پیش شماره دو صفر چهل و نه و نام امید نوری پور، عجیب ترین شماره ای بود که می توانست آن روز روی صفحه تلفن همراه نقش ببندد. می دانم پرسپولیسی است، شاید تماس گرفته تا کمی در مورد پرسپولیس صحبت کنیم اما همین هم عجیب است. می دانم سیاست آنقدر مشغله برایش خلق می کند که جایی برای هم فکری و صجبت در مورد پرسپولیس باقی نماند؛ “سلام، من تهرانم، منتهی این سفرم ۱۶ ساعت بیشتر طول نمی کشه. شب برمی گردم آلمان. اگه می تونی قبل رفتنم همدیگرو ببینیم.” از مدتها قبل هماهنگ کرده بودیم که روزی که آمد تهران یک گفت و گوی مفصل در مورد فوتبال، پرسپولیس و فرهنگ هواداری داشته باشیم. قرار ما شد شب ساعت ۱۰، درست سه ساعت قبل پروازش.
امید نوری پور سیاستمدار ایرانی- آلمانی است که برای دور چهارم در پارلمان مرکزی آلمان فدرال نماینده است. یک پرسپولیسی تمام عیار، یک فوتبالی پرهیجان و یک هوادار دو آتیشه. تمام اینها موجب نمی شود که از کار سیاسی در پارلمان و حزب سبز آلمان باز بماند. او چه در سیاست و چه در فوتبال چنان با هیجان، صحبت می کند که اصلا حس نمی کنی ساعت ۱۱ شب شده و او باید راهی فرودگاه شده و به برلین بازگردد.
امید نوری پور برای مردم آلمان شناخته شده است. یک نماینده مجلس که مهاجر هم هست. اما این نماینده در ایران متولد شده. از همین ایران شروع کنیم.
سال ۱۳۵۴ در تهران به دنیا آمدم. مثل همه تهرانی ها، تهرانی اصیل هستم (می خندد) اما واقعیت این نیست. مادرم از همدان آمده و پدرم شاهرودی است. در تهران با هم آشنا شدند و ازدواج کردند. من هم در تهران متولد شدم. ماجرای اصلی من در ۳ سالگی شروع شد؛ روزی که پدرم برایم یک تیشرت سرخ پرسپولیس خرید با شماره ۷٫.
پس با همین لباس شما پرسپولیسی شدید؟
احتمالا از همینجا پرسپولیسی شدم. شاید هم قبلش بودم اما واقعا قبل ۳ سالگی را یادم نمیآید.
خانواده پرسپولیسی داشتید؟
پدرم پرسپولیسی بود. مادرم مجبور بود پرسپولیسی باشد و خواهرم مجبور شد استقلالی شود.
چرا؟
چون همه پرسپولیسی بودیم و از لج ما استقلالی شد. البته الان بعید می دانم بداند استقلال چه رنگی است و چه کسی در آن بازی می کند. نیازی هم نیست بداند چون مهم نیست.
و اولین باری که استادیوم رفتید…
مادرم هیچ وقت دلش نمی خواست من به استادیوم بروم اما اولین بار در ۱۰ سالگی با پسر داییم رفتم استادیوم. یادم نیست پرسپولیس با چه تیمی بازی داشت، اما فقط یادم مانده که بردیم که خب طبیعی است ما همیشه می بریم. دهه ۶۰ من فقط یکی، دو بار توانستم به استادیوم بروم. سال ۶۷ هم ما از ایران رفتیم. علی پروین و ناصر محمدخانی، حمید درخشان، محمد پنجعلی را دقیقا یادم است. محمدخانی را خیلی دوست داشتم.
در ۱۳ سالگی از ایران رفتید بدون پرسپولیس
پرسپولیس را با قلبم بردم اما آن روزها اینترنت نبود. من نتایج را نمی فهمیدم. تقریبا ارتباطم با پرسپولیس قطع شد. بعضی وقت ها می رفتم به مغازه های ایرانی فرانکفورت ببینم کیهان ورزشی ۳ هفته قبل را دارند یا نه. خیلی کم پیش می آمد که داشته باشند اما هراز گاهی که داشتند خیلی ذوق می کردم. کلی التماس و گریه می کردم تا برایم مجله را بیاورند. تنها کانال ارتباطی من و پرسپولیس همین کیهان ورزشی های هراز گاهی بود. البته در تماس هایی که با پسرخاله و پسرداییم داشتم برایم تعریف می کردند از پرسپولیس.
