دوشنبه ۰۳ دی ۱۴۰۳
کد مقاله: ۹۶۰۹۰۰۰۵۳

بیوگرافی امیر کاظمی بازیگر جوان + عکس های امیر کاظمی و همسرش

امیر کاظمی,بیوگرافی امیر کاظمی,عکس های امیر کاظمی جدیدترین عکس های امیر کاظمی

امیر کاظمی متولد ۱۹ آبان ماه شصت و نه می باشد. مسیر اصلی بازیگر شدن او همراه با یک اتفاق ساده بود امیر کاظمی در سن ۲۱ سالگی با مهتاب محسنی ازدواج کرد.

چکیده ای از بیوگرافی امیر کاظمی:

نام: امیر کاظمی

زادروز   ۱۹ آبان ۱۳۶۹

پیشه: بازیگر

همسر: مهتاب محسنی

بیوگرافی امیر کاظمی:

امیر کاظمی، بازیگر جوان ایرانی، متولد نوزدهم آبان ماه شصت و نه (۱۳۶۹/۸/۱۹) می باشد. پدرش ایرانی و مادرش اصالت آلمانی داشته و خانواده مادری وی نیز در آلمان هستند؛ امیر کاظمی یک برادر کوچکتر از خود به نام آرش دارد. امیر کاظمی در سال ۱۳۹۱ با مهتاب محسنی ازدواج کرد.

این بازیگر در مورد زود ازدواج کردنش می گوید:«در بیست و یک سالگی ازدواج کرده ام. شاید خیلی ها فکر کنند که این سن برای ازدواج زود است اما من اینطور فکر نمی کنم و معتقدم اگر کسی شرایطش را داشته باشد، خوب است در همین دوران ازدواج کند. من با کمترین پول به خواستگاری رفتم و عقد کردیم و خدا را شکر همسرم خیلی فهمیده و عاقل است و عروسی و جشن از من نخواست. با پولی که قرار بود برای جشن عروسی هزینه کنیم، خانه رهن کردیم و بعد از عقد سر خانه و زندگی مان رفتیم.»

 امیر کاظمی علاوه بر بازیگری در زمینه ورزش های شنا و اسکیت نیز به صورت حرفه ای فعالیت کرده و در زمانی یکی از بازیکنان تیم ملی اسکیت بوده است؛ علاوه بر این در حوزه موسیقی هم فعالیت می کند و پیانو ، کیبورد و پرکاشن را به صورت حرفه ای می نوازد؛ امیر کاظمی به کارهای خبرنگاری نیز بسیار علاقه مند بوده و در مجلات مختلف و سایت سینمای ما فعالیت خبری داشته است.

امیر کاظمی برای نخستین بار در فیلم کوتاه دوئت به کارگردانی مروتی در سال ۸۵ جلوی دوربین رفت. اما مسیر اصلی بازیگر شدن او همراه با یک اتفاق ساده بود؛ در ۱۴ سالگی زمانیکه برای تهیه یک گزارش به محل فیلمبرداری سریال کتابفروشی هدهد می رود، مرضیه برومند به او پیشنهاد بازی در سکانس پایانی این سریال را می دهد که این سکانس پایانی، سکانس آغازی فعالیت حرفه ای امیر کاظمی می شود. قدم بعدی امیر کاظمی بازی در سریال همه بچه های من در نقش پسرک کوچکی است که در کنار بازیگران بزرگی همچون مهرانه مهین ترابی خوش درخشید.

امیر کاظمی,بیوگرافی امیر کاظمی,تصاویر امیر کاظمی امیر کاظمی در سریال همه بچه های من

مصاحبه ای جالب و خواندنی با امیر کاظمی و همسرش:

آقای کاظمی چرا این قدر زود ازدواج کردی؟

به نظر شما مگه زود ازدواج کردم؟؟

نه اما فکر می کنم توی این سن و در ۲۱ سالگی برای تو و مهتاب زود بود؟

وقتی آدم مورد نظرت را پیدا کنی و با اون خوشبخت باشی یعنی این که درست انتخاب کردی و اون وقته که یک لحظه تاخیر هم جایز نیست، باید زود دست بجنبونی(با خنده)! برای من همین طوری بود با این که من اصلا فکرش را نمی کردم که توی این سن ازدواج کنم اما وقتی قراره که یک اتفاقی بیفته تو نمی تونی جلوی اون اتفاق رو بگیری، برای من و مهتاب هم همین طوری بود، این قدر همه چیز درست و سر جای خودش اتفاق افتاد که تا چشم باز کردیم دیدیم همه چیز تمام شده و الکی الکی شدم مَرد خانواده.

