جمعه ۱۱ آبان ۱۴۰۳
۱۱:۳۳ - ۱۸ دي ۱۳۹۶ کد خبر: ۹۶۱۰۰۴۸۷۲
جرم و جنایت

سارق حرفه‌ای: دزدم ولی آدمم؛ قبول دارم دزدی بده ولی یه جو مرام که دارم!

«دزدم ولی آدمم؛ قبول دارم دزدی بده و به خدا به‌خاطر دزدی‌هایی که کردم همیشه سرم پایینه ولی یه جو مرام که دارم؛ اصلاً سر همین ماجراها بود که دیگه سراغ پراید نرفتیم؛ خدایی‌اش دزدی از اونا خیلی ظلم بود.»

 

چهارشانه است و تنومند؛ با صورتی گوشتالو و ته ریشی زبر و خشن؛ با صدایی خش‌دار و دو رگه اما چشم‌هایی که برقش شبیه برق چشم‌های جان کوچولو است. با هر کلمه‌ای که به زبان می‌آورد لبخند می‌زند و سرش را تکان می‌دهد؛ نه از سر لودگی بلکه از سر شرمندگی؛ به قول خودش لات است؛ از اون با مرام‌هاش؛

 

از همان‌هایی که حتی خلاف هم می‌کنند حواسشان جمع است تا پا روی ضعیف‌تر از خودشان نگذارند.افسر پرونده‌اش می‌گوید: «متهم دست‌کم ۳۰۰ خودروسرقت کرده است؛ از مزدا ۳ تا پرشیا». دزدهایی که می‌گویند بعضی وقت‌ها دلشان به حال صاحب ماشین‌هایی که دزدیده بودند سوخته و به‌همین خاطرخودروهای آنها را صحیح و سالم برگردانده‌اند سرجایش؛ دست نخورده...

 

- بچه کجایی؟

بچه یافت‌آبادم؛ هر سه بچه یک محل هستیم. از بچگی با هم کار می‌کردیم.

 

- سابقه داری؟

سه چهار تا سابقه سرقت داخل خودرو دارم.

 

- بیشتر چه خودروهایی سرقت می‌کردید؟

بیشتر از همه پژو پارس، پرشیا، سمند. از همین‌ها؛ البته مزدا ۳ و ماکسیما هم بود.

 

- خب دزدیدن کدومش سخت‌تر بود؟

فرق چندانی نداره؛ پارس و داخلی‌ها که هیچی، مزدا ۳ و ماکسیما رو با بشکن می‌زدیم.

 

- بشکن؟

آره؛ اسمش رو گذاشتیم بشکن؛ بین ماشین‌کارا به بشکن معروفه؛ باهاش قفل‌هاشون رو باز می‌کردیم.

- این دفعه چند تا سرقت توی پرونده‌ات داری؟این سری ۳۰۰، ۴۰۰ تا.

 

- بیشتر چه ماشین‌هایی؟

پرشیا؛ اونم سفید؛ آخه خودمون پرشیا سفید داشتیم؛ خب وقتی پرشیا سفید می‌زدیم، سریع پلاک پرشیا خودمون رو می‌ذاشتیم روش و تا ۱۰ روز ماشین دست خودمون بود؛ توی این مدت هم اگر مأمور شک می‌کرد و استعلام می‌گرفت مشکلی نبود.

 

- چقدر درآمد داشتی؟

روزی بین ۲ تا ۳ میلیون تومن.

 

- خب با این درآمد چی کار می‌کردی؟

خرج می‌کردم؛ با رفیقام. خرج اونا می‌کردم؛ خرج مواد می‌شد.

 

- چی مصرف می‌کنی؟

کوکائین؛ بعضی وقت‌ها هم شیشه.

 

- کوکائین؟!

آره؛ ساقی خودم رو داشتم؛ هفتگی ازش خرید می‌کردم.

 

- چقدر خرجش بود؟هفته‌ای یه پرشیا بهش میدادم و برای یک هفته‌ کوکائین می‌گرفتم.

 

- ازدواج کردی؟آره.

- همسرت میدونه کارت چیه؟نه بابا. بهش گفتم توی آژانس کار می‌کنم.

