به گزارش باشگاه خبرنگاران، می دانم دوره کودکی و نوجوانی سختی را داشته ایی، حالا هم خیلی ها در شرایط سخت هستند و گروهی نیز در خوشی،اولین تصویری که خداداد عزیزی از نوروز دهه ۶۰ یا ۵۰ به یاد می آورد چیست؟
حافظه خوبی ندارم.خیلی چیزها را فراموش کرده ام تا نتوانم زیاد به آن فکر کنم.مسلما تا ۱۸ ، ۱۹ سالگی عید و تعطیلات خوبی نداشتم نزدیک عید هیجان داشتیم که آیا امسال یک دست لباس نو خواهیم داشت؟گاهی همین هم نمی افتاد. تنها خاطره ام یک سکه دو تومنی بود که پدربزرگم به من داد و از خانه آنها خارج شدم و با ذوق سکه را بالا می انداختم و می گرفتم و داشتم برای خرج کردن آن نقشه می کشیدم که از دستم افتاد توی جوی آب!
سکه را از جوی برنداشتی؟
نه، آن زمان شهرداری و این حرف ها مثل حالا نبود ته جوی ها نیم متر لجن داشت با این حال دو ساعت توی لجن دنبال سکه دوتومنی ام گشتم ولی آن را پیدا نکردم و اگر این خاطره یادم مانده به دلیل همان دوساعت گشتن و چند روز ناراحتی به خاطر از دست دادن سکه است.
تلخ ترین عید شما چه سالی بوده است؟
۲۰ اسفند ۱۳۶۹.مادرم به دلیل بیماری فوت شد.ضربه روحیه سنگینی خوردم هنوز ۲۰ سالم نشده بود و تازه داشتم در فوتبال پیشرفت می کردم.عید سال ۷۰ برای من و سایر اعضای خانواده ام فقط عزا بود و عذاب و تا چندسال همین ناراحتی را در دل داشتم.به خصوص وقتی قرار دادهای خوب بستم و هر سال شرایط مالی ام بهتر شد.ناراحت بودم که کاش الان که پولدار هستم مادرم بود تا بهترین ها را برایش بخرم در فقر مطلق با زحمت فراوان مرا پرورش داد.قسمتش نبود بماند و حاصل دسترنجش را ببیند.الان که سه تا بچه دارم باز یاد مادرم و سختی هایش می افتم.( آه می کشد ).بحث را عوض کنید چون دارم اذیت می شوم.
اسم دختر اول شما فاطمه است و دختر دومتان معصومه، در واقع اسم مادرتان را روی دختر دوم گذاشته اید.چرا اسم مادر را روی دختر اولت نگذاشتی؟
چون اسم فاطمه را از بچگی دوست داشتم حتی پدر و مادر هم این اسم را دوست داشتند من دو برادر و یک خواهر دارم که هر یه نفر آنها اسم یک دخترشان را معصومه گذاشته اند و با احتساب دختر من اکنون ۴ معصومه در خاندان عزیزی داریم در واقع خواهر و برادران من هم درست مثل خودم عاشق مادرم بوده و هستند بس که مادر مهربان و فداکار و به معنای واقعی معصوم بود.دختر دوم من ۱۲ فروردین به دنیا آمد و باعث شد برای عید ها یک خاطره و یک جس خوب داشته باشم.
به فرزندانتان چه چیزی عیدی می دهید؟
به اصطلاح خشکه حساب می کنم و با در نظر گرفتن تورم وحشتناک در دهه ۸۰ و ۹۰ ارقام پرداختی عیدی بالا رفته است.
می توانم بپرسم به دختر بزرگتان ماهانه چه قدر پول تو جیبی می پردازید؟
فاطمه الان ۱۹ سال دارد و هیچ وقت به من نگفته پول لازم دارم ولی خودم حواسم است دستش خالی نباشد.خودم هرازگاهی پول به کارتش واریز می کنم.همسرم در جریان جزئیات قرار دارد و هر گاه صلاح باشد پول در اختیار سه فرزندمان قرار می دهد.با این حال گاهی از دختر بزرگ می پرسم حسابت به اندازه کافی پول دارد.از نحوه بله گفتن او می فهمم اوضاع از چه قرار است.
فرزندانتان به شما دروغ هم می گویند؟
چند مرتبه گفتند.اما متوجه شدم به خاطر گول زدن من نبوده.بلکه نخواسته اند ناراحتم کنند.
شما موافق در نظر گرفتن تنبیه فیزیکی برای بچه ها هستید؟
به هیچ عنوان.چون خودم در سن کم حسابی از جانب حاجی بابا نوازش می شدم.از لحاظ چنین تنبیهی فراری بوده و هستم.اصلا الان دوره چوب و کتک نیست.بچه به رفتار پدر و مادر نگاه می کند و با بزرگتر شدن همان رفتار را نشان می دهد.بچه وقتی از سن کم می بیند پدر و مادر نماز می خوانند خودش هم همین کار انجام می دهد.
پسرتان امیرحسین مثل شما عصبانی می شود؟
نه به شدت من ولی دیده ام یک موقعی جلوی حرف زور آرام نمی ماند.