تا جایی که خبر داریم شما دو نفر مراسم عروسی هم نگرفتید چرا؟

به نظرم این درست ترین کاری بود که من و مهتاب انجام دادیم، همه حرف من اینه که اگه قراره کاری را انجام بدیم باید انجامش بدیم و به درست ترین شکل ممکن هم انجامش بدیم، از دید من و مهتاب، گرفتن عروسی کار جالبی نبود، آره عروسی نگرفتیم برای این که با خودمون گفتیم خرج عروسی را صرف خرید خونه و پس انداز کنیم، خُب قبل از ازدواج و در دوران نامزدی مون من واقعا آدم ولخرجی بودم و هر درآمدی را که از کارم داشتم تا ریال آخرش خرج می کردم. اما حالا قضیه کاملا فرق کرده، مسئولیت یک زندگی روی دوش من افتاده. ما مراسم عروسی نگرفیتیم تا اون پول را برای یک کار دیگه صرف کنیم.

گفتی که مراسم ازدواج و عقدتون خیلی ساده برگزار شده، می شه برام بگی که هزینه این مراسم برای امیر کاظمی چقدر تمام شد؟

شاید باورش برای کسانی که این گفتگو را می خوانند سخت باشد اما کل خرج مراسم برای من چیزی نزدیک به ۳۰۰ هزار تومان شد، خیلی ساده تر از اون چیزی که حتی خودم تصور می کردم، صادقانه اگر بگویم حتی مهتاب هم توقع زیادی نداشت، دو تایی با هم رفتیم و ۲ تا حلقه نقره خریدیم. با این که شاید از جانب خانواده ها هم خیلی در فشار بودیم که یک حلقه طلا، اما همین حلقه های نقره برای من و مهتاب اولین خرید مشترک زندگی بود البته پر از خاطرات شیرین شد، حتی توی سفر امسال شمال مهتاب همین حلقه نقره ای رو که شاید ارزش چندانی هم نداره گم کرد و ما از یک شهری به همون شهر مقصد برگشتیم و حلقه مهتاب را پیدا کردیم. چیزی که برات عزیز باشه هیچ وقت گُم نمی شه، برای همینه که می گم در عین سادگی هم می شه کاری کرد که احساس رضایت کنی. هزینه محضر و عاقد و دسته گل هم روی همین ۳۰۰ هزار تومن حساب شد.

مهتاب، همسرت راست می گه؟! تو دلت نمی خواست که مثلا یک حلقه گرون دستت کنی؟

نه! واقعا دلم نمی خواست، به قول تو یه حلقه گرون چند میلیون تومانی هم دستم کردم، چه اتفاقی می افتاد، وقتی من امیر را دارم یعنی همه دنیا را دارم، مراسم عروسی نگرفتیم، خُب الان اتفاقی افتاد؟ نه! مهم اینه که کنار کسی که دوستش داری احساس رضایت و خوشبختی کنی، باورت بشه که با هیچی هم می شه خوشبخت بود. گرفتن مراسم عروسی پر هزینه و مجلل که می شه عین اسراف، می شه عین ولخرجی، آخه چرا؟؟ باور کنید همه کسانی که مراسم عروسی پرهزینه و مجلل گرفتند و هزار و یک خرج اضافه هم داشتند حتی یک بار هم فیلم عروسی خودشون را کامل و با حوصله نگاه نکردند. وقتی می شه با هیچی هم خوشبخت بود پس چرا نباید این کار را کرد.

