شناختی که از مجید نامجومطلق طی تمامی این سالهای طولانی داشتهایم، گواهی میداد که وی نپذیرد زیر دست شماره «یک نسل و نیم» بعد از خودش یعنی فرهاد مجیدی کار کند اما او قبول کرده است که دستیار مجیدی در ساختار جدید فنی استقلال باشد که زمانی اوج گرفت که یار و همراه و زوج نامدار و آشنایش- جواد زرینچه- کفشها را آویخته و به سمت مربیگری کشیده شده و البته دنیایی خاطرههای خوش از خود به جا گذاشته بودند. نمیدانیم وصف و شرح حال مجید را از کجا شروع کنیم و به کجا برسانیم و چه بگوییم و چه نگوییم.
او از ستارههای نسلی بود که اگر چه در دهه ۱۹۹۰ میلادی نه جام ملتهای آسیای ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۰ را برد و نه در بازیهای آسیایی ۱۹۹۴ دستش به جایی بند شد اما وی و زرینچه در قهرمانی درخشان سال ۱۹۹۰ ایران در بازیهای آسیایی پکن مشارکت داشتند و امواج موفقیت آقامجید تا اواخر این دهه استمرار یافت. هر چند تیمی که به بازیهای آسیایی ۱۹۹۸، جام جهانی ۱۹۹۸ و سرانجام جام ملتهای آسیای ۲۰۰۰ رفت در حال پوست انداختن بود و به تدریج به زندگی بدون نامجومطلق و تکنیک عالی او خو میگرفت. دستاورد بزرگ مجید فقط بازی فراموش نشدنی وی مقابل تیم ملی الجزایر در جام بین قارهای در اوایل دهه ۱۹۹۰ نبود بلکه ما در سیمای او مردی را یافته بودیم که هر چند در پست هافبک راست اصلاً «علی پروین» نبود اما برای خودش ستارهای بود و خوب میدانست که با یک تک دریبل و یا یک مانور روند بازی را عوض و یک تیم بازنده را برنده کند.
در این میان همکاری دقیق و مؤثر و مستمر مجید با آقا جواد (زرینچه) در منطقه راست زمین و به صورت یک هافبک راست و مدافع راست، هواداران قدیمیتر فوتبال را به یاد زوج دو دهه و نیم پیشتر علی پروین و ابراهیم آشتیانی میانداخت که اولی هافبک راست تکنیکی و سرنوشتساز پرسپولیس و تیم ملی بود و دومی مدافع راست نفوذی و ماجراجویی که هر کاری میکرد و نه فقط نفوذهای او منطقه چپ حریف را ناکار میکرد بلکه سانترهایش میتوانست پایهگذار گلهایی حساس برای پرسپولیس و تیم ملی باشد.
با همه این مقدمات نباید از مجید پذیرفت که در نسلهای بعدی پستی را در استقلال بپذیرد که نافی ارزشهای اوست. قصد تخفیف درجات فرهاد مجیدی در کار نیست و او احترام و اعتبار ویژه خود را دارد اما مجید نامجو نیز مردی است که اگر قرار بود امروز و در شرایطی بحرانی به استقلال فراخوانده شود نه برای ایفای رلهای دوم و سوم حوزه فنی بلکه باید برای پست اول آن میبود. توقع دیگر از آقا مجید نیز این بود که پستی را بپذیرد که گویای تواناییهای او و نظایر وی باشد و نه نفیکننده آن. این بدین مفهوم نیست که دستیار هر مربیای باید از او جوانتر و از نسل بعدی باشد و سالها پیش از دوران اقتدار سرمربی خودش در میدانها جولان نداده باشد اما وقتی ارزشهای فنی اعضای کادر فنی تازه استقلال جمعبندی میشود و در کفههای ترازو قرار میگیرند نباید برخی از دستیاران سرمربی به لحاظ علم و پیشینه چنان مؤثر باشند که محقق باشد پست اصلی در کادر فنی سزاوار آنها بوده و نه پستهای دوم و وسم و آنچه در مورد نامجو مطلق محسوس و قابل بیان است، اینکه او به حوزهای قدم گذاشته که اگر لزوماً نفر اولی آنها به لحاظ علم و کارآیی نباشد، قطعاً نفر دوم و سوم آن هم نیست.
