به گزارش میزان،زوج جوان پس از اینکه روبهروی رئیس شعبه ۲۶۴ دادگاه خانواده نشستند درخواست طلاق توافقی خود را ارائه کردند. مرد جوان به نام سعید آرام و قرار نداشت و از رفتارش معلوم بود انتظار و سکوت قاضی آزارش میدهد. وقتی رئیس شعبه سرش را از روی پرونده بلند کرد سعید شروع به حرف زدن کرد و گفت: من کارم تجارت است و ناچارم برای انجام پروژهها، مرتب در سفر باشم. وقتی با سمانه آشنا شدم او در جریان کار و سفرهایم بود.
من و سمانه یک سال پیش با هم آشنا شدیم. ارتباط ما از همان زمان آغاز شد اما چون من مرتب در سفر بودم کمتر یکدیگر را میدیدیم. بیشتر وقتها با هم تلفنی صحبت میکردیم تا اینکه من از او خواستگاری کردم و سمانه هم به من جواب مثبت داد. وی ادامه میدهد: ما بعد از چهار ماه مراسم عروسیمان را جشن گرفتیم. من و سمانه خانهای خریدیم و زندگیمان را شروع کردیم، اما سمانه از همان روزهای اول بهانهگیریهایش را شروع کرد. من همیشه درگیر کارم و سمانه هم از این موضوع ناراحت بود. وقتی من سفر هستم او در خانه تنهاست. اما باید از اول به این موضوع فکر میکرد. حالا بعد از این مدت به این نتیجه رسیدیم که اشتباه بزرگی کردیم که زندگی تشکیل داده و با هم ازدواج کردیم چون هیچ کدام حاضر نیستیم به خاطر دیگری کوتاه بیاییم.
همین موضوع باعث اختلاف بین من و سمانه شد. ما از وقتی ازدواج کردیم مرتب با هم دعوا داریم و با اضطراب زندگی میکنیم برای همین تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم و به نظرمان جدایی بهترین راه حل است تا کمی به آرامش فکری برسیم.
حرفهای مرد که تمام شد قاضی از زن جوان پرسید: شما هم تصمیم به جدایی دارید؟
سمانه مکثی کرد و بعد با قطعیت گفت: بله، من هم راضی به طلاق هستم چون حرفهای همسرم را قبول دارم. درسته که من و او عاشق یکدیگر هستیم اما دیگر نمیتوانم در خانه بنشینم تا شوهرم بعد از چند روز از سفر کاریاش برگردد. اختلافاتی که بین ما پیش آمده غیرقابل حل است. برای همین تصمیم گرفتیم از یکدیگر جدا شویم. فکر میکنم همسرم راست میگوید من و او نمیتوانیم در کنار هم زندگی کنیم، زیرا افکارمان از ازدواج و زندگی چیز دیگری بود.
زن جوان در حالی که با حلقهاش بازی میکرد ادامه داد: ما در مدت شش ماهی که ازدواج کردیم خیلی کم یکدیگر را دیدهایم، از سوی دیگر خانوادههایمان هم توقع دارند به آنها هم سر بزنیم. شاید باورتان نشود من و همسرم فقط توانستیم در یکی از میهمانیهای خانوادگی با هم شرکت کنیم چون هیچ وقت همدیگر را نمیبینیم و شوهرم مرتب در سفر است. پس چرا باید به این زندگی ادامه بدهیم وقتی کنار هم نیستیم...
سعید حرفهای همسرش را قطع کرد و گفت: آقای قاضی من هم همسرم را دوست دارم اما ادامه این زندگی فایدهای ندارد. قاضی بعد از اظهارات این زن و شوهر باردیگر از آنها خواست که در تصمیمشان تجدید نظر کنند تا زندگیشان از هم نپاشد، اما این زن و شوهر جوان همچنان اصرار بر جدایی داشتند. آنها مدعی بودند که با هزار زحمت توانستند به دادگاه بیایند و دیگر فرصت تجدید نظر ندارند، آمدهاند تا حکم جدایی را بگیرند و در دفترخانه ثبت کنند. قاضی دادگاه هم وقتی اصرار آنها را دید حکم طلاق توافقی را صادر کرد.
- 16
- 5