خیلی دلم می خواد بدونم شما دو نفر چطوری با هم دیگه آشنا شدید و امیر در تو چه چیزی دید که احساس کرد نیمه گمشده زندگی اش تویی؟

امیر: می شه این سوال را من جواب بدم. هرگز روز اولی که مهتاب را دیدم، فراموش نمی کنم، حتی وقتی از مهتاب هم خواستگاری کردم بهش گفتم که چطوری عاشقت شدم و حتی پلان به پلان اون روز را هم براش تعریف کردم و حالا یک بار دیگه برای شما هم تعریف می کنم، روز اولی که مهتاب را دیدم وسط حیاط دانشگاه تهران روی زمین نشسته بود و خیلی راحت و خودمونی داشت قورمه سبزی می خورد، اونم چه خوردنی که نصفی از همکلاسی هاش کنارش نشستن و به هیچکسی حتی یک لقمه هم تعارف نکرد. وای هنوز هم، او صحنه و با یادآوری اون روز حالم عوض می شه، توی اون لحظه این قدر حالم دگرگون شد و تو یک نگاه عاشق شدم که هم حرف زدن یادم رفت هم این که اون روز از انقلاب تا شهرک غرب را پیاده رفتم. این اتفاق ساده تمام زندگی من را عوض کرد و دو سال من تحمل کردم برای رسیدن به مهتاب.

مهتاب از کدوم یکی از کارهای همسرت بیشتر از بقیه حرص می خوری؟

مهربونی کردن بیش از حدش به آدمها. من اصلا مخالف مهربونی کردن و خوبی نیستم اما معتقدم باید به کسانی مهربونی کرد که لااقل لایق اون مهربونی باشند، امیر خیلی خوبه، نه تنها خودش همه اعضای خانواده اش این طوری هستند، به خصوص پدرش و فکر می کنم امیر هم به پدرش رفته، پدر امیر آدمی است که اگر کسی در حقش بدی هم بکنه باز هم به اون آدم، خوبی می کنه و امیر هم درست مثل پدرش می مونه، واقعا بلد نیست بدی کنه برای همین بعضی وقت ها از این کار امیر و این که زیادی نسبت به آدم های اطرافش، مهربونی افراطی می کنه حرص می خورم.

توی این مدت آشنایی تون و جدی شدن مسئله ازدواج تون اولین قهر و بحث که با هم دیگه کردید کی بوده و سر چی؟

امیر که اصلا بلد نیست قهر کنه و من هم اگر بلد باشم که نیستم نمی تونم با کسی قهر کنم، اصلا فلسفه و مفهوم قهر را نمی فهمم و نمی دونم چرا باید با کسی قهر کرد. یکی از نکاتی که من و امیر در اون تفاهم کامل داریم اینه که درباره هر چیزی با هم دیگه مشورت می کنیم و اگر مسئله ای هم اتفاق بیفته درباره اون حرف می زنیم، نه این که با همدیگه بحث و

قهر کنیم، به نوعی کارهامون و دلایل مون رو به شور می ذاریم و برای هم حُرمت و احترام زیادی قائلم هستیم و تا به امروز هم نه دعوا کردیم، نه بحث و قهر!!

مهتاب، خوشبختی را تعریف کن؟

خوشبختی یعنی امیر، خوشبختی یعنی لمس همین چیزهای کوچیکی که شاید تو نگاه خیلی ها به نظر نیاد.

خوشبختی یعنی وقتی اراده کنی باید هدفت را به دست بیاری، خوشبختی یعنی همون چیزی که آرزوش را داشتی و نمی دونستی کیه و چطوری به دستت رسیده و بی هیچ برنامه ای سر و کله اش توی زندگی ات پیدا شده، خوشبختی یعنی کسی که باهاش به آرامش برسی.

امیر: خوشبختی یعنی از شرایطی که داری حتی اگر بد، راضی باشی و لذت ببری خوشبختی یعنی برای طرف مقابلت از جونت مایه بذاری و کاری کنی که اون آدم بی نهایت خوشحال باشه و کاری کنی که به خاطر اون زندگی کنی.