وقتی با خانواده بیرون می رفتید فرزندان کوچک شما از دیدن برخورد مردم با شما تعجب نمی کردند؟
امیر حسین که زمان فوتبال بازی کردن من که به دنیا نیامده بود، وقتی ۵،۶ ساله بود و می رفتیم بیرون می پرسید چرا همه این قدر سلام می کنند؟(خنده)چرا همه با شما عکس می گیرند.خیلی برایش کنجکاوی بود و درک نمی کرد ولی بزرگتر که شد به اصل موضوع پی برد.
برای نوروز امسال برنامه ریزی کرده اید؟
بله؛ اکثر روزها سر تمرین تیم هستم چون ۱۲ فروردین با نفت تهران بازی داریم.فقط می دانم یک ساعت قبل از سال تحویل با خانواده،برادرها و خواهر جمع می شویم منزل پدرمان.
شما بعد از کنار گذاشتن فوتبال به خاطر اینکه نزدیک پدرتان باشید برای زندگی به مشهد برگشتید و همه می دانند هر روز به دیدنش می روید حرفی برای زدن دارید؟
آدم ها مثل هم فکر و رفتار نمی کنند من به فرزندانم گفتم حاضرم جانم را برای تک تک شما بدهم ولی اگر هر سه نفرتان روی یک کفه ترازو باشید و پدرم روی کفه دیگر شک نکنید کف سمت پدر سنگین تر است تمام عشق من به همین است که روزی یک ساعت کنار پدرم بنشینم و درباره اتفاقات ۲۴ ساعته گذشته صحبت کنیم و به هر روشی که فکر کنید حتی شکلک در آوردن ایشان را بخندانم.اصلا من به دیدن هر روز پدرم اعتیاد دارم.(خنده)
وقتی برای مربیگری به شهرهای دیگر مثل اهواز و تبریز می روید چه حس و حالی دارید؟
کنار میایم.تلفنی با حاجی صحبت می کنم و فرصتی پیش می آید برای دیدن ایشان و اعضای خانواده می روم مشهد.
نوروز ۹۵ مسئولیت نداشتید یادت هست تعطیلات را کجا سپری کردی؟
رفتیم شمال و اتفاقا خیلی خوش گذشت.
توی فوتبال مان چه کسی را به عمو نوروز تشبیه می توان کرد؟
نداریم!اما تا دلتان بخواهد حاجی فیروز و دلقک داریم!توی فوتبال استعداد فوران می کند.(خنده)
خداداد عزیزی دوست دارد با چه کسانی سلفی بگیرد؟
با همه.(خنده).توی فوتبالی ها زیدان،مارادونا و مسی چهره های مورد علاقه من هستند.
شما مدتی در آمریکا فوتبال و زندگی کرده اید، نظرت درباره ترامپ چیست؟
خود ترامپ عروسک روی پرده سیاست مداران آمریکا است.در اینکه این شخص عقل درست و حسابی ندارد هیچ کس شک ندارد یعنی عروسک گردان های پشت پرده هم می دانند اینی که گذاشته اند جلوی دوربین ها بالا خانه اش تعطیل است.
سال ۸۰ من با باشگاه سن خوزه آمریکا قرارداد بستم،طبق قرارم رفتم کنسولگری آمریکا توی دبی نامه فدراسیون فوتبال آمریکا را دادم و گفته بودند یک ساعت ویزایت را بگیر و بیا اینجا.رفتم داخل،یک آمریکایی که فارسی بلد بود گفت ما به افراد بالای ۵۰ سال ویزای فوری می دهیم و شما باید سه هفته صبر کنی و من هم که زود عصبی می شوم و جوش می آورم شاکی شدم.
دعوا راه افتاد؟
گفتم پاسپورتم را بده و سریع پاسپورتم را از دستش گرفتم و گفتم به درک ویزا را نمی دهی،بهتر که ویزا نمی دهی،۶۰۰هزار دلار قرارداد بستم و پولم را میگیرم،فکر کردی دوست دارم بروم آمریکا؟مثلا آمریکا چه چیزی دارد که برایم جالب باشد،برو بابا!آمدم بیرون و طرف کپ کرده بود.
اما بدون تاخیر به اردوی سن خوزه رسیدی؟
آقای جلالی با من در کنسولگری بود،بعد از ۵ دقیقه آمد بیرون و به من گفت چرا این قدر زود ناراحت می شوی این آمریکاییه هنگ کرده و از من پرسید این دوستت با این اعصاب توی آمریکا دعوا راه می اندازد و آنجا هم مردم اسلحه حمل می کنند.آقای جلالی به او گفته بود فدراسیون فوتبال آمریکا نامه زده این پاسپورتش دست شما من دوباره میایم پیگیر می شوم.از باشگاه سن خوزه زنگ زدند چه ساعتی حرکت می کنی، جریان را گفتم آنها به وزارت امور خارجه آمریکا ماجرا را گفتند و مسئولان مربوطه زنگ زده بودند به کنسولگری و خیلی سریع ویزا صادر شد. همان کارمند سفارت آمریکا وقتی داشت پاسپورتم را می داد پرسید شما کی هستید که از وزارت امور خارجه به من دستور صدور ویزا دادند؟ پاسخ دادم بدل جکی چان!رفیقم از خنده روده بر شد و از کنسولگری زدیم بیرون.
- 17
- 6