همین علاقه باعث نشد فکر کنید باید فوتبالیست بشوید
صد البته. فوتبال که در ایران هم بازی می کردم اما وقتی رفتم آنجا در تیم دوم فرانکفورت بازی کردم. آن زمان تیم ۱۴ ساله های فرانکفورت در بالاترین لیگ آلمان بازی می کرد. البته یک لیگ نبود و چند تا لیگ برگزار می شد.
پستتان چه بود؟
راست. جلو، عقب، راست. هر جا لازم داشتند من بازی می کردم. بعدها در تیم های دانشجویی بازی کردم.
چه زمانی بازی کردن را رها کردید؟
خب وقتی دانشجو می شوی وقتت برای بازی کردن کمتر است. یک مصدومیت باعث شد از فوتبال بازی کردن به فیفا بازی کردن روی بیاورم. بارها هم قهرمان شده ام (میخندد) سال هاست منتظرم و آرزو می کنم که با پرسپولیس بازی کنم.
اینتراخت فرانکفورت بعدها تیم مورد علاقه تان شد.
بله. البته من وقتی ایران بودم تیم دیگری را در آلمان دوست داشتم. وقتی اینجا آمدم طول کشید تا طرفدار فرانکفورت بشوم.
احتمالا نام آن تیم بایرن مونیخ نبود؟
تیمی در جنوب آلمان که البته اگه اسمش را تکرار کنی ممکن است اصلا یادم نیاید
چرا خب؟ اغلب فوتبالی های ایرانی طرفدار آلمان، بایرنی هستند.
خب اشتباه می کنند. اگر آدم برود در آلمان و عمق تیم های دیگر را ببیند خیلی سریع نظرش عوض می شود. درست است که بیشترین طرفدار را در آلمان بایرن مونیخ دارد اما بیشترین تنفر از یک تیم را هم همین بایرن در اختیار دارد.
سخت نیست طرفدار تیمی در آلمان هستید که قهرمان نمی شود؟
نه. تیمی که همیشه قهرمان می شود هم جذابیت ندارد.
خب با این استدلال چطور طرفدار پرسپولیس ماندید؟
تفاوت زیادی هست بین طرفداری در فوتبال ایران و آلمان. من بابت هتتریک قهرمانی خیلی خوشحالم و امیدوارم همینطور این راه ادامه پیدا کند اما خیلی تفاوت است بین این قهرمانی و آن قهرمانی. برای بایرن فقط نتیجه مهم است و این کارنامه خوبی برایش باقی نگذاشته اما پرسپولیس سال های زیادی هم بوده که قهرمان نشده. این یعنی روند طبیعی فوتبال. اما وقتی یک تیم همیشه قهرمان می شود یعنی یک چیزی می لنگد.
جامعه فوتبالی مهاجران ایرانی در آلمان بزرگ بود؟
در فرانکفورت نه. خیلی کم بودند.
پس شما از پرسپولیس اواخر دهه ۶۰ و دهه ۷۰ خاطرات زیادی ندارید.
نه ولی خوشبختانه از اواسط دهه ۷۰ با آمدن اینترنت کم کم به پرسپولیس نزدیک شدم. البته یک مشکلی همان اوایل راه افتادن اینترنت وجود داشت که از ایران خبر کم می آمد، زیرا هنوز در ایران جا نیفتاده بود اما به اندازه ای بود که من از پرسپولیس خبردار شوم. متاسفانه من بهترین دوره بازیکنی مثل فرشاد پیوس را ندیدم و این افسوس بزرگی بود.
و این پسر فوتبالی چه شد که به سیاست علاقه پیدا کرد؟
ساختار سیاسی آلمان بسیار حزب محور است تا شخص محور. یعنی افراد برای اینکه کاری برای کشورشان بکنند، برای اینکه در پی اصلاح وضعی که ناراضی هستند بروند وارد حزب می شوند. دوستی داشتم که در ۱۳ سالگی درختی که مقابل خانه شان بود و او خیلی دوستش داشت را قطع کردند. تصمیم گرفت وارد حزبی بشود که مقابل قطع درختان را بگیرد. او وارد حزب سبز شد تا برای محیط زیست بجنگد. خب من هم تازه به این کشور آمده بودم. تلاش می کردم زبان آلمانی و قوانین را به درستی یاد بگیرم. در همان روزها احساس غربت سراغم آمد. وقتی رفتاری را از برخی مردم آلمان دیدم که انگار من از یک سیاره دیگر آمده ام احساس غربت شدیدتر شد. برای مبارزه با این احساس که به من یا مهاجران دیگر تحمیل می شد وارد فعالیت سیاسی شدم.