امیر کاظمی,بیوگرافی امیر کاظمی,همسر امیر کاظمیعکس همسر امیر کاظمی

مایلیم بیشتر درباره ارتباط بین ورزش و سینما حرف بزنیم. با بازیگری رو به رو هستیم که تا همین چند سال قبل خبرنگار بود و بعد از آن هم یک ورزشکار حرفه ای رشته اسکیت. بعد هم ورزش اسکیت را تا رده حرفه ای و ملی ادامه داد و ناگهان تبدیل شد به یک بازیگر جوان و خوش آتیه.

راستش من باید اعتراف کنم که معمولا آدم صفر و صدی هستم. یعنی یا کاری را با تمام وجود انجام می دهم یا اصلا به درجه ای از شناخت اولیه اش هم نمی رسم. این البته خب ایراد است اما حضور من در ورزش و سینما و کار خبری، همه اش نشات گرفته از این خصلت رفتاری ام بود.

 قبل از ورود به ورزش، یک سوال کوتاه درباره سریال شمعدونی. الان که بازیگر شدی بیشتر توی چشم رفتی یا وقتی که یک ورزشکار حرفه ای بودی؟ یا حتی وقتی خبرنگار حوزه سینمایی بودی؟

راستش این سریال یک چیز عجیب و غریب بود. یعنی خود من هم فکر نمی کردم تا این حد دیده شوم. طبیعتا از دوران ورزش و خبرنگاری، بیشتر دیده می شوم. همین چند وقت قبل برای بازدید به نمایشگاه رفته بودم این قدر که اطراف من شلوغ شد و مردم تجمع کردند دست آخر حفاظت نمایشگاه خیلی محترمانه من را از سالن بیرون کرد.

با این اوضاع کتاب هم خریدی؟

بله، کتاب خریدن یک اصل فرهنگی است که ما رعایت می کنیم.مثلا خود من؛ سه هزار تومان کتاب خریدم و بیست و پنج هزار تومان هم خوراکی خوردم. یکی از رسوم نمایشگاه همین است. مقدار محدودی کتاب خریدن و مقدار انبوهی خوراکی خوردن!

 مشخصا چه اتفاقی افتاد که بازیگری شدی؟

علاقه مند بودم به کار خبری. از سن خیلی کم شروع کردم به وبلاگ نویسی و در مورد بازیگرها در وبلاگم بیشتر خبر می گذاشتم و کارم اختصاصی تر شد. کمی هم با بازیگرها ارتباط برقرار کردم و آن ها هم خوششان می آمد چون بچه بودم، می گفتند این بچه هم داره کار می کنه بگذار کمکش کنیم. مثلا فرهاد آییش و سروش صحت از افرادی بودند که خیلی کمک می کردند و حتی با سروش سر تئاتر پنجره ها مصاحبه هم کردم. البته فکر نمی کنم الان یادش باشد.

چه اتفاقی افتاد که به صورت جدی تر وارد کار بازیگری شدی؟

امیر قادری و نیما حسنی نسب سایتی راه انداخته بودند به اسم سینمای ما و به من زنگ زدند و خواستند که با آن ها همکاری کنم. فکر کنم نمی دانستند من چند ساله هستم، چون از سن بلوغ صدای من همین قدر بم بود و از پشت تلفن همه فکر می کردند سن و سالم بالاست. یادم هست وقتی برای اولین بار من را دیدند با تعجب گفتند واقعا این صدای پشت تلفن تو هستی؟ کم کم کار جدی شد و از همان سایت وارد بازیگری شدم.

سر صحنه کتاب فروشی هدهد مرضیه برومند رفته بودم برای گزارش، و سکانس پایانی فیلم قرار بود ضبط شود. یک بازیگری قرار بود در این سکانس باشد و تصادف کرده بود. خانم برومند گفت تو می توانی بازی کنی؟ من گفتم بلد نیستم و چه کار کنم و این ها... متن را دادند و رفتم دو دور خواندم و بعد با دو برداشت کار انجام شد. دلیل دو برداشت هم این بود که در برداشت اول صدا قطع بود وگرنه من بدون اشکال انجام دادم.

