قاتل، سرش را روي زانوهاي مادر مقتول گذاشته بود و ميگريست. چهره مادر، در هم فرو رفته بود و چينهاي صورتش با اشك چشمانش يكي شده بود. هيچ مقاومتي از خود نشان نميداد و به روبهرو خيره شده بود. آنها از چهار سال پيش همديگر را ميشناختند. شهرزاد قرار بود با پسر آنها زندگي كند و از دام اعتياد نجاتش دهد اما كارشان به درگيري و قتل منجر شده بود. زندانياني كه با دستبند و پابند، به ديوار دادگاه تكيه داده بودند، تصور ميكردند آنها مادر و دختر هستند اما واقعيت غير از اين بود. جان شهرزاد، دست پدر و مادر مقتول بود و آنها قصاص ميخواستند. هر دو ميگريستند و هيچ نميگفتند تا اينكه پدر مقتول از پلههاي دادگاه بالا آمد. همسرش جايش را به او داد و مرد كنار شهرزاد نشست. با لحني بسيار آرام گفت: «ما شما را دوست داشتيم. ببين چه كار كردي، اگر همان نيمه شب كه درگير شديد و بهنام چاقو خورد به اورژانس زنگ ميزدي، الان زنده بود. نه اينكه دو ساعت بعد خبرشان كني. چاقو كاغذ را ميبرد چه برسد به گردن.»
قطرههاي اشك، از پشت شيشه عينك شهرزاد ديده ميشد. خيال پايين افتادن نداشتند. زن ٣٥ ساله در سكوت، گريه ميكرد طوري كه سفيدي پوست صورتش به كبودي كشيده بود. به حرف آمد: «بابا، من زنگ زدم اورژانس، وقتي درگير شديم، نميدانم چطور شد كه چاقو به گردنش خورد. من...» نفسي گرفت تا حرفش را تمام كند اما منشي دادگاه در اتاق را باز كرد و زنداني را صدا زد. ١٠ دقيقه تنفسي كه قضات اعلام كرده بودند كافي بود تا تغييري مهم در پرونده ايجاد شود. شهرزاد هنوز نميدانست چه اتفاقي افتاده. گوشه چادر مشكياش را گرفت و موهاي سرش را با آن پوشاند. دستمال كاغذي گلوله شده را به آرامي فشرد و وارد دادگاه شد. پشت جايگاه ايستاد. او تا يك ساعت پيش، به جرم قتل عمد بهنام، مردي كه ٤ سال با او همخانه بود، در آستانه قصاص قرار داشت اما حالا شرايط فرق كرده بود. رييس دادگاه به منشي دستور داد، بنويسد: «به گواهي تصاوير تهيه شده از جسد، جراحت وارده به گلوي مقتول سطحي بوده در حالي كه اگر متهمه قصد قتل داشت، بايد جراحت عميقتري ايجاد ميشد، بنابراين عنوان اتهامي به قتل شبه عمد تغيير ميكند.» و رو به شهرزاد كرد و پرسيد: «اين اتهام را قبول داري؟» او از زير عينك، اشكهايش را پاك كرد و گفت: «بله، قبول دارم.» صداي گريه پدر و مادر مقتول بلند شد «شهرزاد مثل دخترمان بود.»
قتل چطور اتفاق افتاد؟
٢٤ فروردين امسال، ماموران پليس از وقوع يك فقره درگيري منجر به قتل در خانهاي مسكوني در خيابان اشرفي اصفهاني باخبر شدند. با حضور آنها مشخص شد زن و مردي جوان با يكديگر درگير شدهاند و مرد به دليل اصابت چاقو به گردنش دچار خونريزي شديد شده و جان خود را از دست داده است. متهمه كه شهرزاد نام داشت پس از انتقال به كلانتري به قتل اعتراف كرد تا پروندهاش پس از چند ماه، براي رسيدگي در اختيار شعبه دهم دادگاه كيفري استان تهران به رياست قاضي محمدباقر قربانزاده قرار گيرد. صبح ديروز، در حالي كه پدر و مادر مقتول در ابتداي جلسه دادگاه درخواست حبس طولاني براي متهمه را داشتند، تصميم خود را تغيير دادند و با ارايه تقاضاي قصاص، گفتند: «وقتي ايشان (متهمه) پيدا شد ما خوشحال شديم. چون شوهر قبلياش معتاد بود و درد اعتياد را كشيده بود. فكر ميكرديم ميتواند بهنام را ترك بدهد. هميشه هم مراقبش بود. اما آن روز در يك درگيري او را به قتل رساند. ما قصاص ميخواهيم، اينطوري ميتوانيم در آينده به بخشش هم فكر كنيم.»
شهرزاد متولد ٦١ است. شوهر اول او اعتياد داشت و چند سال پيش به دليل ايست قلبي جان سپرد. او در همان ابتدا قتل عمد را رد كرد و گفت: «از ٤-٥ سال پيش در پارك با بهنام آشنا شدم. او را دوست داشتم اما اعتيادش خيلي ناراحتم ميكرد. هر از گاهي به خانهام ميآمد و پيشم ميماند. روز حادثه، شام را با هم خورديم. سپس او تسبيح و چاقويش را در جاكفشي گذاشت و بيرون رفت. از حرفهايي كه پشت تلفن زد، فهميدم براي خريد مواد رفته. ساعت ٢:٣٠ شب برگشت.
حالش خيلي بد بود. در زد. باز نكردم. گفتم نميگذارم اينجا مواد بكشي. تهديد كرد اگر نگذاري در همين راهرو مواد ميكشم و آبرويت را ميبرم. پايش را لاي در گذاشت و با هلي كه داد، وارد خانه شد. گوشي را برداشتم به مادرش زنگ بزنم، عصباني شد و مرا آدم فروش خطاب كرد. درگير شديم. موهايم را كشيد. بازويش را گاز گرفتم اما او چاقويش را از جاكفشي برداشت و به سمت صورتم پرتاب كرد. خودم را كنار كشيدم و در يك لحظه چاقو را از دستش گرفتم. او تيزي چاقو را با دستش گرفت و من هم هلش دادم و از خانه بيرونش كردم. چند دقيقه كه گذشت، در را باز كردم، ديدم خون در راهرو راه افتاده. بهنام هوشيار بود. به اورژانس زنگ زدم گفتند، جاي خونريزي را فشار بده. همين كار را كردم اما او فوت كرد. من اصلا متوجه نشدم كه چاقو چطور به او خورد.»
در پايان دادگاه، قضات وارد شور شدند و اتهام شهرزاد را به قتل شبهعمد تغيير دادند كه به اين ترتيب متهمه از قصاص نجات يافت. او در آخرين دفاع خود از اولياي دم تقاضاي بخشش كرد و گفت: «قصد و نيت اين كار را نداشتم.»
- 15
- 6