یادمه آخرین باری که من سوار هواپیما شدم، گوسفند هنوز جزو حیوونا بود، داشت هنوزم برههاشو میلیسید! اما آخرین باری که گوسفند سوار هواپیما شد، من هنوز پول نداشتم و ندارم که زن بگیرم و بچهدار بشم که برههامو بلیسم!
درواقع تنها وجه تشابه الان من با اون موقع گوسفند اینه که یه حس گوسفند بودن خاصی میکنم. اصلا فوق لیسانس رو اون بزرگوار داره، من باید جاش برم بع بع کنم و اول بهار پشمامو بچینن. چون گوسفندهای محترم رو با هواپیما از خارج میارن، با عزت و احترام پیادهشون میکنن، احتمالا چند تا مسئول و مامور هم میرن استقبال، حلقه علف میندازن گردن این عزیزان، تهشم گوشتشون کیلویی خیلی تومن قیمت داره. اونوقت الان من بخوام المپیاد رياضی جهانی تو بلغارستان هم شرکت کنم، یه بلیط اتوبوس بنز میگیرن، میگن این تا مرز، بقیهاشهم خودت با قاچاقچیای چیزی برو، اونجا رسیدی هم هتل بگیر، اومدی شاید یه درصديش رو باهات حساب کردیم.
ولی ما چون قول دادیم سیاهنمایی نکنیم، به بررسی خوبیهای این طرح میپردازیم. یکی اینکه نشون میده مسئولان به فکر بار علمی کشور هستن. یعنی درسته که از اون طرف تعدادی مغز فرار میکنن، ولی مسئولان هوشمند و زحمتکش ما یه تیر و دو نشون میکنن و علاوه بر وارد کردن مغز (خیلی بیشتر از تعدادی که خارج شده) پاچه و سردست و بناگوش هم وارد میکنن که خودش ارزش افزوده محسوب میشه. اصلا شاید اگه اون دانشجویی که اسم خودشو گذاشته نخبه و معتقده اینجا بهش بها ندادن و مجبور به مهاجرت شده، یه مقدار بیشتر پشم داشت یا گوشتش کیلویی چهل پنجاه تومن قیمت داشت، الان هنوز داشت به کشورش خدمت میکرد و نمیذاشتن به این سادگی بره.
فایده بعدیش اینه که دیگه مردم از هم نمیپرسن «با این قیمت بلیط، کی دیگه هواپیما سوار میشه؟» جواب مشخصه، گوسفند!
و در نهایت اینکه هرکسی جایگاه خودشو میشناسه. مثلا جایگاه گوسفند اینه که مثل آقاها بشینه رو صندلی فِرست کلاس هواپیما، جایگاه امثال منم پشت ویترین قصابیه، به صورت آویزون از قلاب!
- 17
- 6