چکیده زندگینامه ابوالفضل رشیدالدین میبدی
از زندگینامه رشید الدین ابو الفضل یا ابو الفضل رشید الدین میبدی اطلاعات چندانی در دسترس نیست اما احتمال می رود که پدرش جمال الاسلام ابو سعید بن احمد بن مهریزد باشد که در سال ۴۸۰ قمری از دنیا رفت و براساس روایات نقل شده،مزارش تا عهد صفویه پابرجا بوده و مردم به آن توجه زیادی داشتند.
ابوالفضل رشیدالدین میبدی نویسنده کتاب های کشف الاسرار و عدة الابرار می باشد. ایشان در سال ۵۲۰ نوشتن کشف الاسرار را آغاز کرد و به غیر از صفحه ۶۳۶ جلد پنجم که اگر غلط چاپی نباشد، نتوانسته اند اشکالی در آن پیدا کنند.
همین تسلط بر نوشتن تفسیر می تواند نشانه ای از عالم بودن ایشان باشد به طوریکه شاید بتوان گفت وی یکی از بهترین عالمان مفسران ایرانی در قرن ششم بوده است. دوران زندگی وی از نیمه دوم قرن پنجم شروع میشود و به اوایل نیمه دوم قرن ششم خاتمه میپذیرد.
گرایش فقهی ابوالفضل رشیدالدین میبدی
از نظر اعتقادی میبدی یکی از پیروان شافعی در فروع الدین می باشد و از لحاظ فکری به خاندان امام علی (ع) تمایل بسیار زیادی نشان می داده است. به طورکلی شافعی خود دوستدار علی علیهالسّلام و خاندانش بوده است و بیان می کند:
و مات الشافعی و لیس یدری علی ربهام ربه الله
شافعی مرد و ندانست به خدا که علی بود خداش یا که خدا
همچنین درجایی دیگر میبینیم که میگوید:
فما من مومن الا و هو یحب علیا
گرایش اعتقادی ابوالفضل رشیدالدین میبدی
ابوالفضل رشیدالدین میبدی در اصول دین یکی از پیروان اهل حدیث بود و از تاویل بیزار است. باوجودی که میبدی از جمله صوفیان وارسته و عارفان خوشدل بوده اما درباره مسئل مذهبی سختگیر و متعصب عمل می کرده است. وی از عقاید خود شدیدا دفاع می کند و به استدلال علیه دیگر فرق اسلامی ادامه می دهد.
آثار ابوالفضل رشیدالدین میبدی
مهمترین آثار ابوالفضل رشیدالدین میبدی کشف الاسرار و عده الابرار است. این دو کتاب تفسیر شرحی از قرآن هستند که در تالیف آنها به سال ۵۲۰ هجری برمی گردد. این کتاب بر اساس تفسیر الهروی خواجه عبدالله انصاری (که هم اکنون در دست نیست) و در ده جلد نوشته شدهاست.
میبدی علاوه بر این تفسیر کتابی به نام «اربعین» دارد شامل چهل حدیث با شرح و بسط تمام می شود.
اشعار ابوالفضل رشیدالدین میبدی
کتاب کشف الاسرار نوشته ابوالفضل رشیدالدین میبدی دارای صدها بیت و ۸۵ رباعی صوفیانه است که برای هیچکدام از آنها نویسنده ای ذکر نشده است. البته تابه حال پژوهش هایی از سمت محققان جهت کشف صاحب اشعار کشف الاسرار صورت نگرفته است. از آنجایی که برخی از رباعیات از آثار خواجه عبدالله انصاری آمده اند، همچنین می دانیم که کشف الاسرار نیز برگرفته از نفسیر انصاری است، می توان به قطعیت گفت که صاحب آنها چه کسی است. برخی دیگر از اشعار نیز به دلیل نزدیکی زبان، گفتار و ادبیات میبدی و انصاری قابل تشخیص نیستند.
