این دو نفر هیجان آغاز لیگ را چند برابر کردهاند. دو چهره که هر کدام از دنیای متفاوتی در فوتبال به ایران آمدهاند، با تاریخی متفاوت و نگاههای بیشباهت به یکدیگر، یکی از آرژانتین، آن یکی از ایتالیا. بیشک دنیای متفاوتی از فوتبال در ذهن دارند، برگرفته از تاریخ فوتبال کشورشان، خواستههای فنی متفاوت، آموزش متفاوت و برداشتهایی متفاوت در اجرا. آنها برای پرسپولیس و استقلال فوتبال بیشباهتی را خواهند ساخت، بیشباهت به هم و البته بیشباهت با گذشته پرسپولیس و استقلال. همین خود هیجانانگیزترین اتفاق در این فصل است، جستوجوهای تازه ما در سبک و روشهای دو مربی و حکایتهای فنی که در تیمهایشان خواهند ساخت.
گابریل کالدرون و آندرهآ استراماچونی نه فقط از دو سبک متفاوت آمدهاند، بلکه تجربههای متفاوتی هم در مربیگری دارند. کالدرون سالها کار در فوتبال آسیا را تجربه کرده، سالهای سال برای تیمهای عربی مربیگری کرده و آثاری از محیط پذیرفته. استراماچونی در ایتالیا مربیگری کرده و دو فصل به یونان و چک رفته، با تجربههایی محدودتر به مناسبت جوانیاش.
واقعیت اما این است که نه گابریل کالدرون تجربه سالها مربیگری در آرژانتین را دارد که او را صاحب سبکی از فوتبال آرژانتین (آنچه در فوتبال ملی آرژانتین رایج است) بشناسیم و نه آندرهآ استراماچونی با دو فصل مربیگری در کالچو یک مربی ایتالیایی صاحب سبک به معنای عمیقش محسوب میشود اما ببینیم بحث درباره سبک مربیان بر اساس ملیت آنها واقعی و لمسشدنی در فوتبال ایران است؟
بهمن ماه ۹۶ بود که برانکو ایوانکوویچ، سرمربی وقت پرسپولیس به واسطه موفقیتهایش شهامت گفتن این حرفها را در مصاحبهاش با «ایران ورزشی» داشت: «نه فقط در ایران، بلکه حضور مربیان خارجی در هر کشوری اهمیت و تأثیر بالایی دارد. خارجیهایی که به فوتبال انگلیس رفتند مثل ونگر، مورینیو، گواردیولا، مانچینی و خیلیهای دیگر، فلسفه فوتبال این کشور را از یک بازی کلاسیک اروپایی که بلند بزن زیرش و ارسال توپهای هوایی بود، تغییر دادند و الآن ما زیباترین فوتبال را از تیمهای انگلیسی میبینیم. تبادل ایدهها و دانش و تجارب همیشه خوب است و فکر میکنم من و همکارانم در این مدت تغییراتی در فوتبال ایران ایجاد کردهایم. برای همین است که الآن میبینیم خیلی از باشگاهها دارند فلسفه بازیشان را تغییر میدهند. فکر میکنم حضور و نقش من اتفاق خوبی برای پرسپولیس و فوتبال ایران بوده و از این بابت واقعاً خوشحالم.»
برانکو اگرچه مربی تأثیرگذاری برای پرسپولیس بود و توانست در چند فصل به شکل مورد نظرش در بازی به موفقیت دست پیدا کند اما حرف زدن از تغییر فلسفه بازی در لیگ ایران به یک گزافهگویی شباهت دارد. فوتبال ایران هنوز به مرحلهای از نمایش فنی نرسیده که اسم تغییراتش در شکل بازی را بتوانیم تغییر در فلسفه بازی بدانیم.
وینفرد شفر نیز در استقلال ردپایی از تغییرات که نامش تغییر فلسفه بازی باشد به جا نگذاشت و رفت. سادهانگارانه بود اگر مثلاً وینفرد شفر را مجری سبکی از فوتبال آلمان در ایران بدانیم. چنین ادعاهایی به نشانههای پرشمار از اجرای یک سبک در فوتبال نیاز دارد که نه چشمها در فوتبال ایران مسلح برای دیدن این نشانههاست و نه مربیانی که به فوتبال ایران میآیند اغلب در اندازهای هستند که در اجرا و نهادینه کردن یک سبک زبردست و حرفهای باشند.
