چند روزی است موضوع جادوگری در فوتبال ایران دوباره داغ و افشاگریهای زیادی در این خصوص انجام شده است. برخی مربیان سرشناس متهم به این کار شدهاند و کمیته اخلاق هم به صورت جدی ورود کرده تا با خاطیان برخورد کند. در چنین شرایطی حالا یکی از بازیکنان فوتسال از جادوگری در این رشته پرده برداشته است. حرفهایی که میتواند جنجال جدیدی در رشتهای غیر از فوتبال درست کند.
افشاگری درباره تیمهای تبریزی فوتسال
یکی از بازیکنان که سابقه زیادی در تیمهای لیگ برتری فوتسال دارد و نخواسته نامش فاش شود، درباره جادوگری در این رشته گفته است: «موارد زیادی از دخالت جادوگران در تیمهای فوتسال دیدهام. استفاده از این افراد باعث نابودی بازیکنان بومی تبریز و غیربومیها شد. در بسیاری از تیمها از جادوگر استفاده شده است بهخصوص در زمان حضورم در یکی از تیمهای تبریزی، بهترین بازیکنان بومی در اختیارمان بود؛ تیمهایی مثل گسترش فولاد، بازرگانی و مس سونگون به خاطر این موضوع، بازیکنان بومی و یکی دو غیربومی خود را نابود کردند.»
گرفتن ناخن ساعت ٥ صبح
او در بخش دیگری از صحبتهایش به اقدامات جادوگر در لیگ فوتسال پرداخت و گفت: «شب قبل از یکی از بازیها در اردو بودیم. یکی از اعضای کادر فنی که از جادوگر دستور گرفته بود، هنگام طلوع آفتاب ما را از خواب بیدار کرد و گفت ٣ ناخن از دست چپ و سه ناخن از دست راستتان بگیرید و سپس بخوابید. بعضی وقتها هم ما را ساعت ٥ صبح بیدار کرده و میگفت این دعا را بخوانید و بخوابید. هر کس هم نمیخواند، از ترکیب تیم کنار گذاشته میشد. بعضی وقتها هم دعایی میدادند تا در جیبمان بگذاریم. در تیمهای غیرتبریزی هم دو سه نفر همیشه بودند که فقط میآمدند، دعا میخواندندو میرفتند.»
خوردن آب زمزم قبل از بازی
این بازیکن باتجربه در پایان افزود: «هفتهای یک گوسفند قربانی میکردند؛ البته حکمت قربانیکردن آنها با مسائل دینی متفاوت بود چرا که بعضی حیوانهای دیگر را هم میکشتند و در قبرستان خاکش میکردند. به یاد دارم خودکاری به سرمربی تیم داده بودند و سرمربی باید فقط با آن خودکار قبل از بازی فهرست تیم را مینوشت. همین کارها را کردند که یکسری نابغه و پدیدههای فوتسال محو شدند؛ چون جادوگر میگفت فلان بازیکن خوشیمن نیست و مربی هم باید او را کنار میگذاشت. اینطور میشد که بهترین بازیکن را خانهنشین میکردند.
نمونه دیگر اینکه هنگامی که قبل از بازی میخواستیم از رختکن خارج شده و از زیر قرآن رد شویم؛ باید آب زمزمی را که داخلش ورد خوانده شده بود؛ میخوردیم. همه هم باید از یک بطری میخوردند و سرمربی هم کنار سقا میایستاد. یکی دیگر از اجبارهایی که میکردند، بستن دستبند پارچهای توسط چند بازیکن خاص بود. در این چند سال اتفاقات عجیبی به چشم خودمان دیدهایم که اگر بخواهیم تعریف کنیم، یک کتاب میشود.»
- 18
- 6