چندی پیش مرد میانسالی به پلیس مراجعه کردو از سرنشینان یک دستگاه پژو شکایت کرد.
اوگفت: «حدود سه ساعت قبل در کنار خیابان منتظر تاکسی ایستاده بودم که خودروی پژو یشمی رنگی مقابل پایم نگه داشت. ماشین سه سرنشین داشت که فکر کردم دو نفر دیگر مسافر هستند. هنوز چند لحظهای از حرکتمان نگذشته بود که ناگهان مرد جوانی که روی صندلی عقب نشسته بود با تهدید مرا به زیر صندلی برد.
همان موقع سرنشین جلویی برای اینکه نتوانم تکان بخورم صندلی جلو را به سمت عقب کشید. به طوری که من بین صندلی و کف ماشین گرفتار شده بودم. بعد از آن مرد جوان دست و پای مرا با بست پلاستیکی بست و درجستوجوی جیبهایم کارت عابر بانکم را پیدا کرد. آنها رمز عابر بانکم را خواستند اما وقتی مقاومت کردم مرا طوری کتک زدند که دندانهایم شکست.
به ناچار رمز عابر بانک را به آنها گفتم و چون مبلغ دلخواه آنها نبود مرا و ادار کردند با خانوادهام تماس بگیرم و از آنها بخواهم هرچه سریعترپول به حسابم واریزکنند که به ناچار قبول کردم. ساعتی بعد هم وقتی مطمئن شدند موجودی کارتم ۲۰ میلیون تومان شده به یک صرافی رفته و با کارتم سکه خریدند. بعد از آن مرا دست و پا بسته در کنار بزرگراهی در شمال تهران رها کردند و من به کمک راننده ای عبوری نجات یافتم.
بهدنبال این شکایت، تحقیقات کارآگاهان اداره پنجم پلیس آگاهی پایتخت با دستور بازپرس ایزد موسی از دادسرای ویژه مبارزه با سرقت آغاز شد. در ادامه تحقیقات، کارآگاهان با پروندههای مشابه دیگری روبهرو شدند. سرانجام با ردیابیهای تخصصی، اعضای این باند که سه مرد جوان بودند شناسایی و دستگیر شدند.
متهمان زمانی که در مقابل بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه مبارزه با سرقت قرار گرفتند به ۷ سرقت اعتراف کردند. یکی از متهمان به بازپرس ایرد موسی گفت: مدتی قبل در قهوه خانه با مرد جوانی آشنا شدم. او به من پیشنهاد سرقت به این شیوه و شگرد را داد و در سه سرقت هم با ما همراه شد تا شیوه و شگردها را یادمان بدهد.
بعد از آن من و دو همدستم نقشههای سرقت را اجرا میکردیم. در دو سرقت، دختر جوانی که مدتی قبل با او آشنا شده بودم با ما همراه بود.بدنبال اعترافات مرد جوان و همدستانش، دختر جوان نیز بازداشت شد و به همدستی در دو سرقت با متهمان اعتراف کرد. اما درعین حال مدعی شد به خاطر تهدید وترس، تن به این کار داده است.
با اظهارات متهمان، بازپرس دستور تحقیقات تخصصی ازمتهمان را صادر کرد.
تهدیدهای سریالی
فتانه، دختردانشجوی ۱۸ ساله ازنحوه آشناییاش با یکی از متهمان و حضورش در این سرقتها گفت.
با کیارش، چطور آشنا شدی؟
بچه محلمان بود. حدود سه سال قبل باهم آشنا شدیم اما بعد از دو سال، دوستیمان تمام شد.
می دانستی که سارق است؟
اوایل نه، اما بعد از مدتی با خبر شدم که چکاره است
و به دوستی ات ادامه دادی؟
باورکنید میترسیدیم.چون که تهدیدم میکرد که اگر با او دوست نباشم همه چیز را به خانوادهام میگوید. حتی برای اثبات این حرفش چندین بار شیشههای خانه ما را شکست. الان هم میترسم او بعد از آزادی به سراغم بیاید.
در چند سرقت با آنها همراه بودی؟
دو تا، اما شیوههای سرقتها متفاوت بود. در سرقت اول کنار خیابان ایستادم و سوار بر خودروی گران قیمتی شدم. راننده به بهانه اینکه میخواهد از داخل خانهاش وسیلهای بردارد از من خواست تا در پارکینگ خانهاش منتظر بمانم.
به محض اینکه داخل پارکینگ شدیم کیارش و دوستانش به او حمله کردند و وسایل با ارزش را به سرقت بردند. در سرقت بعدی، من تحت عنوان مسافر سوار برپژو ۲۰۶ بودم که آنها مسافری را سوار کردند و به همان شیوه خودشان سرقت کردند.
- 14
- 1