از جمله رباعیاتی که به میبدی نسبت داده شده است اما تابه حال برای یازده شاعر دیگر مانند؛ رشید وطواط، اوحدّالدّین کرمانی، خواجه عبدالله انصاری، رشیدی سمرقندی، بابا افضل کاشانی، ابوسعید ابوالخیر و... نیز گفته شده اند می توان به مورد زیر اشاره کرد:
چشمی دارم همه پر از صورت دوست با دیده مرا خوش است تا دوست در اوست
از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست یا دوست بهجای دیده یا دیده خود اوست
این رباعی براساس آنچه احمد بهشتی شیرازی می گوید، یکی از سرگردان ترین رباعی های تاریخ هزارساله رباعی سرایی ایران است.
برخی اعتقاد دارند که شاید میبدی بر شعر فارسی تسلط نداشته است به همین دلیل برخی رباعیات کشف الاسرار از شاعران قدیمی تر وی هستند. برای مثال رباعی ذیل که خانلری به میبدی آن را نسبت می دهد:
یک تیر به نام من ز ترکش برکش و آن گه به کمان عشقی سخت اندر کش
گر هیچ نشانه خواهی اینک دلوجان از تو زدنی سخت و ز من آهی خوش
از آنجایی که اسمی از میبدی و انصاری در کتاب نزهة المجالس که جنگی از رباعیات مشهور فارسی تا سده هفتم قمری است، آورده نشده است، قضاوت در اینباره دشوار خواهد بود. به همین دلیل برخی از رباعیات کشف الاسرار به اسم میبدی و انصاری مشترکا آورده شده است.
اولین بار پرویز ناتل خانلری رباعیات میبدی را رباعیات انصاری جدا کرد و درکتا ترانه ها آنها را جمع آوری کرد. از جمله رباعیاتی که در این اثر آورده شده اند می توان به موارد زیر اشاره کرد:
رباعی اول:
بخت از در خان ما درآید روزی خورشید نشاط ما برآید روزی
وز تو بهسوی ما نظر آید روزی و این انده ما هم به سر آید روزی
رباعی دوم:
بر شاخ طرب هزاردستان توایم دلبسته بدان نغمه و دستان توایم
از دست مده که زیردستان توایم بگذار گناه ما که مستان توایم
رباعی سوم:
دل را تو به نار عاشقی بریانکن و آنگاه نظر ز دل بهسوی جانکن
گر زان که به راه پیشت آید معشوق این جمله بهپیش پای او قربان کن
رباعی سوم:
چشمی دارم همه پر از صورت دوست با دیده مرا خوش است تا دوست در اوست
از دیده و دوست، فرق کردن به نکوست یا دوست بهجای دیده یا دیده خود اوست
رباعی چهارم:
گلها که من از باغ وصالت چیدم دُرها که من از نوش لبت دزدیدم
آن گل همه خار گشت در دیدۀ من وان دُر همه از دیده فروباریدم
رباعی پنجم:
در هجر من همی بسازم از شرح خیال در وصل همی بسوزم از بیم زوال
پروانۀ شمع را همین باشد حال در هجر نسوزد و بسوزد به وصال
رباعی ششم:
با خود ز پی تو جنگها دارم من صد گونه ز عشق رنگها دارم من
در عشق تو از ملامت بیخبران بر جان و جگر، خدنگها دارم من
رباعی هفتم:
یک تیر به نام ز ترکش، برکش و آن گه به کمان عشق، سخت اندر کش
گر هیچ نشانه خواهی، اینک دلوجان از تو زدنی سخت و ز من آهی خوش
رباعی هشتم:
ای ماه برآمدی و تابان گشتی گرد فلک خویش خرامان گشتی
چون دانستی برابر جان گشتی ناگاه فروشدی و پنهان گشتی
رباعی نهم:
ز اوّل که مرا عشق نگارم نو بود همسایه به شب ز نالۀ من نغنود
کم گشت کنون ناله که عشقم بفزود آتش چو همه گرفت، کم گردد دود
رباعی دهم:
سیارۀ عشق را منازل ماییم ز اشکال جهان، نقطۀ مشکل ماییم
چون قصّۀ عاشقان بیدل خوانند سر قصّۀ عاشقان بیدل ماییم
رباعی یازدهم:
در کوی تو گر کشته شوم باکی نیست کو دامن عشقی که برو چاکی نیست
یک عاشق آزاده نبینی به جهان کز باد بلا بر سر او خاکی نیست
گردآوری: بخش شعر سرپوش
- 15
- 6