ماجرای مالکیت دو باشگاه ماشینسازی و تراکتورسازی تبریز و جنجال رسانهای چه در فضای مجازی و چه در رسانههای معتبر و رسمی کشور، مدتی است سوژه محافل خبری شده و همچنان ادامه دارد و هیچیک از طرفین راضی به پذیرفتن ادله و مستندات رو شده نیست که نیست.
در چنین شرایطی، فیفا و اساسنامه و کتاب قانونش میتواند حرف اول و آخر را بزند اما مشکل بزرگ اینجاست که کتاب قانون فیفا هم در این زمینه جملاتی حقوقی و پیچیده دارد که برداشتهای سلیقهای و متفاوتی از آن صورت گرفته است.
محمدرضا زنوزی و ماجرای مالکیت او بر دو باشگاه حاضر در حوزه خصوصی فوتبال البته به خودی خود میتواند کلمه به کلمه زیر ذرهبین گرفته شود. آیا دو باشگاه مذکور، با تعاریف بینالمللی واقعا خصوصی هستند؟ در واقع مالکیت بر یک باشگاه ورزشی بزرگ در فضایی کاملا آزاد و گشوده بر هر مالکی که مدارکش، تواناییهایش و ظرفیتش برای چنین منظوری تکمیل بوده، شکل گرفته است؟ بهطور کلی «باشگاه خصوصی» در فوتبال باشگاهی ایران چه تعریفی دارد؟ فرق مدیرعامل با مالک در فوتبال باشگاهی ایران تا چه حد به صورت بینالمللی تعریف شده و روشن است؟
اگر فرض کنیم این تعاریف به صورت بینالمللی در فوتبال ایران رایج و حل شده باشد، دستکم برای آنکه بتوانیم موارد مشابهی از آن را در فوتبال جهان پیدا کنیم، حتی به فرض محال، شاید به چند مثال معروف جهانی مثل ماجرای زنیت و چلسی با مالکیت آبراموویچ، داستان معروف آیهان اوغلو و مالکیت وی بر کازاراسپور و حریت در دسته دوم فوتبال ترکیه، لی چیوون و مالکیت او بر دو باشگاه دسته برتر چینی و مالکیت گلیزرها بر دو باشگاه منچستریونایتد و نیویورک وینر، برخورد میکنیم.
به غیر از مورد آخر، تمامی مثالهای ذکر شده مربوط میشوند به مواردی که همچنان استاندارد نیستند، در سطح بینالملل، با فیفا و قوانینش مشکل دارند و رسانهها مشکل آنها را فاش کردهاند، در غیر اینصورت شاید احدی از این بیقانونی مطلع نمیشد.
در مثال معروف زنیت و چلسی، آبراموویچ، مالک ثروتمند هر دو باشگاه در شرایطی که متهم به فرار مالیاتی در روسیه بود و از ترس نیروهای اطلاعاتی مسکو نمیتوانست حتی به اروپای شرقی نزدیک شود، به دستور یوفا و البته فشار فیفا مجبور به فروش بیش از ۵۰درصد از سهام خود در باشگاه زنیت سنپترزبورگ روسیه شد چراکه رقبای چلسی در سطح لیگ قهرمانان اروپا به وی اتهام تبانی داخلی میزدند و قانون اجازه نمیداد دو تیم مقابل یکدیگر صفآرایی کنند و هر دو یک مالک داشته باشند.
البته آبراموویچ در آن تاریخ میتوانست به ادعای وکیل خود، مالکیت زنیت را روی کاغذ به پسرعموی مورد اعتماد خود منتقل کند و پس از تورنمنت لیگ قهرمانان اروپا، بلافاصله این کاغذبازی البته قانونی را تغییر داده و باز هم مالک زنیت باشد، اما او این کار را نکرد و با فروش سهام زنیت و خداحافظی با این باشگاه خیال همه هواداران چلسی و حتی بدخواهان خودش را نیز راحت کرد.
بارنی رونی، نویسنده شهیر «گاردین» در ۱۵ فوریه ۲۰۱۹ در گزارشی جنجالی که با اعتراض و شکایت چندین مدیرعامل و مالک در سطح فوتبال اروپا همراه شد، نوشت: «فیفا قانونی را در اساسنامه خود نوشته و کتاب را بسته است، دستکم چشمانش را باز کند و ببیند که مالک قطری پاریسنژرمن، خودبهخود مالک بیش از ۳۰ باشگاه دیگر در اروپاست اما آنها را به اقوام خود، فروخته و در همه آنها سهام خریده است، او بهترین راه را برای گم کردن رد پولهای خودش انتخاب کرده و با این کار احتمال شوم تبانی در فوتبال اروپا را بهشدت افزایش داده است. از طرفی آیا مالکان آمریکایی منچستریونایتد با مالکان عرب منچسترسیتی، دشمن و رقیب هستند وقتی هر دو در بیش از ۴۰پروژه بزرگ و بینالمللی در خاک کشورهای عربستان، امارات، بحرین و مالزی، شریک اقتصادی محسوب میشوند؟»
نویسنده در ادامه مینویسد: «خیلی واضح است که مدیرعامل بهتر از مالک است، ای کاش در باشگاههای بزرگ دنیا، به خاطر مشکلات شدید اقتصادی به مالکان غریبه با فوتبال روی نمیآوردیم و اجازه میدادیم همچنان هواداران رسمی با رای خود، مدیرعاملان با سواد و اهل فوتبال را انتخاب کنند، آن هم فقط برای چهار سال، نه برای ابد.»
بابک سرانیآذر
- 15
- 4