آن روزها عواملی که باعث می شد مهاجران احساس غربت شدیدی بکنند زیاد بود. الان و در این سال های اخیر خیلی فضای ضدمهاجر در آلمان تلطیف شده است.
خیلی، اما باز هم هست متاسفانه برخی گروه های اینترنتی هنوز تلاش می کنند تنفر را میان مردم آلمان گسترش بدهند. البته من چون نماینده مجلس هستم وضعیت خیلی بهتری نسبت به بقیه مهاجران دارم اما مشکلات هنوز وجود دارد. خب من برای آغاز کار سیاسی تقریبا همه حزب ها را بررسی کردم و به حزب سبزها رسیدم.
چرا؟
راستش یک روز رفتم دفتر حزب سبز در شهرمان. گفتم می خواهم وارد حزب بشوم. ۲ ساعت با من صحبت کرد. هزار تا سئوال پرسید و اما ابدا نپرسید تو از کجا آمده ای. نپرسید چون برایش مهم نبود. این برای من خیلی عجیب بود که وارد حزبی شده ام که از ملیتم نمی پرسد. تجربه مثبتی بود برای من.
آنقدر فضا و جو سنگین بود برای مهاجران؟
بله. اوایل دهه ۹۰ چند حمله ناراحت کننده به مهاجران داشتیم. محل اقامت پناهندگان را سوزاندند و چند نفر فوت کردند.
ولی حزب خیلی بزرگی نیست؟
ما ۸۰ هزار عضو داریم. کم نیست. رشد بالایی داریم. به لحاط رتبه بندی سیاسی، حزب سوم آلمانیم. ۲۰ سال پیش ۳۲ هزار عضو داشتیم و الان بیشترین رشد بین احزاب سیاسی آلمان در اختیار ماست.
و چند نماینده در پارلمان دارید؟
حدود ۹ درصد نمایندگان از حزب ما هستند
ورود به یک حزب لزوما به سیاستمدار شدن منتهی نمی شود اما شما سیاستمدار شدید.
پیش آمد، مردم من را نمی شناختند و به من رای دادند (می خندد). ولی وقتی وارد مجلس شدم ۳۱ ساله بود. من در ۲۴ سالگی رییس بخش جوانان حزب سبزها در ایالت خودمان شدم. ۴ سال در این سمت بودم. چند سالی رییس حزب بودم و بعد وارد پارلمان آلمان شدم.
چند دوره نماینده مجلس هستید؟
۴ دوره.
برگردیم به فوتبال. چه شد در تمامی این سال ها همچنان پرسپولیسی ماندید؟
برای اینکه عشق بزرگ بود. علاقه ای بود که از بچگی با من بزرگ شد. طبیعی نیست؟
نه. بهرحال شما وارد سیاست شده اید و این مشغله می توانست علاقه تان به پرسپولیس را کم کند. درگیری سیاست و نمایندگی مجلس زمانی باقی نمی گذارد.
اتفاقا بعد سال ها، اولین بازی پرسپولیس بعد فوت هادی نوروزی به استادیوم رفتم که بازی با صبا بود. البته فقط همین یک بار توانستم بروم. متاسفانه تنظیم زمان حضور من در ایران و بازی پرسپولیس کار سختی است ولی آن بازی یک حس عجیبی داشت. اصولا وقتی به استادیوم می روی دیدن بازی برایت خیلی مهم است، اما آن بازی بعد آن تراژدی، حس عجیبی داشت. حسی که از بازی مهم تر بود.
چه تفاوتی بین فضای هواداری میان فوتبالی که در فرانکفورت دنبال می کنید با فضای هواداری در فوتبال ایران دیدید؟
خیلی تفاوت زیاد است. البته اینکه می گویم نه به این معنی که آلمان هم همه فضای هواداریش یکسان و عالی است. نه. مثلا شما به استادیوم تیم هانوفر که بروی با بنر بزرگ نوشته اند که اگه رو بروی جایگاه این را خواند شما آن را بخوانید که یک سرود شود برای تیم هانوفر. حال اینکه ما فرانکفورتی ها ۱۲۰ ترانه داریم و همه هم حفظ هستیم. عین ۱۲۰ ترانه را. فرهنگ آنها پلاستیکی است اما برای تیم هایی مثل فرانکفورت کاملا طبیعی و برآمده از وجود هوادارانش است.تیم هایی مثل لایپزیگ و هانوفر تیم های پلاستیکی هستند.
