چکیده بیوگرافی انوری:
نام کامل: اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری
تاریخ تولد: اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن ششم هجری قمری، ۱۱۲۶ میلادی
محل تولد: ابیورد، درگز
دوران زندگی: سلجوقیان
حرفه: شاعر، دانشمند، خوشنویس، موسیقی دان، ریاضی دان، ستاره شناس، فیلسوف
لقب: انوری ابیوردی، حجّة الحق
آثار: دیوان اشعار، البشارات فی شرح الاشارات
درگذشت: ۵۷۵ هجری قمری، ۱۱۸۹ میلادی
آرامگاه: مقبرة الشعرای تبریز یا بلخ
زندگینامه انوری
اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری در اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن ششم در روستای ابیورد یا درگز به دنیا آمد. پدرش یکی از کارگزاران درباری بود و برای پسران خود میراث زیادی باقی گذاشت به طوری که انوری همه آن را صرف خوش گذرانی و عیاشی کرد و بعد از مدتی به دلیل فقر، ناچارا به شاعری برای درباری شاهی مشغول شد.
اطلاعاتی که از زندگی این شاعر وجود دارد مربوط به گزارش هایی می باشد که در تذکرهها و آثار ادبی مانند تذکره دولتشاه سمرقندی، تاریخ گزیده حمدالله مستوفی، لباب الالباب عوفی، مجمع الفصحای هدایت و تذکره آتشکده آورده شده اند. آثار خود انوری نیز می تواند اطلاعاتی درباره زندگی او ارائه دهد.
براساس آنچه دولتشاه سمرقندی آورده است؛ انوری در دوران جوانی اش مدتی در مدرسه منصوریه توس مشغول به آموختن علوم مختلف و دانش های عقلی و نقلی نظیر فلسفه، اخترشناسی، موسیقی، ریاضیات، پزشکی، منطق و ادبیات عرب شد. در شعرهای او اشارهای است که بر اثر علاقه به آثار پورسینا، عیون الحکمة او را به خط خود کتابت کردهاست.
انوری به مناطقی نظیر موصل، بغداد، بلخ، مرو، نیشابور و فرارود داشته است، اما در دوران کمال شاعری اقامتگاهش مرو، تختگاه سلطان سنجر سلجوقی بود. زمانی که قطعه ای که در هجو مردم بلخ از انوری منتشر شد موجی از خشم و غوغا نسبت به وی در میان مردم بلخ ایجاد شد، به طوریکه مردم قصد کشتن وی را داشتند. البته انوی جان سالم از این ماجرا به در برد زیرا جمعی از بزرگان بلخ مانند قاضی حمیدالدین بلخی صاحب کتاب مقامات حمیدی به شفاعت از بلند شدند.
مذهب انوری
درباره مذهب انوری اخلاف نظرهایی وجود دارد، براساس عقیده شوشتری، وی یکی از شیعه های دوازده امامی است، البته آنچه از اشعار وی می آید نشان دهنده گرایش او به اهل تسنن می باشد. در اشعار انوی می توان آثار ستایش خلفای راشدین، پیامبر و امام علی را به چشم دید.
ویژگیهای شعری انوری
سبکی که انوری در شاعری پیشه کرده است بین سبک خراسانی و عراقی می باشد، به طوری که او با تکمیل سبک شعری ابوالفرج رونی، راهی را برای ظهور سبک عراقی هموار کرده است. از خصوصیات سبک انوری می توان به استفاده از کنایات و امثال اشاره کرد، چنانکه بسیاری از سخنان او به صورت ضربالمثل در آمدهاند که البته معلول ساختار طبیعی زبان شاعر است. از مشخصات بارز سبک انوری می توان به مضمون آفرینی و استخراج معانی تازه از لابهلای آیات، روایات، تلمیحات و حتی مطالب عادی اشاره کرد که همان شیوه متنبی (شاعر معروف عرب) تداعی می کند.
در شعری که به جامی نسبت داده می شود، انوری در کنار فردوسی و سعدی به عنوان یکی از بزرگان شعر آورده شده است. بسیاری انوری را برای قصیده سرایی اش می شناسند. وی بسیاری از ابیات قصیده گویی خود را در تمجید و ستایش حضرت حق آورده است. برخی توانایی این شاعر را در قطعه سرایی می دانند، البته باید اشاره کرد طنزپردازی هم در اشعار انوری به چشم می خورد.
بسیاری از نقدکنندگان معاصر، انوری را از سرآمدان دوران خود و از ستون های استوار شعر پارسی می دانند که دست قوی در پروراندن انواع معانی و مضامین دارد. براساس آنچه آنها می گویند انوری در طنز به معنی تصویرِ هنری اجتماع نقیضین؛ در هجو، به معنی تأکید بر زشتیهای یک چیز؛ و در هزل، به معنی نزدیک شدن هنجارِ گفتار به اموری که بر طبق قراردادهای رسمی یک جامعه حرام (تابو) به شمار میآید، استاد مسلم است.
