بهبه... بهبه... وزیر بهداشت عجب حرفی زده. این دهن رو باید طلا گرفت. جناب قاضیزادههاشمی که از پورشهسواران خوب کشورمون هستن و ثروتشون هم زبانزد عام و خاصه و اتفاقا آنقدر شفاف و بیریا هستن که ترسی از قایم کردن میلیاردر بودن خودش نداره گفته: «فعلا مدیریت همین است. شما مردم رای دادهاید، رییسجمهور و مجلس انتخاب کردید و آنان نیز وزیر و مدیر انتخاب کردند. پس بیخود اعصاب، روح و روان همدیگر را آزار ندهیم.»
وقتی این جمله رو شنیدم اولش خیلی عصبانی شدم. توی ذهنم قاضیزادههاشمی رو روبهروی خودم تصور کردم و بهش گفتم: ما رای دادیم که شمای میلیاردر بیای بشی وزیر بهداشت بعد توی چشممون زل بزنی بگی: فعلا مدیریت همین است؟! بیخود همین است! واسه چی همین است؟ اگه مدیریتتون همینه واسه چی قبول کردین؟ میذاشتین یکی دیگه بیاد که مدیریتش همین نباشه!
رییس بیمارستانی، یه عمل چشم میکنی خدا تومن میگیری، از توی ماشین دو میلیاردی پیاده میشی میری توی خونه چند میلیاردی، بعد ما به خاطر اینکه مدیریت شما «همینه» مادرمون داره به عزامون میشینه، تازه ازمون درخواست میکنی که اعتراض نکنیم که روح و روان شما آزار نبینه؟!
ببخشید که داریم به ضعف مهلک مدیریتی شما اعتراض میکنیم و روح و روانتون رو آزار میدیم...
همینطور که وزیر بهداشت توی ذهنم نشسته بود، یهو انگشت سبابه دست راستمو گرفت و گفت: ببین ستوده! همه اینایی که میگی درست...ولی خودت رای دادی. با همین انگشتت!
ساکت شدم. داشت راست میگفت. کاریش نمیشد کرد. هر چی هم که باشن ما رای دادیم. انگشتمو آورد بالا و جلوی چشمم نگه داشت. نوک انگشتم بنفش بود! صورتم سرخ. دلم تاریک...
محمدرضا ستوده
- 10
- 4
احمد شاکری
۱۳۹۷/۶/۱۸ - ۱۲:۵۵
Permalink