اگر اشتباه نکنم لایپزیگ جزو معدود تیم های باقیمانده از آلمان شرقی سابق است.
دلیل پلاستیکی بودنش شرقی یا غربی بودنش نیست. دلیلش این است که مدیر ردبول آمده پولش را آنجا ریخته یک بار هم در ماه با هلیکوپتر می آید وسط زمین می نشیند و بازی را تماشا می کند. این سنت فوتبال نیست. لایپزیگ تیم خیلی بزرگی بود.
ولی جالب است که هنوز هم در محدوده آلمان شرقی سابق فوتبال قوی ندارد بر خلاف محدوده آلمان غربی سابق
من هم نتوانستم دلیلش را پیدا کنم. آنها در رشته های دیگر خیلی فعال هستند. سال ۱۹۹۰ که ۲ آلمان متحد شدند در خط استارت فوتبال یکسانی نداشتند. فوتبال آلمان غربی به مراتب جلوتر از همسایه قدیم و متحد جدید بود. تیم رستوک آخرین قهرمان آلمان شرقی بود. پیش از اینکه اولین فصل مشترک ۲ آلمان شروع شود تمامی بازیکنانش را تیم های دیگر خریدند چون پولش را نداشتند. با این حال ۳ تیم اونیون برلین، لایپزیگ و درسدن هستند که از آن محدوده هنوز هم فعال اند. البته درسدن بر خلاف لایپزیگ پلاستیکی نیست و مدیریت خوبی دارد.
برگردیم به تفاوت فرهنگ ها در استادیوم آزادی و فرانکفورت
یک مثال ساده می زنم. استادیوم ما در فرانکفورت همیشه پر است. البته ۱۰ سال پیش این گونه نبود اما در این ۱۰ سال شرایط فرق کرده است.
چه اتفاقی در این ۱۰ سال رخ داده است؟
فرهنگ طرفداری تیم عوض شده است. کار کرده اند. همینطوری به اینجا نرسیده. مثلا روی کوریوگرافی یا حرکات موزون گروهی کار کرده اند. یک بار این را در استادیوم فرانکفورت ببینید باز هم دل تان می خواهد به استادیوم بروید. برای فصل آینده، ۳۱ هزار کارت فصلی فروخته اند آن هم در عرض ۲ ساعت. تا جایی که من می دانم استادیوم آزادی همیشه پر نمی شود. شاید بگویید برای این است که استادیوم آزادی گنجایش بیشتری دارد من هم در جواب خواهم گفت تهران هم شهری به مراتب بزرگ تری نسبت به فرانکفورت است. فرانکفورت ۷۰۰ هزار نفر جمعیت دارد و تهران بیش از ۱۲ برابر آن. استادیوم ۵۳ هزار نفری فرانکفورت همیشه پر است اما استادیوم آزادی نه. هواداران فرانکفورت کل ایالت می آیند که ۶ میلیون نفر جمعیت می شود. شاید شما بگویید که دلیل پر شدن آن همین است ولی من می گویم شما به تهران شهرهایی مثل کرج، ورامین، شهریار و … را اضافه کنید تا ببینید چه پتانسیلی برای پرسپولیس وجود دارد که نادیده گرفته می شود.
خب من دلیلش را متوجه نمی شوم. هوادار پرسپولیس همانقدر تیم اش را دوست دارد که هوادار فرانکفورت.