پژوهشگر ادبیات؛ بدیعالزمان فروزانفر و شفیعی کدکنی؛ شاعر و محقق غزل سرایی سعدی را تحت تاثیر انوری می دانند. همچنین شعر قطعه «اشک یتیم» پروین اعتصامی را با قطعه «آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی» به یک مضمون می دانند.
انوری و پیامبری در شعر
شهرت این دانشمند به دلیل قصاید و توانایی بالای پردازش ادبی او می باشد. در شعری که به جامی نسبت داده شده است آورده اند، (در شعر سه تن پیمبرانند/هرچند که لانبی بعدی/اوصاف و قصیده و غزل را/فردوسی و انوری و سعدی) توان بالای انوری در استفاده از اصطلاحات ادبی و به کارگیری اصطلاحات ادبی و عبارات لطیف و معانی بلیغ سبب شده است که بزرگان ادب ایران به او با دیده احترام نگاه کنند. افرادی نظیر نظامی عروضی، جامی، آذر بیگدلی ایشان را از بزرگان ادب فارسی معرفی می کنند.
آثار و تالیفات انوری
دیوان انوری دارای نزدیک به ۱۵ هزار بیت می باشد، این دیوان در قالب های شعری مختلفی نظیر قصیده و قطعه آورده شده است. بیشتر شهرت این شاعر براساس قصاید وی می باشد، اشعار فکاهی و هزل او نیز غالبا در قالب قطعه آورده شده اند.
انوری دو اثر دیگر به نام های البشارات فی شرح الاشارات و رسالهای در عروض و قوافی نیز دارد. البشارات فی شرح الاشارات شرح و حاشیه ای می باشد که انوری در خصوص کتاب الاشارات ابن سینا نگاشته و بگونهای آن را تفسیر نمودهاست. یکی از شاعران متقدم انوری به نام قطران تبریزی، کتابی دارد که در تهران نگهداری می شود اما اعلام شده است که این دیوان به خط انوری ابیوردی نگاشته شده است، زیرا با پیشینه ی وی از هنر خوشنویسی نیز همخوانی دارد.
انوری دارای کتابی در طب یا نجوم تحت عنوان کتاب مفید است و برای شاه قطب الدین مودود برزنگی حاکم موصل، تالیف شده است. همچنین کتاب عیون الحکمه ابوعلی سینا را نیز بازنویسی کرده بودهاست.
دانش و مرتبه ی علمی انوری
دائرةالمعارف بزرگ اسلامی در پیرامون دانش انوری اینگونه مینویسد:
انوری از دانشمندان نامور روزگار خود بهشمار میرود و اشعارش، در بردارنده دانشها و معارف آن دوران است. اشارات، تلمیحات، تصویرسازی و مضمونآفرینیهایش، همه از استادی او در منطق، موسیقی، هیئت، ریاضی، علوم طبیعی، نجوم و حکمت حکایت دارد... انوری به ابن سینا اعتقادی تام داشت... وی همچنین کتابی در شرح اشارات ابنسینا با عنوان البشارات فی شرح الاشارات تألیف کرده بود...
کتابی در خصوص حکمت یا نجوم هم به وسیله انوری نوشته شده است که به شاه قطبالدین، صاحب موصل، تقدیم کرده بود. براساس آنچه شفیعی کدکنی اعلام می کند این کتاب همان کتابی است که دولتشاه سمرقندی بدان اشاره کردهاست.
ایرانشناسان اروپایی ریپکا ادعا می کند براساس آنچه از اشعار انوری مشخص است، ایشان تاحدودی به قانون جاذبه نیز پی برده اند. وی این موضوع را در شعار با عنوان «شبی در حال مستی از بامی درافتاد و این قطعه را سرود» بزرگ می داند.
در این قطعه وی افتادن خود را از پشت بام بر خلاف نظر همیشگی علمای آن زمان که آن را مربوط به ماهیت جسم و میل و کشش درونی جسم به سوی پایین میدانستند این بار سقوط شی را به زمین و خواست و ماهیت زمین نسبت دادهاست.
درگذشت انوری
بسیاری سال ۵۸۳ را سال وفات انوری می دانند. ادوارد براون وفات وی را در سال ۵۸۱ و بنا به عقیده هرمان اته و ژوکوفسکی در سالهای میان ۵۸۷–۵۸۵ عنوان کردهاست. انوری طبعی قوی داشت و می توانست مشکلات را به صوت روان و با مهارت کافی بیان کند، همچنین چیره دستی خود را در قصیده و غزل کاملا ثابت کرده بود.