اینگونه موارد البته در پرسپولیس یعنی رقیب بزرگ و سالهای طولانی استقلال هم مرسوم بوده است. در مقاطعی از دورانهای فعالیت این تیم مردانی علمی و فنی و کارگشا مثل محسن آشوری و حسین عبدی دستیار سرمربیانی شدند که شاید به لحاظ علمی و تبحر تاکتیکی و کارآیی فنی رجحانی محسوس بر آنها نداشتند و چه بسا پایینتر هم بودند. در مقطعی نیز مهدی تارتار دستیار اول علیدایی در پرسپولیس شد و با اینکه در آن زمان تارتار هنوز به تارتار فعلی تبدیل نشده بود اما باز به لحاظ میزان تأثیرگذاری فنی و انتخابهای تاکتیکی از دایی در مرتبت پایینتری قرار نداشت. در دورانهای اخیر نیز ناهمگونیهای فوق بهگونهای تکرار شده و نمونههای آن در دوران سرمربیگری استیلی و پیروانی که هر دو کوتاهمدت بود، رؤیت شده بود.
با این همه منطق نمیپذیرد که نامجو مطلق دستیاری سرمربیای را بپذیرد که هرگز سابقه و کسوتی مثل او در فوتبال و مربیگری آن و حتی در صحنه بازیگری نداشته است. خود نامجو مطلق نیز در دنیای مربیگری تخم دوزردهای نکرده و جامی را بهدست نیاورده اما هرگز هدایت تیمهای بزرگ و پرمهره به وی سپرده نشده است. سالها و بارها کار در «لیگ یک» و تیمهای متعدد آن از او چهرهای آشنا و واقف به بالا و پایین کارها در فوتبال ایران ساخته که زود گول نمیخورد و نقشههای درازمدتی دارد و راه را از چاه میشناسد و با سیاست جنگ و گریز حاکم بر لیگ آشنا است و اگر قرار است ۲۰ سال بعد از آویختن کفشهایش به کار مربیگری در استقلال دعوت شود، نباید بهعنوان مردی باشد که کار و وظیفهاش پر کردن چاله و چاههای برخاسته از فقدان تبحر سرمربی تیم است.
فرهاد مجیدی با خیل هواداران جوانش از دید سران استقلال تنها گزینه پیشروی این مدیران پس از افاده و نازهای آندرهآ استراماچونی و قهر کردن جواد زرینچه با باشگاه محبوبش بود و با وجود این نامجو در این مقطع حساس از زندگیاش و بعد از گذراندن دو دهه در پستها و رلهای متعدد در «لیگ یک» و رفتن به اینجا و آنجا در شرایطی نیست که حضور در کادر فنی استقلال را از نقطهای نزدیک به صفر آغاز کند. اگر نامجو بیست سال پیش وارد این کار و در کادر فنی آبیها مستقر میشد و سپس چند سال در این فضا کار میکرد، شاید قبول هر پستی از جانب او در حال حاضر معنای متفاوتی مییافت و قابل پذیرش میشد اما در شرایط کنونی که احساس میشود تجربه و کارآیی و هوشمندی فنی نامجو مطلق با این هدف بهکار گرفته شده که جای خالی نداشتههای سرمربی و برخی اعضای دیگر کادر فنی پوشش داده شود، جای مطرح کردن این سؤال بدیهی و منطقی باز میشود که او کجا و این پست کجا؟ بهواقع خیلیها میپرسند ارزشهای فراوان فنی نامجو چرا نادیده گرفته شده و به چه سبب تبحرهای او از دید مدیران باشگاه آبی پنهان مانده است.
اگر قرار است مبنای اهدای پست سرمربیگری این باشگاه میزان محبوبیت افراد مورد نظر روی سکوها باشد، چرا این اصل فقط گزینههای داخلی را در بر میگیرد. در سالهای اخیر وینفرد شفر و سپس آندرهآ استراماچونی در شرایطی سرمربی استقلال شدند که هیچ محبوبیتی در ایران نداشتند و افراد زیادی آنها و بهویژه مرد ایتالیایی را از قبل و اصولاً نمیشناختند ولی وقتی کار به انگشت گذاشتن روی گزینه داخلی میرسد، اولویت به فردی میرسد که امتیاز اصلیاش داشتن سکوها و بهرهمندی از هواداران پرشمار است و نه لزوماً رجحان فنی بر سایر کاندیداها. رجحانی که البته وجود خارجی ندارد و اگر داشت نامجو مطلق به درجات و مراحلی نمیرسید که فرهاد هرگز به آنها نرسیده است و امروز هم از آنها دور بهنظر میرسد.
وصال روحانی
- 14
- 5