بحث درباره آثار سبک مربیان خارجی در فوتبال ایران آسان نیست. کارلوس کیروش بعد از ۸ سال مربیگری نمایشهایی را با تیم ملی ارائه میکرد که مورد انتقاد بسیاری از کارشناسان ایرانی بود و فقط با عنوان دفاعی از آن نام برده میشد. واقعیت این است که مربیان با توجه به پتانسیلهای تیم خود و قدرت حریفان روشهایی را برای بازی در کوتاهمدت و بلندمدت انتخاب میکنند اما تعبیر ارائه «سبک فوتبال» به مفهوم اصیلش از طریق این روشهای کاری به این سادگی نیست.
امروز در آغاز لیگ برتر نمیتوان کالدرون یا استراماچونی را نمایندهای از سبک فوتبال آرژانتین یا ایتالیا دانست اما میتوان آرام آرام نشانههایی از تغییرات پیدا کرد، نشانههایی شبیه آنچه کریم باقری درباره کالدرون گفته: «مربیان کروات روی توان بدنی و نظم و انضباط خوب کار میکنند. نه اینکه کالدرون غیر از این باشد ولی او شکل متفاوتی از فوتبال را مدنظر دارد. او بازی با حملهها و تعداد گلهای بالا میخواهد. آمار هم نشان میدهد ما از این جهت افت داشتیم. هدف کالدرون این است که پرسپولیس را از نظر نوع بازی یک مرحله بالا ببرد. بازیکنان با این سبک ارتباط برقرار کردند ولی جا افتادن آن مستلزم بازیهای بیشتر در طول فصل است.»
در استقلال کسی آنچنان به استراماچونی و همکاران خارجیاش نزدیک نیست که اظهارنظرهایی از این جنس درباره سرمربی استقلال و نحوه کارش بشنویم.
اما آیا واقعاً حرف زدن درباره سبک مربیان به این سادگیهاست؟ برویم سراغ مجید جلالی، مردی که در فوتبال ایران همیشه خواسته در این حوزهها بحث کند اما هرگز نفهمیدیم مفهوم روشن و دقیق و کاربردی حرفهایش چیست. او مثلاً درباره مارک ویلموتس این حرفهای کلی را که معلوم نیست بر اساس چه اطلاعات دقیقی مطرح میشود، به زبان آورده: «ویلموتس با توجه به تفکراتی که دارد میتواند به فوتبال ایران کمک کند. در فوتبال بلژیک سرعت و قدرت حرف اول را میزند و از این نظر سبک و سیاق بازی آنها به فوتبال ما شباهت دارد. همچنین در فوتبال کشوری که ویلموتس از آن میآید، تکنیک کمتر مورد توجه است. بنابراین در این خصوص هم شباهت زیادی به فوتبال ما دارد. به نظرم فوتبال بلژیک میتواند ادامه سبک فوتبال پرتغالی در تیم ملی باشد. با این تفاوت که بلژیکیها در پاس سرعت عمل بالاتری دارند و خیلی کم روی تکنیک کار میکنند.»
این حرفها شباهت بسیاری دارد به حرفهای کسانی که فوتبال آلمان را ماشینی خطاب میکنند یا وقتی حرف از فوتبال ایتالیا میشود، کاتاناچیو از زبانشان دو دقیقه یک بار تکرار میشود یا درباره آمریکای جنوبی فکر میکنند که همه تیمها به فکر حمله هستند. زمینه علمی و واقعی این حرفها نامشخص است و بسیاری از این حرفهای کلی و بیمصداق، در گذر زمان بیمعنا شدهاند.
فوتبال ایران سواد انتخاب مربی بر اساس سبک و اندیشه مربیان را ندارد. تیم کارشناسی جدی و صاحب ایده و شناخت در هیچ باشگاهی برای انتخاب مربی وجود ندارد. استقلال و پرسپولیس هم چنین حکایتی دارند. در این باشگاهها اشخاص یا تیمهای کاری آموخته و حرفهای و آگاه به زوایای انتخاب یک مربی خارجی پیدا نمیکنید. انتخاب مربیان با دیدگاههای مختلفی درباره اجرای بازی، اتفاقی و بر اساس پیشنهاد ایجنتهاست و هیچ ایدهای در انتخاب مربی هرگز پیدا نشده اما این حرفها به معنای بیاهمیت بودن آثار فکری یک مربی در تیمش نیست. کالدرون و استراماچونی پرسپولیس و استقلال متفاوتی را نسبت به فصل قبل ساختهاند و تماشای این تفاوتها و البته رویارویی این دو تیم با دو مربی جدید از جذابترین داستانهای این فصل است.
فرشاد کاسنژاد
- 9
- 2