ایشان در بلخ دفن شده است و مقبره الشعرای تبریز و نیشابور را به عنوان آرامگاه او معرفی می کنند.
نمونه شعر انوری
سپهر رفعت و کوه وقار و بحر سخا
علاء دین که سپهریست از سنا و علا
خلاصه همه اولاد خاندان نظام
خلاصه به حقیقت خلاصه به سزا
نظام داد مقامات ملک را به سخن
چنانکه کار مقیمان خاک را به سخا
خدایگان وزیران که در مراتب قدر
برش سپهر بود چون بر سپهر سها
شکسته طاعت او قامت صبی و مسن
ببسته قدرت او گردن صباح و مسا
سخن ز سر قدر برکشد به جذب ضمیر
درو نه رنگ صواب آمده نه بوی خطا
ز باد صولت او خاک خواهد استعفا
ز تف هیبت او آب گیرد استسقا
نهد رضا و خلافش اساس کون و فساد
دهد عتاب و نوازش نشان خوف و رجا
اگر نه واسطه عقد عالم او بودی
چه بود فایده در عقد آدم و حوا
زه ای رکاب ثبات ترا درنگ زمین
زه ای عنان سخای ترا شتاب صبا
به درگه تو فلک را گذر به پای ادب
به جانب تو قضا را نظر به عین رضا
به زیر سایه عدل تو فتنها پنهان
به پیش دیده وهم تو رازها پیدا
نواهی تو ببندد همی گذار قدر
اوامر تو بتابد همی عنان قضا
تو اصل دادن و دادی چو حرف اصل کلام
تو اصل دانش و دینی چو صوت اصل صدا
ز رشک طبع تو دارد مزاج دریا تب
گمان مبر که ز موج است لرزه بر دریا
صدف که دم نزند دانی از چه خاصیت است
ز شرم نطق تو وز رشک لؤلؤی لالا
ز نور رای تو روشن شده است رای سپهر
وگرنه کی رودی آفتاب جز به عصا
تو آن کسی که ز باران فتح باب کفت
مزاج سنگ شود مستعد نشو و نما
تویی که گر سخطت ابر ژاله بار شود
اجل برون نتواند شدن ز موج فنا
به صد قران بنزاید یکی نتیجه چو تو
ز امتزاج چهار امهات و هفت آبا
به سعد و نحس فلک زان رضا دهند که او
به خدمت تو کمر بسته دارد از جوزا
تبارکالله از آن آبسیر آتشفعل
که با رکاب تو خاکست و با عنانت هوا
به شکل آب رود چون فرو شود به نشیب
به سیر باد رود چون برآید از بالا
زمردین سمش اندر وغا به قوت جذب
ز دیده مهرهٔ افعی برون کشد ز قفا
مگر به سایهٔ او برنشاندش تقدیر
وگرنه کی به غبارش رسد سوار ذکا
به دخل و خرج عیاری که نعلش انگیزد
کند ز صحرا کوه و کند ز که صحرا
زمانه سیری کامروزش ار برانگیزی
به عالمی بردت کاندرو بود فردا
بزرگوارا من بنده گرچه مدتهاست
که بازماندم از اقبال خدمت تو جدا
جدا نبود زمانی زبان من ز ثنات
چه باخواص و عوام و چه در خلا و ملا
به نعت هرکه سخن راندهام فزون آمد
همم مدیح ز اندازه هم طمع ز عطا
مگر به مدح تو کز غایت کمال و بهات
چنانک خواست دلم خاطرم نکرد وفا
سخن ببست مرا اندرین قصیده ز عجز
همی چه گویم بس نیست این قصیده گوا
اگر به مدح و ثنا هرکسی ستوده شود
تو آن کسی که ستوده به تست مدح و ثنا
به ناسزا چه برم بیش ازین مدایح خویش
سزای مدح تویی وتراست مدح سزا
به شبه و شکل تو گر دیگران برون آیند
زمانه نیک شناسد زمرد از مینا
خدای داند کز خجلت تو با دل ریش
که تا به مقطع شعر آمدستم از مبدا
همی چه گفتم گفتم که زیره و کرمان
همی چه گفتم گفتم که بصره و خرما
همیشه تا که بود در بقای عالم کون
امید عاقبت اندر حساب بیم و بلا
حساب عمر تو در عافیت چنان بادا
که چون ابد ز کمیت برون شود احصا
به هرچه گویی قول تو بر زمانه روان
به هرچه خواهی حکم تو بر ستاره روا
بر استقامت حال تو بر بسیط زمین
بر آسمان کف کف الخضیب کرده دعا
گردآوری: بخش بیوگرافی سرپوش
- 17
- 4