ماجرای این جنایت ۶ سال قبل زمانی فاش شد که دختر جوانی به اداره آگاهی تهران رفت و گفت: «از شمال برای دیدن عمویم به تهران آمدم اما متوجه شدم او به طرز مرموزی ناپدید شده و خانهاش را هم به مرد دیگری فروختهاند.»
درپی این شکایت کارآگاهان درنخستین گام به بازجویی از مالک جدید خانه پرداختند که او گفت خانه را از پیرمرد ویلچر نشینی خریده که خود را برادر مالک معرفی کرده بود اما مأموران ضمن تحقیق پی بردند از مالک اصلی اثری نیست و این خانه توسط عدهای جاعل و کلاهبردار فروخته شده است. سپس این افراد توسط پلیس دستگیر شدند اما همه چیز را انکار کردند تا اینکه در مواجهه با مدارک موجود در پرونده همگی لب به اعتراف گشودند و پرده از حقیقتی عجیب برداشتند.
جعل و کلاهبرداری پس از قتل
یکی از متهمان به نام حسن که مدعی بود صاحب ملک است زمانیکه در برابر افسر بازجو قرار گرفت پرده از حقیقت ماجرا برداشت و گفت:«من از طریق بچههای محل متوجه شدم مردی در خانهاش به قتل رسیده است. اما چون تنها بوده و آشنایی نداشته که به او سر بزند کسی از مرگش خبر ندارد.به خاطر اینکه مرد کلیمی هیچکسی را نداشت با ورود به ملک متعلق به او اسناد و مدارک این ملک را برداشتم و از طریق افراد دیگری که با آنها نیز در محله آشنا شده بودم تصمیم گرفتم با جعل اسناد و مدارک و معرفی پیرمردی بهعنوان مالک این ملک ۲۵۰ متری - در میدان توحید -آنجا را به فروش برسانم.
من در ابتدای کار پیرمردی را که با او هم محل بودیم شناسایی کردم و به او گفتم که در ازای گرفتن پول، نقش یک مرد فروشنده ملک را بازی کند. او نیز قبول کرد و سپس به جعل اسناد در یک دفتر اسناد -که از طریق دوستی با آنها آشنا شده بودم- پرداختم و به این طریق خانه پیرمرد کلیمی را فروختم. ولی من از ماجرای قتلش خبر ندارم و همان بچه محل هایم که گفتند میدانند ماجرا چیست.
در ادامه بازجوییها یکی دیگر از متهمان به نام داریوش در رابطه با قتل مرد کلیمی گفت: من در این ماجرا تنها اتهامم جنایت بر میت است که آن هم تهمت است. شهروز - یکی از متهمان- مرا در کوچه دید و به دلیل اینکه با هم آشنا بودیم و ماشین داشتم به من گفت بیا برویم جایی را تمیز کنیم. من هم پذیرفتم و زمانی که به خانه مرد کلیمی رسیدم متوجه شدم که چه اشتباهی مرتکب شده ام. همینکه اسکلتاش را دیدم در حالی که تنش یک لباس کاموایی بود و پتویی نیز رویش انداخته شده بود ترسیدم و به او گفتم من به هیچ چیزی دست نمیزنم و تنها به او کمک کردم که اسکلت را داخل کیسه بگذارد و حتی دستم هم به آن نخورد.
شهروز متهم دیگر پرونده نیز در دادگاه گفت: من با حسن در محل مان آشنا شدم و با آماری که او به من داده بود متوجه شدم آن مرد، ثروت میلیاردی دارد. زمانی که زنگ خانه این مرد ثروتمند را به صدا در آوردیم و او در را باز کرد ما او را به داخل هل دادیم که روی زمین افتاد.بعد هم دست و پایش را بستیم اما هیچ چیزی به دست نیاوردیم و خانه را ترک کردیم و نفهمیدیم که مرد کلیمی چطور به قتل رسیده است.
در پایان این محاکمه، قضات شعبه چهارم به ریاست عبداللهی و مستشارش قاضی کیخواه برای صدور رأی وارد شور شدند.
- 13
- 5