راستش من خیلی خوب بازی کردم اما همه حواسم به این بود که بابت این کار به من پول می دهند یا نه. خب بچه سال بودم و همه حواسم به این بود که از راه سینما بتوانم پولدار شوم. (با خنده) 

بابت اولین فیلم جدی که کار کردی چقدر دستمزد گرفتی؟

دو سال بعد گلاره عباسی که هنوز بازیگر نبود از طرف خانم برومند زنگ زد به من و گفت خانم برومند می خواهد یک کاری بسازد به اسم همه بچه های من و گفته شما هم بیا برای بازی. من فکر می کردم دوباره یکی از همان سکانس های پنج دقیقه ای است و گفتم که من نمی آیم برای بازی، اما می آیم خود خانم برومند را ببینم.

آن جا خانم برومند یک نوشته ای را دادند به من، شروع کردم به ورق زدن، پرسیدم کدام نقش است؟ گفت: پویا. دیدم پویا همه جا هست و یکی از نقش های اصلی است. بعد هم رامین ناصرنصیر آمد و یک تست بازیگری گرفت و من را قبول کرد برای بازی در آن کار. بعد از آن رفتیم سر قرارداد و رسیدیم به مساله پول.موضوع هم مال ده سال پیش است. من با خودم گفتم اگر دویست و پنجاه تومان بدهند دیگر خیلی خوب می شود؛ یعنی فکر می کردم دویست و پنجاه هزار تومان مال خودم. بعد قرارداد را که دیدم زده بود هفتصد و پنجاه هزار تومانی ماهی! و خب من با آن تصوراتی که داشتم، طوری قرارداد امضا کردم که پاره شد!

مدرسه ای می رفتی که تنها فرد علاقه مند به ورزش در آن جا بودی؟

نه خیر، علامه طباطبایی یکی از بهترین مدرسه هاست و من هم به طور شانسی از دوره راهنمایی تا آخر دبیرستانم را آن جا قبول شدم. اما اصلا درسخوان نبودم.

نمره بالای من دوازده و چهارده بود و همیشه زنگ های ورزش می گفتم من دیسک کمر دارم و خودم هم نمی دانستم بچه ۱۶ ساله دیسک کمرش کجا بود! می رفتم داخل کلاس، روی تخته چرند می نوشتم و معلم زنگ بعد هم می آمد می دید و من را می انداخت بیرون.

امیر کاظمی,بیوگرافی امیر کاظمی,عکس امیر کاظمیامیر کاظمی، امیرحسین رستمی و هوتن شکیبا در سریال لیسانسه ها

داخل مدرسه بودی شیطنت می کردی؟

بله، از یک زمانی به بعد حتی مدرسه هم نمی رفتم. در علامه روال از این قرار است که اگر یک ساعت دیر بروید مدرسه، اول به پدرت زنگ می زنند، بعد به مادرت و حتی تا همسایه ها هم پیش می روند تا پیدایت کنند. بعد من در آن شرایط حفاظت شده طوری نمی رفتم مدرسه که هیچ کس نمی فهمید. صبح به صبح می رفتم مدرسه توی صف حاضری ام را می زدم و می رفتم خانه و ادامه خواب! از یک جایی به بعد مدیر مدرسه فهمید من در می روم، به خاطر من پول داد یک نفر را استخدام کرد که باید بایستد دم در. روز اول هم دست من را گرفت برد پیش دربان و گفت من دارم به تو پول می دهم که فقط این یک نفر را نگذاری در بره. بقیه نمی رن، این به هیچ دلیلی نرود از دیوار، در و... آن روز را با نهایت تلاشم نتوانستم برم بیرون.

با وجود این همه تدابیر امنیتی باز هم از مدرسه فرار کردی؟

بله، فردای همان روز از خانه چادر مادرم را برداشتم گذاشتم توی کیفم و بعد از این که همه از سر صف رفتند بالا، رفتم دستشویی چادر را پوشیدم و رفتم بیرون. سر این چادر سرکردن هم چند بار داشتم گیر می افتادم که به خیر گذشت، چون کفشم مردانه نوک تیز بود و چادر هم کوتاه، یک روز ناظم جلوی من را گرفت و گفت خانم کجا؟ من (با صدای زنونه): ببخشید من مادر فلانی هستم امکانش هست با مدیرتون صحبت کنم؟

ناظم گفت بله خواهش می کنم بفرمایید این طرفی و من داشتم می رفتم بیرون که گفت از این طرفی و خلاصه تا اتاق خود مدیر هم از کنارم تکان نمی خورد و من را راهنمایی می کرد که از کدام طرف بروم. حالا کفش های من هم هی از زیر چادر می زد بیرون. خلاصه از یک کلاسی سروصدا آمد و ناظم رفت و من هم از فرصت استفاده کردم و فرار کردم.