 

- قبلاً شغلت چی بود؟

با همین رفیقام توی کار خرید و فروش ماشین بودم؛ تصادفی می‌خریدم و بعدِ تعمیر می‌فروختم.

 

- بین این همه ماشین که دزدیدی، تا حالا شده دلت برای صاحب اونا بسوزه؟

آره! زیاد بوده.

 

- خب چی کار کردی؟

منم آدمم؛ دزدم ولی آدم که هستم؛ هر کاری که شما بودی می‌کردی.

 

- من بودم نمی‌دزدیمش.خب منم ندزدیدمش.

 

- یعنی چی؟

یک بار جلوی هایپراستار رفتم سراغ یه پراید؛ درش رو باز کردم و راه افتادم؛ به خدا یک دقیقه نگذشته بود دیدم روی صندلی بغل راننده، یک کیسه دارو هست؛ دفترچه بیمه‌اش هم بود؛ بازش که کردم توی خیلی از صفحه‌هاش مهر دکتر متخصص خورده بود؛ معلوم بود برای مریض بدحاله؛ منم همون لحظه دور زدم و ماشین رو گذاشتم سرجاش؛ توی داشبورد هم خیلی پول بود ولی به مولا دست به هیچی نزدم؛ ماشین رو همینجوری برگردوندم.

 

فقط اون دفعه هم نبود بارها پیش آمده بود که ماشینی رو باز کردیم و می‌خواستیم ببریمش ولی پشیمون شدیم؛ حتی یه بار هم توی ماشین پول گذاشتیم برای صاحبش. آخه یه بار مادرم رفته بود دکتر؛ ۵۰ هزار تومن هم همراهش بود؛ وقتی برگشت دیدم داره گریه می‌کنه؛ خیلی ناراحت بود؛ بهم گفت پولش رو دزدیدن؛ آنقدر ناراحت بود که حد نداشت؛ خب پیرزنه دیگه.

 

- چرا؟ تو دزدی.

دزدم ولی آدمم؛ قبول دارم دزدی بده و به خدا به خاطر دزدی‌هایی که کردم همیشه سرم پایینه ولی یه جو مرام که دارم؛ اصلاً سر همین ماجراها بود که دیگه سراغ پراید نرفتیم؛ خدایی‌اش دزدی از اونا خیلی ظلم بود.

 

- تا حالا شده از خودت دزدی کنن؟آره یه بار؛ اومدم نشستم توی ماشین و ضبطش رو روشن کردم ولی دیدم نمی‌کوبه؛ فهمیدم «ساب و باند» رو بردن؛ پی‌اش رو گرفتم؛ آخر سر فهمیدم کار یکی از بچه‌محل‌های خودمون بود.

 

- چطور دستگیر شدید؟

خیلی وقت بود مأمورا دنبالمون بودن؛ خبرش بهمون رسیده بود؛ چند سری هم با مأمورای کلانتری درگیر شدیم؛ حتی یک بار تعقیبمون کردن و فکر کنم یه خشاب رومون خالی کردن ولی فرار کردیم اما این بار فرق می‌کرد؛ توی باغ نشسته بودیم که یکدفعه دیدم مأمورای آگاهی بالای سرمون وایستادن؛ ساعت ۴ صبح؛ به خدا اصلاً فکرش رو هم نمی‌کردیم دستگیرمون کنن؛ خیلی حواسمون جمع بود ولی خب اینجا هم آخر کار ما بود.

 

- خب میخوای چی کار کنی؟

نمی‌دونم ولی خیلی حالم بده؛ می‌خوام از یک جا شروع کنم و اشتباهام رو جبران کنم؛ باید رضایت همه شاکی‌ها رو بگیرم ولی خسته شدم از زندگی‌ام؛ خسته شدم از خلاف.

