گلاره که از دخالتهای شوهرش در زندگی مشترک دوستش بشدت عصبانی و ناراحت بود در نهایت تصمیم به جدایی گرفت. او در این باره به قاضی دادگاه خانواده تهران گفت: پنج سال است با بابک زندگی میکنم. اوایل اختلاف چندانی نداشتیم و زندگیمان خوب و خوش بود، اما از یکسال پیش که دوست صمیمی بابک با همسرش اختلاف پیدا کرد، مشکلات ما هم آغاز شد. مهرداد از دوستان صمیمی بابک بود و با همسرش اختلاف پیدا کرد. اما بابک به جای اینکه به دوستش کمک کند، مرتب با همسر مهرداد در ارتباط بود و سعی میکرد به او کمک کند. تا جایی که حتی مواقعی که همسر مهرداد از خانهشان قهر میکرد، به خانه ما میآمد.
بابک هم اجازه نمیداد او جایی برود. اوایل قبول میکردم و مشکلی با این قضیه نداشتم، اما کمکم این موضوع برایم عذابآور شد. نمیتوانستم تحمل کنم شوهرم با همسر یک مرد دیگر تا این اندازه صمیمی باشد و نسبت به او احساس مسئولیت کند. برای همین مخالفتم را بیان کردم، اما بابک بدون اینکه به حرف من اهمیت بدهد، همچنان به همسر مهرداد کمک میکرد و نسبت به او تعصب داشت. تا جایی که با من درگیر شد و به خاطر یک زن دیگر به من ناسزا گفت. در این مدت خیلی سعی کردم این مشکل را بین خودمان حل کنیم، ولی بابک به حرفهای من اهمیتی نمیدهد و هر بار اعتراض میکنم دعوایمان میشود، آن هم به خاطر یک زن دیگر؛ این موضوع دیگر برایم غیرقابل تحمل شده است.
در حال حاضر مهرداد و همسرش دیگر با هم زندگی نمیکنند و تقریبا از هم جدا شدهاند، اما همسر مهرداد همچنان با شوهر من در ارتباط است و به هر کمکی که نیاز داشته باشد، سراغ بابک میآید. دیگر تحمل این موضوع برایم غیرممکن است. یک سال است به خاطر یک نفر دیگر زندگیمان به جهنم تبدیل شده؛ بابک اصلا حاضر نیست به من و حرفهایم اهمیتی بدهد. مرتب با من درگیر میشود. جرات اعتراض ندارم. برای همین دیگر نمیتوانم در کنار این مرد خودخواه زندگی کنم.
در ادامه، شوهر این زن نیز به قاضی گفت: آقای قاضی همسرم موضوع را زیادی بزرگ کرده است. مهرداد دوست صمیمی من است، اما در مورد اختلاف با همسرش، من حق را به همسرش میدهم. او با یک زن دیگر در ارتباط بود و این موضوع مرا کلافه کرده بود. برای همین به همسرش حق میدادم ناراحت باشد و نخواهد با او زندگی کند. از طرفی همسر مهرداد کسی را ندارد. خانوادهاش در شهرستان زندگی میکنند.
از آنجا که در سالهای رفاقتم با مهرداد او محبتهای زیادی به من کرد و همیشه پذیرای من و همسرم بوده، سعی کردم به او کمک کنم. همسر مهرداد مثل خواهر من است، اما گلاره موضوع را بزرگ کرده و روی این مساله بشدت حساس شده تا جایی که به من تهمت میزند. من هم تحمل تهمتها و مشکوک بودنش را ندارم. برای همین هردو تصمیم به جدایی گرفتیم. ولی این را میدانم که زندگیمان الکی و سر هیچ و پوچ از هم پاشید.
در پایان نیز قاضی رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول کرد و این زوج را به مرکز مشاوره فرستاد تا شاید مشکلشان حل شود.
خشم خود را کنترل کنید
مصطفی تبریزی، روانشناس در این باره میگوید: معمولا ضعف مهارتهای ارتباطی از مهمترین مسائلی است که باعث آشفتگی و بههم ریختگی زندگی زناشویی میشود. این ضعف، ریشه در یادگیریهای قبلی فرد دارد. زن و مرد پیش از اینکه زندگی مشترک خود را آغاز کنند، باید مهارتهای برقراری ارتباط را آموزش ببینند و بدانند در موقعیتهای مختلف چه عکسالعملهایی از خود نشان دهند. زوجها اغلب در موقعیتهای دشوار دچار مشکلاتی مثل برچسبزدن به یکدیگر، فحاشی و در ادامه دور شدن از یکدیگر میشوند.
معمولا ضعف کنترل خشم و رفتارهایی که گاهی جبرانناپذیر است در چنین موقعیتهایی رخ میدهد. زن و مرد عصبانی شده و با همین خشم آنی اختلافاتی را در زندگیشان رقم میزنند که ادامه دار میشود و گاه جبرانناپذیر است. از طرف دیگر انتظارات بیان نشده و گاه برآورده نشده از عواملی است که باعث بروز احساسات ناکامی و خشم در زوجها میشود. گاهی برخی زوجها بدون اینکه انتظارات خود را بیان کنند، تصور میکنند طرف مقابلشان باید از این انتظارات و نظرات باخبر باشد و آنها را برآورده کند. وقتی برآورده نمیشود خشم سراغشان میآید و همین موضوع باعث بروز اختلافات در زندگی زناشویی میشود. بنابراین باید از همان روزهای اول زندگی، انتظارات را به طور منطقی بیان و از بحثها و خشمهای بیهوده پرهیز کرد تا زندگی لذتبخش شود.
- 11
- 4