پرسپولیس موزه دارد؟ نه. فرانکفورت یک موزه دارد در داخل استادیوم. ما فقط یک بار قهرمان شده ایم. ۵ نوبت هم جام حذفی قهرمان شده ایم. به علاوه چند کاپ که کسی نمی داند برای چه جامی بوده است. لاکرونیا کاپ رو شنیده اید؟ یه جامی دارد به ارتفاع ۲ متر و ۱۰ سانتی متر. یه جام با ۴ تیم که تیم لاکرونیا هم وسط فینال زمین را ترک کرد و چراغ استادیوم را هم خاموش کرد. در تاریکی این جام غول پیکر را تحویل دادند، چطوری به فرودگاه رفتند و چگونه آن را در هواپیما جا دادند هم ماجرایی دارد و الان این جام در موزه فرانکفورت هست. همین داستان را با شاخ و برگ بیشتر در موزه برای این کاپ تعریف می کنند. یعنی حتی از یک جام بی اهمیت هم داستان زیبایی برای جلب نظر مخاطب پیدا کرده اند. حالا این را بگذارید کنار افتخارات پرسپولیس. اصلا قابل قیاس هست؟ پس چرا پرسپولیس چنین موزه ای ندارد؟ فرانکفورت در۱۲۰ سال عمرش فقط یک بار لیگ آلمان را آن هم در سال ۱۹۵۹ برده یعنی ۶۰ سال پیش. آن را در اوج معرفی می کند اما پرسپولیس با این همه افتخار …
پس این ها هویت را تاریخشان می گیرند و به فرهنگ هواداری تزریق می کنند
این بخشی از کاری است که برای هواداران انجام می دهند. برنامه ها بسیار زیاد است. یه داستان جالب دیگر برای تان تعریف کنم. سال ۱۹۹۲ ما در آستانه قهرمانی بوندسلیگا بودیم. بازی با رستوک بود. اگه داور بازی که فردی بود نام آلفونس یک پنالتی مسلم ما را میگرفت ما قهرمان شده بودیم. حالا بعد سال ها بچه می توانند بیایند یک شب را در باشگاه بگذرانند. شب، قبل خواب این ها را وارد یک بازی می کنند. باشگاه در میانه یک جنگل واقع شده. فردی به شکل روح در جنگل ظاهر می شود و بچه ها باید دنبالش کنند و به او بد و بیراه بگویند. اسم این روح آلفونس است. همان داوری که قهرمانی را از ما گرفت. یعنی حتی از تلخ ترین واقعه یک داستان و یک روایت برای هواداران می سازند که فرانکفورت در ذهن همه به خوبی ثبت شود.
بحث همین است. یعنی به فرهنگ هوادارای شان خیلی اهمیت می دهند. یک تیم با یک قهرمانی در بوندسلیگا این همه هوادار پای کار دارد. داشتم فکر می کردم اگر فصل بعد پرسپولیس قهرمانی را از دست بدهد چه تعداد از تماشاگران تیم ریزش خواهد داشت؟ موضوع این است که ما هواداری را نیاموخته ایم. به صورت خودساخته یک چیزی یاد گرفته ایم که علاقمند یک تیم باشیم.
ما سال گذشته با برتری مقابل بایرن جام حذفی را بردیم. تیم ما ۶۲ هزار عضو هواداری دارد. به گمانم هر عضو حداقل یک بار این جام را در آغوش کشیده است. باشگاه هر جا جشنی بود این جام را با خودش می برد. مسلم است باید برای امنیت جام هزینه می کرد. همیشه ۲ نفر در کنار جام بودند که آسیبی به آن نرسد اما کاری کرد که در فرهنگ هواداری ما ثبت شد. باشگاه ها در آلمان به فرهنگ و هویت خیلی اهمیت می دهند و برایش هزینه می کنند، زیرا می دانند در آینده چندین برابرش به باشگاه باز می گردد. خود من در پارلمان فدرال آلمان یک کلوپ هواداری راه انداخته ام. خودم هم رییس اش هستم. اولین کلوپ هواداری بود که در پارلمان فدرال آلمان راه می افتاد. سال ۲۰۱۲ بود و اتفاقا در همان سالی این را راه انداختم که فرانکفورت به یک رده پایین تر سقوط کرده بود یعنی بوندسلیگا ۲٫ ایده من این بود که حالا وقت آن است که نشان دهیم هوادار این تیم هستیم و پای آن ایستاده ایم. الان این کلوپ ۶۰ نفر عضو دارد. البته همه نماینده نیستند ولی این کار را کردیم. وقتی اینتراخت فرانکفورت بازی داشته باشد و ما هم در پارلمان جلسه داشته باشیم، دور هم جمع می شویم و در همان ساختمان پارلمان بازی را نگاه می کنیم. ما با این کار یک الگو در خود آلمان شدیم. بایرنی ها از ما تقلید کردند و در پارلمان یک کلوپ هواداری راه انداختند. من به همه این کلوپ ها کمک می کنم برای نوشتن مانیفست گروه شان. در جشن راه اندازی شان هم سخنرانی می کنم.
و قطعا برای جشن بایرنی ها نرفتید.
می خواستم بروم اما آنها گفتند فرانکفورتی نمی آوریم. رفتند پل براگنر یکی از پیشکسوتان بایرن را آوردند. او هم گفت می دانم الگوی این کار شما فرانکفورتی ها بودند ( می خندد). واقعا آنجا در پارلمان هم فضا فوتبالی است. وقتی من این کلوپ هواداری را راه انداختم از تمامی احزاب استفاده کردم. شما می دانید که در سیاست آلمان این احزاب هستند که حرف اول را می زنند. واقعا حزب چپ ها و محافظه کاران که اصلا رابطه ای با هم ندارند، در این کلوپ کنار هم می نشینند.
