از مدتها پیش مترصد فرصتی بودم تا به ریشههای نزول فوتبال ملی انگلستان اشاره کنم و حالا که لیگ این کشور به فرجام خود نزدیک میشود و سرنوشت شش تیم بالای جدول تا حدود زیادی روشن شده است، مسائل روز فوتبال و اتفاقات تلخ و شیرین آن را، مانند ال کلاسیکو و درخشش مسی،ناکامی کارلو آنجلوتی در از دست دادن دو جام در کمتر از دو هفته، داربی شهر منچستر و تقابل مورینیو و گواردیولا در همسایگی یکدیگر را که به آنها به اندازه کافی پرداخته شده، به کنار مینهم و به مسئلهای میپردازم که گرچه موضوع روز نیست، اما همچنان سؤالی است در حوزهی فوتبال که شاید این نوشته، پاسخگوی بخشی از این پرسش همیشگی علاقهمندان به فوتبال انگلیس باشد.
دو تیم لندنی چلسی و تاتنهام، برای کسب عنوان قهرمانی نیم فصل باقی ماندهاند و دو تیم منچستری برای کسب سهمیه، رقابتی بسیار نزدیک دارند و سرانجام دو تیم بندرلیورپول هم شانس کسب سهمیه دارند.
لیورپول برای جام باشگاههای اروپا و اورتون برای لیگ اروپا، این چشمانداز کنونی لیگ برتر جزیره در روزهای پایانی است.
با عبور از این توضیح به واکاوی علت ناکامی تیم ملی انگلستان در عرصه بینالمللی میپردازم. بعد از سال ۱۹۶۶ و قهرمانی این کشور، اندکی بیش از نیم قرن است که بریتانیا که واژه کبیر را هم یدک میکشد، در هیچ جام جهانی توفیقی نداشته و زمانی در حیرت بیشتر فرو میرویم که آنها در جام ملتهای اروپا هم هموازه سریعتر از آنچه توقع داریم به خانه برمیگردند.
یکی از دلایل مهم این نزول، کیفیت پایین مربیان انگلیسی در مقایسه با همتایان اروپایی و آمریکای لاتین خود است. به جدول ردهبندی همین فصل جاری لیگ برتر جزیره نگاهی بیندازیم.
هفت تیم بالای جدول، همگی مربیان غیر انگلیسی دارند.
۱ ـ چلسی ـ کونته (ایتالیایی)
۲ ـ تاتنهام ـ پوچهتینو(آرژانتینی)
۳ ـ لیورپول ـ کلوپ(آلمانی)
۴ ـ منسیتی ـ گواردیولا(اسپانیایی)
۵ ـ منیونایتد ـ مورینیو(پرتغالی)
۶ ـ آرسنال ـ ونگر(فرانسوی)
۷ ـ اورتون ـ رونالد کومان(هلندی)
پس از آلفرد رمزی که با قهرمانی در جام جهانی ۱۹۶۶ به لقب « سر» نائل آمد. رژه جانشینان ناکام او آغاز شد. دان روی و دن گرینوود، بابی رابسون، گلن هادل، استیو مکلارن و روی هاجسون در مقاطع مختلف هدایت تیم کشورشان را بر عهده داشتند که با ناکامی مواجه شدند. تا جاییکه در حال حاضر سکان هدایت این تیم به عهده گرت ساوت گیت است که از مهجورترین مربیان انگلیسی است.
اتحادیه فوتبال انگلیس با اشراف به خلأ بزرگ مربیان بومی خود در استراتژیاش تغییر ایجاد کرد و در دو مقطع گوناگون از مربیان غیرانگلیسی استفاده کرد.
ابتدا سون یوران اریکسون سوئدی را برگزید که در دوران پرفروغ خود از مربیان موفق اروپا و تئوریسینهای نامدار بود. اریکسون که از فوتبال سوئد به ایتالیا رفته بود در آنجا به موفقیت و افتخارات زیادی دست یافت.
اما او هرچقدر در مسابقات مقدماتی جام جهانی و یورو موفق بود، در بازیهای نهایی با ناکامی مواجه شد. با سپری شدن دورهی او، نام بزرگتری به میدان آمد. فابیو کاپلو؛ اما افکار او که برخواسته از خصوصیات ویژه فوتبال ایتالیا بود، هیچ تجانسی با فوتبال انگلستان نداشت.
تقابل دو سبک کاملا متفاوت، کاپلوی نامدار را در چنبرهای از مشکلات تاکتیکی اسیر کرد و از سوی دیگر درگیری او با اتحادیه فوتبال انگلیس که برطبق اصول سنتی و غیرمنعطف اداره میشد، سرانجام به کنارهگیری او منجر شد.
گرچه کاپلو در روسیه هم توفیقی نداشت و باید پذیرفت که عصر او هم به پایان رسیده است. بعد از او انگلستان به مربیان داخلی روی آورد که شرحشان در بالا آمد.
اما تناقض اصلی اینجاست که سیاستگذاری فوتبال انگلیس بر مبنای درآمدهای مالی و پشتوانهسازی اقتصادی است و پیروزیهای ملی در سایهی این تفکر قرار میگیرد.
عامل دوم و بسیار تأثیرگذار در نزول فوتبال ملی این کشور، حضور بیش از حد لژیونرهای خارجی در لیگهای مختلف انگلیس است. زمانی که گری نویل به عنوان دستیار هاجسون روی نیمکت تیم ملی مینشست. بعد از دو شکست متوالی در دو بازی تدارکاتی خانگی در ورزشگاه ومبلی و در مقابل تیمهای آلمان و شیلی در پاسخ به انتقادات گفت: «تنها بیست و یک درصد بازیکنان شاغل در لیگهای جزیره ملیتی انگلیسی دارند.»
انتخاب تیم ملی از بین فقط بیست و یکدرصد بازیکنان موجود، هر مربیای را در محدودیت شدید قرار میدهد و این محدودیت به نزول تیم میانجامد. اگر این آمار و گفتهی گری نویل را صحیح بدانیم و بپذیریم، این عامل بازدارنده برای موفقیت هر تیمی است.
اما در اینجا سوالی پیش میآید که کشورهای صاحب فوتبال اروپایی هم از لژیونرهای زیادی استفاده میکنند. اگر به آمار بازیکنان خارجی آن کشورها هم دسترسی داشتیم، قضاوت بهتری را میتوانستیم بکنیم اما مسلما آمار نقل شده از سوی گری نویل، پایینترین رتبه را در استفاده از بازیکنان بومی دارا است.
آلماها با استفاده از بازیکنان دورگه و تابعیت بخشیدن به آنها، بر مشکلات خود غلبه کردهاند. کاری که فرانسویها با استفاده گسترده از مهاجرین آفریقایی و تزریق آنان به تیم ملی خود انجام دادند.
در میان پنج لیگ معتبر اروپا، لیگ برتر جزیره را پرهیجانتر و دیدنیتر میدانم. کافی است نگاه کنید که این تنها لیگی است که گواردیولا، کلکسیونر جامهای مختلف، در آن دستش به هیچ جامی نمیرسد. این جاذبه لیگ برتر جزیره است که هیچ نامداری در امان نیست.
فصل آتی لیگ قهرمانان اروپا، قطعا شاهد درخشش تیمهای انگلیسی خواهیم بود. در کشوری که براساس قدرت سیاسی خود، اروپای حال حاضر را در سیطرهاش قرار داده است، بدون شک، اقتصاد از ارکان اصلی این قدرت است و فوتبال این کشور هم در چهارچوب همین قواعد کلی قرار دارد.
- 16
- 1