![کولبران کولبران,طنز,مطالب طنز,طنز جدید](https://media.sarpoosh.com/images/9810/98-10-c35-107.jpg)
خبر از دست دادن جان چند کولبر که یکی از آنها تنها چهارده سال ن داشت، کافی بود تا کاممان تلخ شود. واقعا عدد چهارده برای هر چیزی کم است، چه برسد به کارگری و آنهم کار سخت کولبری که ممکن است به قیمت جان انسانها تمام شود.
چقدر وعده و وعید دادیم که کولبرها بیمه میشوند، از آنها حمایت میشود، اتفاقها تلخ دیگر برای آنها رخ نمیدهد و... اما حتی یکی از این وعده ووعیدها هم به سرانجام نرسید. قاعدتا نباید هم به سرانجام برسد چون تمام هر آنچه که قرار است ما برای کولبرها، کارگرها و کارمندها انجام دهیم؛ در مرحله حرف به پایان میرسد. یعنی جناب مدیر با خودش میگوید: «در مورد این موضوع هم که حرف زدم بببعععلللله!» و تمام!
اما نباید فراموش کنیم که این شاهکار مدیریتی و ادارَتی (خودم ساختمش!) ماست که در قرن بیست و یکم و درحالی که وزیر خوشحال و جوان دولت اصرار دارد نامههای نداشتهمان را با پهباد برای یکدیگر ارسال کنیم، هنوز مقوله کولبری در کشور پابرجاست. اصلا نامه نوشتن به چه درد میخورد؟ آدم هرچیزی را بخواهد به کسی حواله بدهد، مثل وعدههای مسئولان با زبان هم میتواند حواله کند. این لوسبازیها دیگر چیست؟ در خبرها هم که خواندم قاچاقچیان عزیز با پهباد تازگیها مواد جابهجا میکنند، پس ظاهرا پهباد هم مشتری خودش را پیدا کرده اما یخچال و گاز و کولر را نمیتوان با پهباد حمل کرد. یعنی پهباد کولبر که نداریم، پراید کولبر هم که هنوز اختراع نکردهایم! پس میماند یک تعدادی جوان که باید برای یک لقمه نان، جان خودشان را به خطر بیندازند.
در مورد کولبرها باید خدمت مسئولان عزیز سلامی عرض کرده، دست (حالا!) آنها را به گرمی بفشارم و تشکر و قدردانی کنم که ما در قرن بیستویکم همچنان با روش دوران چنگیزخان سوم، یک عده را داریم که با کولبری خرج زندگیشان را درمیآورند، در سرما گرفتار شده و جان خود را از دست میدهند. این نشان میدهد که مسئولان نگاه جدی به مقوله تاریخ و حفظ سنتهای ملی دارند که واقعا دمشان گرم است. فقط واحد پول کشور را اگر از ریال به دینار تغییر دهند، جنسمان جورتر میشود.
منتهی یک طرح پیشنهادی دارم، که آن را در انتهای یادداشت پیشنهاد خواهم داد، اول ارتباط تلفنی را داشته باشیم:
من: سلام!
مدیر: پسر اون دوغو بده...! جانم؟ کارتو بگو!
من: قربان در مورد فوت دو برادر کولبر تماس گرفتم.
مدیر: خب؟
من: چهارده سالشون بوده، توی سرما گرفتار شدن!
مدیر: آخ آخ! جوون جوون! حیف! مگه این خارجیا نمیگن کره زمین گرم شد، کو پس؟ همهاش تقصیر این ترامپ بیشعوره!
من: نمیخواید یه فکری بکنید واسه کولبرها؟
مدیر: چرا! من که فکرامو کردم، به گوشِت نرسیده؟
من: نخیر!
مدیر: من طرحی ارائه دادم که کولبرها دیگه کولبری نکنن، برن یهکار دیگهای پیدا کنن!
من: خب اگه کار دیگهای بود که انجام میدادن، برنامه شما واسه حل مشکل اشتغال کولبرها چیه؟
مدیر: صددفعه گفتم سوالها باشه واسه آخر جلسه... مجید اون نون سنگک خاشخاشیا رو تا داغه بیار... .
من: الو! الو؟
اما پیشنهاد میکنم خدمت مسئولان عزیز، حالا که فصل انتخابات است و تنور کارهای پوپولیستی داغ است و شوآف رونق دارد و هر کاندیدایی قسم میخورد که مشکلات بشریت را از امروز تا صد سال دیگر به صورت تضمینی حل کند و قطعا شاهد پوشیدن لباس کارگری و محلی توسط تعدادی از کاندیداها خواهیم بود؛ به این عزیزان محترم که نزدیک انتخابات هم فعالیتشان بیش از پیش میشود توصیه میکنیم که در راستای توجه و همراهی با کولبران و از آنجایی که روزی سیصد و بیست بار گیر میدهند که حتما باید خادم ملت باشند، یخچال خانهشان را تنهایی بلند کرده و از این طرف آشپزخانه به آن طرف آشپزخانه ببرند تا با این حرکت نشان دهند که در کنار حضور در مترو و پوشیدن لباس کارگران و... نگاه ویژهای هم به کولبرها دارند.
باور کنید از زمان قابوس بن وشمگیر اسکندر تنکابنی به بعد بسیاری از انسانها اسم «کولبر» را نشنیده بودند و همان زمانها هم تک و توک انسانهایی پیدا میشدند که کولبر باشند و این نشان از توجه عمیق و دقیق مدیران فعلی کشور به مقوله حفظ میراث فرهنگی و باستانی دارد. یعنی شب اگر روح پرویز پنجم به خوابتان بیاید و بپرسد چرا غمگین هستید و بگویید کولبری جان خود را از دست داده، حیرت زده از شما میپرسد: «مگه هستن هنوز؟ تاجها و تختهام؟!»
خلاصه ما حتی راضی نیستیم که مدیران عزیز و دانشمند و فرهیخته کشور، کولبری واقعی انجام دهند (چون کار سختی است و ندید میدانیم از پسش برنمیآیند) اما برای تمرین هم که شده، یک یخچال را از روی زمین بلند کنند و روی زمین بگذارند، اگر سخت نبود! ما قول میدهیم ناراحت و نگران کولبرها نباشیم، اما اگر سخت بود، قول بدهند که یک فکری برای کولبرها و جوانان آن منطقه بکنند.
فریور خراباتی
- 16
- 5