همه این ها را گفتیم تا برسیم به این جا که یک نفر که از ورزش و مدرسه و... فراری بوده، می شود عضو تیم ملی اسکیت! چه جوری؟

این همان قضیه صفر تا صد است که گفتم. پدربزرگ من آلمان زندگی می کند و مادرم به او سفارش داد برای امیر یک کفش اسکیت بفرست. پدربزرگم فرستاد و من جعبه کفش را باز کردم و پوشیدم بعد هم با آن خوردم زمین و خیلی بدم آمد. به مادرم گفتم بیا این را بفروشیم پلی استیشن بخریم.

مادرم هم که دید چاره ای ندارد گفت خب هر چی تو بخوای و رفتیم که کفش را بفروشیم. دیدیم هیچ کس آن را نمی خرید. چون مارکش را نمی شناختند. بعد دیگر مادرم گفت حالا برو کلاس اگر یاد نگرفتی بعدا فکری به حالش می کنیم.

من رفتم آموزش سبک نمایشی در باشگاه انقلاب ثبت نام کردم. به من گفتند اگر یک سال و نیم مداوم بیایی می توانی دوره را تمام کنی و من همان جلسه اول این قدر از اسکیت خوشم آمد که همان جلسه او رو به روی خانه مان در دانشگاه تهران هم کلاس اسکیت داشت و ثبت نام کردم.

سه روز باشگاه انقلاب می رفتم و سه روز دانشگاه تهران که البته آن جا هیچ کس نبود، فقط من بودم ومربی و مربی هم با من خیلی خوب اسکیت کار کرد تا جایی که سر یک ماه من کل اسکیت نمایشی را تمام کردم و بچه های باشگاه انقلاب هنوز دو قدم راه می آمدند و بعد با صورت می خوردند زمین. بعد من آن جا کامل برای خودم می چرخیدم و سرعت می رفتم. این فخر فروختن برایم خیلی خوشایند بود، طوری که من هفت صبح اسکیت به پا می کردم و می رفتم پارک لاله و نه و ده شب با کتک بر می گشتم خانه. اصلا دیگر کفش معمولی پایم نبود.

چه شد تا تیم ملی رفتی و بعد هم ادامه ندادی؟

گذشت، تا این که یک ماه رفتم تیم اسکیت شهرداری و کنار آدم های بیست، بیست و پنج ساله تمرین های سخت انجام دادم. مثلا تابستان ساعت هفت صبح می رفتیم پیست پارک لاله و تا ساعت دو بدون این که اجازه داشته باشیم آب بخوریم تمرین می کردیم. من هم که ۱۲ سالم بیشتر نبود، دیدم که نمی توانم بیشتر از این سختی تحمل کنم و مثل بقیه جاهایی که بهم سخت گذشت فرار کردم و این کلمه «باید» را از رویش برداشتم.

بعد از ازدواجت چه ورزش هایی انجام می دهی؟

الان ورزش های جدیدی را خودم ابداع کردم. ورزشی هست که در خانه انجام می شود و خیلی مفید است و توصیه می کنم به همه. روزی دو سه دفعه جارو می زنم، بخارشوی می کشم، ظرف می شویم، غذا درست می کنم و خیلی هم کالری می سوزانم.

چون خانه ای که می نشینیم از این مدل خانه های بزرگ قدیمی است که وقتی از آن ته شروع می کنم جاروکشیدن تا به این سر برسم دوباره آن ته خاک نشسته. یک حیاط کوچکی هم دارم و بهش خیلی می رسم که خیلی ورزش سنگینی هم هست. باغچه بیل می زنم، درخت ها را آب می دهم، جارو می زنم. الان هم همه ش استرس دارم که نور می رود و باید برسم درخت ها را آب بدهم.

