روزنامه ایران نوشت: ۱۹ آبانماه سال ۹۷ فرزندان یک مرد ۵۰ ساله به اداره پلیس مراجعه کردند و از ناپدید شدن پدرشان خبر دادند.
وقتی خانه دوم فریدون که در کرج بود توسط پلیس بازرسی شد، کارآگاهان دریافتند خانه او به هم ریخته است و برای کشف این معما شروع به تحقیقات میدانی کردند و متوجه شدند یکی از همسایههای فریدون با او اختلاف مالی داشته است.
بنابراین سیاوش بهعنوان نخستین مظنون این پرونده در حالی که قصد داشت مسیر پرونده را تغییر دهد، تحت بازجویی قرار گرفت اما طولی نکشید که پلیس هنگام بازرسی از خانه فریدون لوازم شخصی سیاوش را پیدا کرد.
یکی از افسران که به رفتارهای مرد همسایه مشکوک شده بود، شروع به بازرسی خانه مرد مرموز کرد و زمانی که در حمام خانه باز شد، با جسد غرق در خون فریدون که از ناحیه گردن هدف ضربات مرگبار قرار گرفته بود روبهرو شد.
التماس آخر مقتول
با کشف جسد در خانه مرد همسایه به نام سیاوش، وی در بازجوییهای فنی لب به سخن گشود و راز جنایت خونینش را برملا کرد.
سیاوش ۴۸ ساله در اظهاراتش به کارآگاهان جنایی گفت:من به مقتول بدهکار بودم. وقتی با هم بر سر اختلاف مالی درگیر شدیم گردنش را گرفتم، او به زمین افتاد و بعد با چکشی که دم دستم بود ضربهای به سرش زدم و در حالی که از سرش خون میآمد از من خواست او را به بیمارستان ببرم و گفت که دیگر پولش را نمیخواهد و شکایتی هم از من ندارد، اما من در حالی که خون جلوی چشمم را گرفته بود گردن او را گرفتم و با چاقو ضرباتی به گردنش زدم و بعد جسدش را داخل حمام پنهان کردم.
پس از اعترافات تکاندهنده سیاوش، متهم به اتهام قتل عمد دستگیر و با صدور کیفرخواست راهی زندان شد و در چندین مرحله در دادگاه کیفری تحت محاکمه قرار گرفت.
در دادگاه
این متهم در جلسه دادگاه در حالی که اتهامش را قبول داشت، گفت:قبول دارم مرتکب جنایت شدم اما مقتول قبل از اینکه درگیری رخ بدهد، بر سر بدهیای که داشتم ناسزاهای زیادی به من گفت که باعث شد خشمگین شوم و اختیارم را از دست بدهم. بشدت پشیمانم ولی آقای قاضی باور کنید دست خودم نبود و حالا خود را مستحق مرگ میدانم. من به خاطر یک لحظه عصبانیت دست به جنایتی زدم که هر روز کابوسش مقابل چشمانم است. زودتر مرا اعدام کنید تا از این برزخی که گرفتارش هستم رهایی یابم.این متهم پس از محاکمه با توجه به درخواست اولیایدم به قصاص محکوم شد و حالا پشت میلههای زندان در یک زندگی برزخی گرفتار شده که به قول خودش انگار هر روز صبح بر چوبه دار آویخته میشود.
- 12
- 4