روزگار است دیگر... بالا و پایین دارد. گاهی عبدالمالک ریگی را روی هوا پیدا میکنند ولی سعید مرتضوی همین پایین روی زمین پیدا نمیشود. به راستی چرا مرتضوی را نمیشود پیدا کرد؟
آیا باید به قدرت پیدا کردن دستگاههای امنیتی، اطلاعاتی و قضایی شک کنیم؟ من که غلط میکنم شک کنم و همزمان به گور امواتم هم میخندم. شما هم هر جور خودتان صلاح میدانید. شک مقدمهای است برای رسیدن به یقین. اگر شک کنید یقین داشته باشید به یقین میرسید که نباید شک کنید ولی من از همان اول به یقین میرسم و وقت خودم و «بچههای مُتقَن» بالا را نمیگیرم!
بگذریم... به راستی چرا مرتضوی پیدا نمیشود؟
آیا چون او خودش قبلا مسوول گشتن و پیدا کردن بوده، میداند که کجاها را میگردند و آنجاها قایم نمیشود؟!
آیا کسی جرات ندارد مرتضوی را بگیرد چون اگر او را بگیرد بعد مرتضوی او را ول نمیکند؟
هر دلیلی که داشته باشد الحمدلله که از نعمت آزادی برخوردار است. هر قدر در این مملکت آزادی باشد دل آدم خوش میشود. مرتضوی تلاش صدساله مشروطهچیان و آزادیخواهان را به ثمر نشاند و میوه کوشش آنها را که آزادی باشد چید. بیایید به جای اینکه او را تخریب کنیم و فشار بیاوریم تا دستگیرش کنند، به او تبریک بگوییم که طعم آزادی را چشید و فهمید که آزادی یعنی چی!
سعیدجان... من برای تو و همه مردم آرزوی آزادی میکنم و امیدوارم در کنار خانوادهات شاد و پیروز و سربلند باشی.
به حرف این مردم گوش نده. آنها حسودند. آزاد باش. هرکاری دلت میخواهد بکن فقط مراقب آزادی دیگران هم باش.
قربان تو
محمدرضا ستوده
- 18
- 1