خودت از اول این ورزش ها را دوست داشتی یا بهت القا شده توسط خانم که دوست داشته باشی؟

آدمی که توی سن کم ازدواج می کند این قابلیت تغییر را دارد. مثلا من آب می خوردم لیوان را همین کنارم می گذاشتم و برای لیوان آب یا چای بعدی مادرم دوباره لیوان می آورد برایم و تا آخر شب می دیدی یک عالم لیوان کنار من جمع شده و من هنوز هیچ تکانی نخورده ام اما وقتی که ازدواج کردم دیدم باید یک تکانی بخوریم و با همکارها را انجام بدهیم. من الان موقع ظرف شستن پنجاه درصد کار را انجام می دهم و می گویم خب حالا بیا بنشین بعد!!

اگر فیلمی با محتوای ورزشی پیشنهاد شود قبول می کنی؟

خب البته اگر کار خوب باشد قبول می کنم اما می روم و روی اطلاعاتم کار می کنم،چون دوست دارم بتوانم در مورد کاری که می خواهم انجام بدهم پیشنهاد بدهم.

امیر کاظمی,بیوگرافی امیر کاظمی,تصاویر امیر کاظمیعکس اینستاگرام امیر کاظمی

امیر کاظمی,بیوگرافی امیر کاظمی,مهتاب محسنی همسر امیر کاظمی

امیر کاظمی,بیوگرافی امیر کاظمی,تصاویر همسر امیر کاظمیامیر کاظمی و همسرش مهتاب محسنی

  • 102
  • 20
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۱۸
در انتظار بررسی: ۲۸
غیر قابل انتشار: ۳۵
جدیدترین
قدیمی ترین
من که عاشق اقای امیر کاظمی و بازی هاشون هستم بهترینین اقای امیر کاظمی
واقعا که خیلی خوشتیب خوشگل و همین طور جذاب هستید . من تو عمرم هیچ بازیگر به اندازه شما کمدی و باحال ندیدم دمتون گرم
❤️❤️❤️
سلام اقای امیر کاظمی امید وارم که پیام منو خونده باشید من از ته دلم شما رو دوست دارم اولین بار تقریبا دو سال پیش بود که در سریال لیسانسه ها شم رو دیدم و از بازیتون خوشم اومد بعد ها متوجه شدم که شما چه بازیگر خوبی هستید شما باعث شدین که من به بازیگری علاقه مند بشوم امید وارم که بازیگر خوبی مثل شما بشم راستش رو بخواین دوستانم من را خیلی مسخره میکنند ولی من توجهی نمیکنم چون میدونم شما چه بازیگر خوبی هستید من الان ۱۲ سالمه و کلاس بازیگری میرم امید وارم یک روز شانس بیاورم و شما رو از نزدیک ببینم
من عاشقونه و بنظرم شما بهترین کس برای بازیگری هستید و خیلی سریال هارو میتونید بازی کنید
خیلی خوشتیپ و ناناز هستید من عاشقتونم خیلی دوست دارم از نزدیک ببینمتون‌ و اینکه اصلا بهتون نمی خوره ازدواج کرده باشید
سلام من و بچه های مدرسه همیشه طرف داری شمارو می کنیم
من خیلی شما را دوست دارم
سلام ممنون از شما که اینقدر. از من طرفداری میکنین
سلام ممنون از شما که...
تولدتون مبارک بهترین بازیگر دنیا و جذاب ترین ادم جهان
سلام ممنون از شما که...
اختیار دارین داداش امیر شما عالی هستین
سلام ممنون از شما که...
خوبی از خودتونه
سلام ممنون از شما که...
اختیار دارین
عجب پسر آقایی هستن ایشون موفقیتشون رو آرزو داریم امیدوارم پسر من هم همینقدر موفق بشه در زندگیش.
أصلا بهش نمياد كه ازدواج كرده باشه
عالیییی هستی حقت اسکاره
سلام من خیلی از بازی شما خوشم می یاد مخصا از سریال لیسانسها عالیه بازی می کنید
سلام من خیلی از بازی...
سلام واقعا راست میگه
مشاهده کامنت های بیشتر
ویژه سرپوش