 

 

 

iran-newspaper.com
  • 18
  • 5
۵۰%
همه چیز درباره
نظر شما چیست؟
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی:۰
غیر قابل انتشار: ۰
جدیدترین
قدیمی ترین
مشاهده کامنت های بیشتر
هیثم بن طارق آل سعید بیوگرافی هیثم بن طارق آل سعید؛ حاکم عمان

تاریخ تولد: ۱۱ اکتبر ۱۹۵۵ 

محل تولد: مسقط، مسقط و عمان

محل زندگی: مسقط

حرفه: سلطان و نخست وزیر کشور عمان

سلطنت: ۱۱ ژانویه ۲۰۲۰

پیشین: قابوس بن سعید

ادامه
بزرگمهر بختگان زندگینامه بزرگمهر بختگان حکیم بزرگ ساسانی

تاریخ تولد: ۱۸ دی ماه د ۵۱۱ سال پیش از میلاد

محل تولد: خروسان

لقب: بزرگمهر

حرفه: حکیم و وزیر

دوران زندگی: دوران ساسانیان، پادشاهی خسرو انوشیروان

ادامه
صبا آذرپیک بیوگرافی صبا آذرپیک روزنامه نگار سیاسی و ماجرای دستگیری وی

تاریخ تولد: ۱۳۶۰

ملیت: ایرانی

نام مستعار: صبا آذرپیک

حرفه: روزنامه نگار و خبرنگار گروه سیاسی روزنامه اعتماد

آغاز فعالیت: سال ۱۳۸۰ تاکنون

ادامه
یاشار سلطانی بیوگرافی روزنامه نگار سیاسی؛ یاشار سلطانی و حواشی وی

ملیت: ایرانی

حرفه: روزنامه نگار فرهنگی - سیاسی، مدیر مسئول وبگاه معماری نیوز

وبگاه: yasharsoltani.com

شغل های دولتی: کاندید انتخابات شورای شهر تهران سال ۱۳۹۶

حزب سیاسی: اصلاح طلب

ادامه
زندگینامه امام زاده صالح زندگینامه امامزاده صالح تهران و محل دفن ایشان

نام پدر: اما موسی کاظم (ع)

محل دفن: تهران، شهرستان شمیرانات، شهر تجریش

تاریخ تاسیس بارگاه: قرن پنجم هجری قمری

روز بزرگداشت: ۵ ذیقعده

خویشاوندان : فرزند موسی کاظم و برادر علی بن موسی الرضا و برادر فاطمه معصومه

ادامه
شاه نعمت الله ولی زندگینامه شاه نعمت الله ولی؛ عارف نامدار و شاعر پرآوازه

تاریخ تولد: ۷۳۰ تا ۷۳۱ هجری قمری

محل تولد: کوهبنان یا حلب سوریه

حرفه: شاعر و عارف ایرانی

دیگر نام ها: شاه نعمت‌الله، شاه نعمت‌الله ولی، رئیس‌السلسله

آثار: رساله‌های شاه نعمت‌الله ولی، شرح لمعات

درگذشت: ۸۳۲ تا ۸۳۴ هجری قمری

ادامه
نیلوفر اردلان بیوگرافی نیلوفر اردلان؛ سرمربی فوتسال و فوتبال بانوان ایران

تاریخ تولد: ۸ خرداد ۱۳۶۴

محل تولد: تهران 

حرفه: بازیکن سابق فوتبال و فوتسال، سرمربی تیم ملی فوتبال و فوتسال بانوان

سال های فعالیت: ۱۳۸۵ تاکنون

قد: ۱ متر و ۷۲ سانتی متر

تحصیلات: فوق لیسانس مدیریت ورزشی

ادامه
حمیدرضا آذرنگ بیوگرافی حمیدرضا آذرنگ؛ بازیگر سینما و تلویزیون ایران

تاریخ تولد: تهران

محل تولد: ۲ خرداد ۱۳۵۱ 

حرفه: بازیگر، نویسنده، کارگردان و صداپیشه

تحصیلات: روان‌شناسی بالینی از دانشگاه آزاد رودهن 

همسر: ساناز بیان

ادامه
محمدعلی جمال زاده بیوگرافی محمدعلی جمال زاده؛ پدر داستان های کوتاه فارسی

تاریخ تولد: ۲۳ دی ۱۲۷۰

محل تولد: اصفهان، ایران

حرفه: نویسنده و مترجم

سال های فعالیت: ۱۳۰۰ تا ۱۳۴۴

درگذشت: ۲۴ دی ۱۳۷۶

آرامگاه: قبرستان پتی ساکونه ژنو

ادامه
ویژه سرپوش