضا کردم.

۲۴ساعت پس از ثبت لایحه از طریق سیستم ابلاغات متوجه شدم دادگاه با درخواستم موافقت نکرده و لازم شد حضورا خدمت رئیس دادگا بروم تا دلیل چنین دستوری را بپرسم،وارد شعبه که شدم،قاضی محکمه گفت:دلیلی ندارد که برای شما علت دستور را توضیح دهم،تصمیم دادگاه همانی است که به شما ابلاغ شده...

علیرغم فشار عصبی و ناراحتی از برخورد قاضی سعی کردم به حرمت جان محسن و غم مادرش خودم را کنترل کنم و دلیل درخواستم را بگویم:

اتفاقا  دلیل محکمی دارد ، جان یک انسان و ظهور قاعده درء(در یادداشت.....راجع به این موضوع توضیح می دهم) زمانی که سبب شک و تردید برای اجرای حدود الهی عارض می شود! اگرچه دادگاه دفاعیه ی بنده را نپذیرفت و اقدام به صدور حکم کردند اما پس از اعتراض ،دیوان عالی کشور به جهت نقص تحقیقات حکم صادره را نقض کردو همین موضوع سبب شد تا با جاری شدن قاعده ی درء مجازات محسن از اعدام به شلاق تبدیل شود.

محمدهادی جعفرپور-وکیل دادگستری

  • 20
  • 6
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش