نام: علی اسفندیاری، نام پدر: ابراهیمخان، نام مادر: اعظمالسلطنه، زادروز: ۲۱ آبان ۱۲۷۶، همسر: عالیه، پیشه: معلم، بنیانگذار: شعر نیمایی، لقب: پدر شعر نو، دلیل سرشناسی: نوآوری در قالب شعر فارسی، رویدادهای مهم زندگی: جنگ جهانی دوم، جنبش مشروطه و....
اینها برخی از مشخصات شناسنامهای مردی است که اگر زنده بود، امروز ۱۲۰ ساله میشد. اما او خیلی زود از این کره خاکی رفت؛ وقتی ۶۲ ساله بود. انگار آمده بود تا یک اتفاق بزرگ در ادبیات و شعر ایران رقم بزند، دین خود به گسترش دنیا را ادا کند و برود. امروز سالروز تولد شاعری است که سرود: آی آدمها که در ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آبها دارد میسپارد جان...
با مصطفی علیپور، شاعر، منتقد ادبی و محقق درباره شعر نیمایی و زندگی علی اسفندیاری همصحبت شدیم.
روستازادهای که سبک شعر ایران را تغییر داده و طرحی نو درانداخت، چه اتفاقی در درون نیما رخ داد که اینچنین شعر را دگرگون کرد؟
نیما در دورهای بسیار خاص از تاریخ معاصر کشور ما زندگی میکرد، دورهای که تحولات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی مهمی رخ داد و جامعه آن دوران اتفاقات عمیقی را تجربه کرد مثل نهضت مشروطه! نیما به این مرحله هم رسیده بود که ادبیات و شعر فارسی به یک خانهتکانی هم در محتوا و هم فرم نیاز دارد تا بتواند بیانگر تحولات آن دوران باشد. همه اینها باعث میشود که آغازگر تحولی عظیم در شعر شود، تفاوت کار نیما از شاعرانی که پیش از او به فکر این تحول افتاده بودند، این است که نیما بیش از دیگران با ادبیات فارسی و ادبیات غرب آشنا بود.
او دانشجوی مدرسه سن لویی بود و ادبیات فرانسه خوانده بود. بههمین دلیل توانایی مطالعه ادبیات غرب را داشته و چون فرانسه مهد تحولات ادبی بود، توانست سبک جدیدی را در شعر فارسی پدید آورد. نیما در سال ۱۳۰۰ با شعر افسانه تحول را شروع میکند اما به مرور قالبهای جدید را در اشعار دیگرش تجربه کرد و در سال ۱۳۱۶ که شعر ققنوس را منتشر میکند، این تلاش و تجربه بخوبی مشهود است. آنقدر تمرین میکند تا به شکل کمالیافته که مورد نظر خودش بوده، میرسد. به گمان من نیما جزو چند شاعر نامآور دنیاست که نامش در تاریخ ادبیات جهان ثبت شده است.
به نظر میرسد یکی از امتیازات شعر نیما که باعث محبوبیت و ماندگاری او شده، آشنایی عمیق او با فرهنگ ایرانی است که در واژهسازیهایش دیده میشود.
دقیقا ! نیما ادبیات کهن ایران را بخوبی میشناخته و در ردهبندی شاعران ایرانی به سبک خراسانی تعلق دارد. حتی در اشعار نیماییاش هم از لحاظ زبانی به سبک خراسانی وفادار است.در کتاب «صبحدمان» این سبک شعر نیما را بررسی کردهام. در سال ۱۳۱۶ که شعر نیمایی به اوج میرسد و تفاوتهای آشکاری با شعر کلاسیک ما دارد، اما به لحاظ سنتهای زبانی بشدت متاثر از سبک خراسانی است. این امتیاز نیما بوده که از امکانات شعر گذشتگان استفاده میکرده تا شعر نو بگوید، بنابراین میتوان گفت اگر شاعری از امکانات زبانی گذشتگان استفاده میکند، دلیل بر کهنگی او نیست. فکر و نگاه است که به شعر نوآوری میدهد.
در شعر نیما امید و ناامیدی به صورت موازی حرکت میکنند، این نوع نگاه ریشه در کجا دارد؟
ریشهاش در جریانات اجتماعی بعد از شهریور ۲۰ است. از این تاریخ تا زمان حیات نیما، اجتماع پر از امید و ناامیدی است. بعد از شهریور ۲۰ فضای سیاسی کمی باز میشود، اما فراز و نشیبهای زیادی دارد و کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اوج ناکامی ملت ایران در برابر پهلوی دوم است. همه اینها باعث میشود شاعران امید و ناامیدی را تجربه کنند. شاگردان نیما مثل اخوان ثالث هم این ناامیدی را در شعرش بازتاب میدهد که نمونه بسیار خوب آن شعر زمستان است. به همین دلیل میتوان گفت نیما و شعرش نماینده اصلی و تاثیرگذار اجتماع آن روز جامعه ایران است.او و شاگردانش در اشعارشان جامعه و مردم را مثل آینه بازتاب میدهند.
نیما را میتوان از شاعران بومی هم دانست که از فرهنگ و کلمات زادگاه خود بدرستی و زیاد استفاده میکند؟
بله ! و این در تاریخ ما بینظیر است در ۳۰۰ سال اخیر، نیما تنها شاعری است که بشدت متعهد به زبان، فرهنگ و مراسم آیینی سرزمین خودش است. دوستداشتنیترین مکان برای نیما، یوش، مازندران و ایران است که ویژگی بسیار مهم است. اصالتی که او را ماندگار و محبوب کرده است؛ خصلتی که در شاعران و نویسندگان آمریکای لاتین هم میتوان دید. نیما بدرستی این نکته را درک کرده بود اگر میخواهد به شاعر جهانی تبدیل شود بیش از هر چیزی باید به سنتهای بومی و زبانی جامعه خودش وفادار باشد و ترسیمکننده جغرافیایی باشد که در آن بزرگ شده است. او بسیار متعهد به جامعه بومی خودش بود
به همین دلیل میتوان او را جزو معدود آدمهایی دانست که به زبان فارسی خدمت کرده است. او واژگان مازندرانی را وارد زبان فارسی کرده و به گنجینه زبان فارسی افزوده است.این سنت را در شعر شاگردان او هم میتوان دید.اخوان هم بومیگرایی دارد نه به اندازه نیما اما قابل قبول است.منوچهر آتشی بیشتر از دیگران در این راه مقلد استاد بوده است. سلمان هراتی نیز از شاعرانی است که به بومیگرایی اعتقاد داشته و در این زمینه میتوان او را یکی از رهروان نیما دانست
جلال آلاحمد در کتاب ارزیابی شتابزده و مطلب «پیرمرد چشم ما بود» تلویحا به این نکته اشاره میکند که نیما به اصطلاح گوشت تلخیهای خاص خودش را داشته است.
نمیتوانیم از این بابت قضاوت درستی داشت.نیما زندگی فقیرانه و گذران سختی داشته، از آموزش و پرورش اخراج شده و وابسته به حقوق کارمندی همسرش عالیه بوده که همه اینها زندگی او را دشوار میکرده. در یادداشتهای شخصیاش در جایی میگوید روزی اخوان ثالث به دیدار او میرود . نزدیک ظهر که اخوان متوجه میشود نیما ناهار ندارد، خداحافظی میکند و میرود که نیما معذب نشود. اما این نوع گذران زندگی، سختیهای زیادی را برای او به وجود میآورد و تلخیهای نیما گاهی بیراه نبوده است.
رابطه عاطفی قوی بین نیما و پدرش هم برقرار بوده ...
پدرش را آدم بزرگی میدانسته آنگونه که در نوشتههایش از او به عنوان قهرمان یاد میکند. از لحاظ شخصیتی بسیار متاثر از پدرش بوده و او را اسباب افتخار خود میدانسته و عاشق شخصیت انقلابی پدر بوده است. از جسارتهای اجتماعی پدر در اشعار و نامههایش بسیار یاد میکند. همچنانکه از نوشتهها و اشعارش میتوان به عشق عمیقی که نسبت به همسرش عالیه داشته پی برد و فهمید، عالیه پناهگاه عاطفی و کلا زندگی نیما بوده است.
- 12
- 4