یعنی آنجا نماینده مجلس به خاطر نتیجه نگرفتن یک تیم وزیر را استیضاح نمی کند؟
نه مسلما. خیلی مراقبیم که این فضای هواداری ورزشی وارد سیاست نشود.
حتی به هم تهمت نمی زنید که چون فلان نمایندگان از فلان تیم حمایت می کنند پس قهرمان شده؟
در حد شوخی تا دلتان بخواهد اما همه مان می دانیم که فقط شوخی است. جدی نمی شود. مرز بین هواداری و سیاست برای ما کاملا جداست. ممکن است بالاترین رده مملکت برود و از تیمی حمایت کند. تشویقش کند اما کسی نمی گوید چون او هوادار فلان تیم بود آن تیم قهرمان شده یا بازی خاصی را برده. این مرز که هر فردی می تواند علاقه شخصی داشته باشد از سیاست کاملا مجزا شده است.
در مورد حواشی بازی پرسپولیس و سپاهان یا پرسپولیس و تراکتور هم شنیده اید؟ آیا در آلمان هم اینقدر موضوعات ورزشی سیاسی می شود؟
با یک مثال توضیح می دهم. در فوتبال آلمان روشن کردن مشعل در استادیوم ممنوع است. یک بار پلیس خبردار شده بود که هواداران فرانکفورت قرار است مشعل روشن کنند. درگیری شده بود و یک هوادار در اثر ضربه پلیس یک مهره کمرش شکسته بود. آنجا تمامی نقاط ورزشگاه زیر نظر دوربین است. در بررسی های دوربین ها مشخص شد این هوادار هیچ کاری نکرده بود و حتی مشعل هم نداشت. فقط نظاره گر بود و پلیس به اشتباه او را مورد ضرب و شتم قرار داده است. مساله در پارلمان مطرح و در موردش بحث شد، نه به این دلیل که موضوع فوتبالی بود به این دلیل که بحث امنیت تماشاگر و برخورد پلیس مهم بود. مهم اجرای قوانین است.
برای همین است که همیشه استادیوم های آلمان پر از جمعیت است
بله. از بروسیا دورتموند که بیشترین گنجایش را با ۸۱ هزار تماشاگر دارد تا بقیه ورزشگاه ها همیشه پر است. البته فقط هوفنهایم پر نمی شود که آن هم بخاطر کوچک بودن تیم و شهر است.
چقدر پارلمان در جمایت از باشگاه ها و درآمدهای آن همراه آنهاست؟
در پارلمان فدرالی ما یک شورای ورزش داریم که من معاون آن هستم. ما همیشه در مورد موضوعات باشگاه ها بحث می کنیم. البته که ما در نهایت تصمیم گیر نیستیم اما تلاش می کنیم یاری برسانیم. مثلا چندی پیش در مورد فروش امتیاز تماشای بازی ها یک بحثی بود. در آنجا به ۳ شیوه شما می توانید بازی ها را بخرید و تماشا کنید. شما باید ۳ امتیاز را بخرید تا یک بازی را تماشا کنید. فشار می آوریم که هر نفر یک بار باید پول بدهد و همه اینها در یک نرم افزار تجمیع شود. اینها بحث های حمایتی ماست.
برگردیم به پرسپولیس. چند بازی این تیم را در این فصل دیده اید؟
۵ بازی را. البته بیشتر خلاصه بازی را می بینم.
کدام بازیکن را بیشتر پیگیری می کنید؟
بیرانوند را بیشتر از بقیه.
الکس نوری امسال یکی از گزینه های مربیگری پرسپولیس بود. با الکس نوری در ارتباط هستیدد؟
نه متاسفانه. البته یک خبرنگاری ۴ سال است که در تلاش است یک گفت وگوی ۲ نفره از ما بگیرد ولی تا حالا هماهنگ نبوده. قول داده اولین سئوالش این باشد که آقای نوری، آقای نوری پور شما با هم فامیلید؟
حالا فامیلید؟
گویا منتهی من نمی دانم چطوری توضیح بدهم. مادرم یک بار برایم توضیح داد ولی من قادر نیستم دوباره آن را تکرار کنم. سخت است.
- 11
- 6